بازگشت

آراستگي به عدالت و تقوا


فرد منتظر بايد يک متديّن راستين بوده، به زيور عدالت، تقوا و پارسايي آراسته باشد. پيرو واقعي و صدّيق حضرت ولي عصر(عجلّ اللّه تعالي فرجه) کسي است که رفتار و مکتب آن جناب را الگوي عملي خود قرار دهد. قيام مولا و تمامي زحمات جان فرساي ايشان و همه ي مجاهدت ها و رشادت ها و شهادت هاي پدران بزرگوار وي عليهم السّلام در راه تربيت نفوس و پرورش دينداران واقعي بوده است. طبعا انصار و ياران حضرتش که در اين مهم وي را مدد مي رسانند، با رهبر خود هم سنخي روحي و رفتاري خواهند داشت. منتظرانِ گوش به فرمانِ وي که در رکابش حاضر مي شوند، عاملانِ به فرمان الهي: (اتّقوا اللّه حقّ تقاته) [1] .

(آن گونه که حق تقوا و پرهيزگاري است، از خدا بپرهيزيد) مي باشند.

نشانه ي بارز کساني که در دوره ي غيبت حجت قائم عليه السّلام (انتظار) پيشه مي کنند، به روشني در کلام نبوي ذکر شده است. حضرت رسول صلي الله عليه و آله، در تجليل از مقام شامخ (منتظران آخر الزمان) خطاب به صحابه فرمود:

(شما اصحاب من هستيد، ليکن برادران من مردمي هستند که در آخرالزمان مي آيند). آنگاه در مقام توصيف اوج مجاهدت و تديّن ايشان مي فرمايد:

(لأحدهم أشدُّ بقيةً علي دينه من خرط القتاد في الليلة الظلماء، أو کالقابض علي جمر الغضا؛ أولئک مصابيح الدُّجي...) [2] .

(هر يک از ايشان بيش از [کسي که بر زجر] پوست کندن درخت خار با دست خالي در شب تاريک يا نگاهداري آتش سوزان چوب درخت تاغ در کف دست [صبر مي کند]، در دينداري خود استقامت و پايداري مي ورزد. به راستي که آنان چراغ هاي هدايت در شب هاي ظلماني هستند).

در اسلام، رابطه ي تنگاتنگي ميان عدالت فردي و اجتماعي وجود دارد. از ديدگاه اسلام، پيدايش عدالت فراگير اجتماعي در گرو تحقق عدالت فردي در آحاد جامعه است؛ اين بدان معناست که برآيند تعادل مهره هاي يک مجموعه به تعادل کل آن منتهي مي شود.

عدل مقابل ظلم است (به قول منطقيان اين دو عدم و ملکه اند) کسي که ظالم باشد، عادل نيست و از آنجا که (ارتکاب معصيت) ظلم به نفس تلقي مي شود، فرد گناهکار براي هر گونه ظلم اجتماعي آمادگي رواني لازم را خواهد داشت. زيرا معمولا کسي که حقوق خودش را پاس نمي دارد، حقوق ديگران را نيز ارزشمند نمي شمرد.

آنجا که حتي حس صيانت نفس هم نمي تواند جلودار خوي تجاوزگري و سرکشي حيواني انسان باشد، اهرم هاي کنترل اين تعدّي طلبي نسبت به ديگران، چندان کارآ نمي نمايد.

براين اساس، رتبه ي (تحقق عدالت فردي) بر (ايجاد عدالت اجتماعي) مقدّم است؛ يعني حصول (عدالت أنفسي) پيش نياز وصول به (عدالت آفاقي) است.

از اين رو، اگر فردي با اجتناب از معاصي و رعايت پرواي الهي، بتواند ملکه ي عدالت را در خود پديد آورد و با ايجاد تعادل در ميان قواي نفساني خود، ارکان حيات اخلاقي را در وجود خود نهادينه سازد، آنگاه مي تواند در عصر ظهور که عصر استقرار عدل ناب و مطلق است، خويشتن را با شرايط نوين تمدن توحيدي مهدوي هماهنگ کند؛ اما در غير اين صورت، هاضمه ي شخصيت فرد، قدرت جذب مؤلفه هاي فرهنگِ عدالتْ محور دولت کريمه را نخواهد داشت.

طبعا چنين شخصي با شرايط و ملاک هاي جديد هماهنگ نمي شود و اين تعارض در پايانْ وي را به بن بست مي کشاند. نمونه ي تاريخي چنين شرايطي را در زمان حکومت نوراني علوي مي توان يافت. حضرت از آغاز امر مي دانست که نفوس غير مهذّب و تربيت نشده که از ملکه ي عدالت فاصله گرفته بودند، عدالت وي را بر نمي تابند، از اين رو از پذيرش خلافت سرباز زد تا آنجا که حجّت را بر آنان تمام کرد، و پس از استقرار حکومت وَلَوي همان شد که مولا پيش بيني فرمود؛ يعني بسياري از کساني که او را بر حق مي دانستند و قلبشان با او بود، بر وي شمشير کشيدند و سرانجام فرق عدالت در محراب عبادت شکافت؛ (قُتِلَ في محرابه لِشدَّةِ عدلِه).

باري هر کس بخواهد در شمار منتظران حقيقي آن (عدلِ مُنتظر) باشد، بايد پارسايي پيشه کند [3] .

و متخلّق به مکارم اخلاق گردد [4] .

و به معناي دقيق کلمه، انساني مکتبي باشد.


پاورقي

[1] آل عمران / 102.

[2] بحارالانوار / ج / 52 ص 124.

[3] بحارالانوار/ ج /52 ص 14.

[4] مدرک پيشين، بر پايه ي روايتي از امام جعفربن محمد الصادق عليهما السّلام.