مهدي ساحل سبز اميد
نکته ي حايز اهميت اين است که هر چند (بايستگي اميدواري و اجتناب از يأس و نوميدي) اصلي کلّي، يقيني و کاملا روشن و قابل پذيرش است، ليکن چيزي اصيل و حقيقي و دست يافتني بايد که بتوان بدان دل بست و اميّد ورزيد. تا متعلَّق اميد، امري حقيقي و غير موهوم نباشد، اميدي ريشه دار و اعتماد آفرين در دل يک فرد يا جامعه جوانه نمي زند و سايه گستر نمي شود. تا دريچه اي به سوي نور در شبستان تاريک جان يک امّت باز نشود، لزوم اميدوار بودن، نور اميد را به جان وي نمي تابد. چلچراغ اميد، دهليزهاي بي فروغ آن قلبي را آذين مي کند که گذرگاه مشعل داري از تبار نور باشد؛ گذرگاه مردي که (قبسي) از (زيت مضي ء) و نور ذاتي وجودش را براي برافروختن شمع هاي چلچراغ اميد، هديه آورده باشد.
گرماي جانبخش اميد، يخ هاي اندام کرخت شده ي آن سايه نشيناني را ذوب خواهد کرد که در سپهر اقبالشان، آفتابي عالم تاب در پس نقاب ابرها، رخ نهان کرده باشد.
آرمان تشکيل حکومتي عدل پرور و فضيلت گستر و تحقّق جامعه اي شرافت پرور و حق محور، انديشمندان زيادي را بر آن داشته که به طرّاحي مدل آن شهر طلايي و مدنيّت مشعشع و ايده آل بپردازند و جامعه ي بشري را بدان بشارت دهند يا براي نيل به آن تشويق کنند:
افلاطون نقشه ي (اتوپيا) را تهيه کرد.
ابونصر فارابي تابلوي (مدينه ي فاضله) را ترسيم کرد.
توماس کامپانلا ماکت (شهر آفتاب) يا (کشور خورشيدي) را طرّاحي کرد.
تاس مور (بهشت زميني) را نويد داد.
و کارل مارکس (جامعه بي طبقه) را وعده گاه آخرين منزل تاريخ دانست.
باري قاطبه ي انسان ها که فطرت تکامل جو و کمال طلبشان، آنان را از وضع نامطلوب کنونيِ حاکم بر جوامع بشري گريزان ساخته، به نيکشهري مي انديشند که بستر مناسبي را براي شکوفايي گرايش هاي عميق فطري آدمي و رشد فضايل ناب انساني فراهم سازد [1] و چنان که اشاره رفت برخي از متفکرانْ بر اساس نظام ارزشي مورد نظرشان به توصيف آن نيز پرداخته اند، اما نکته ي در خور توجه و مسئله ي اساسي و حياتي اين است که هيچ يک از ايشان، راهکاري عملي و تضمين شده جهت برون رفت از حالت نابسامان مستقرْ و رسيدن به وضعيت مطلوبْ ارايه نکرده اند.
دغدغه ي بنيادين در هر طرح پيشنهادي و سياست راهبردي براي نيل به تحول و دگرديسي همه جانبه ي نهادهاي مدني و ساختارِ جوامع کنوني و دستيابي به تمدّن بالنده ي آرماني، (بحران ضمانت اجرايي) است. ريشه ي بحران اينجاست که لازمه ي ايجاد حکومت و جامعه ي قسط پرور و حق محور، برچيدن بساط ظلم هاي رسمي و غير رسمي و حق کشي هاي قانوني و غير قانوني و براندازي همه ي حاکميت هاي جائرانه و ريشه کن کردن همه ي اقسام استعمار و استثمار و استخدام (با مفهومي که علامه طباطبايي؛ از واژه اخير اراده کرده اند) [2] و استکبار است.
اينْ يعني درگيرشدن با تمامي موجوديت و منافع ظالمان و قدرت پرستان و حق ستيزان، اينْ يعني نبردي تمام عيار با جبهه ي استکبار جهاني و ستيز با قدرت اهريمني نظام سلطه بين المللي.
همگان مي دانيم که در درون مجموعه ي عوامل طبيعي جبهه ي حق، عامل اجرايي ضمانت کننده ي تفوّق کامل و برتري نهايي بر جبهه ي باطلْ وجود ندارد و با خيال پردازي هم نمي توان لشگر پرعِدّه و عُدّه ي باطل را در هم کوبيد.
پس با کدام نيرو مي توان معادله ي توازن قواي کنوني را - که به نفع جبهه ي باطل است - بر هم زد؟ و نه تنها شاخه هاي اين شجره ي خبيثه را شکست، بلکه ريشه ي آن را از دل جامعه ي بشري بر کند؟ با اين وصف چگونه مي توان اميدي ريشه دار و توان بخش در دلْ و شوري مجاهدت آفرين بر سر داشت؟
اينجاست که مکتب اسلام - اين حلقه ي نهايي وحي آسماني - که دستورالعمل جامعِ (حيات طيّبه) بوده و بر اساس حکمت بالغه ي الهي همه ي لوازم حيات طيّبه ي آدمي را پيش بيني و فراهم کرده است، موهبت (اميد) - اميدي پربرکت و سازنده، پرحرارت و گدازنده، ايمان زا و جهت بخش، آرمان ساز و اعتمادآفرين، شورآور و مجاهد پرور - را در سه مرحله به خيرالأمم (امت مرحومه ي رسول اللّه صلي الله عليه و آله) ارزاني داشته است:
الف - لزوم اميد داشتن به مدد و رحمت الهي؛
(وَلا تَيأسُوا مِن رَوحِ اللّه). [3] .
ب - وعده ي وراثت و امامت صالحان و مستضعفان؛
(ونريدُ أن نمُنَّ علي الذَّينَ استُضعِفوا في الأرضِ ونجعلَهم ائمَّةً ونجعلَهم الوارثين) [4] .
(و خواستيم بر مستضعفان منت نهيم و آنان را پيشوايان مردم گردانيم و ايشان را وارث زمين کنيم).
و نيز:
(ولَقَد کتبْنا في الزَّبُور من بعدِ الذِّکر أَنَّ الارضَ يَرِثُها عباديَ الصّالحون) [5] .
(و بي ترديد در زبور پس از تورات نوشتيم که زمين را بندگان شايسته ي ما به ارث خواهند برد).
ج - تأمين ضمانت اجرايي وعده ي فوق با ظهور منجي آخرالزّمان، مهدي موعودعليه السّلام و تشکيل آرمانشهر آسماني (دولت کريمه) به دست حضرتش؛
(بقيَّةُ اللهِ خيرٌ لُکم ان کنتم مؤمنين) [6] .
(اگر باور داشته باشيد، ذخيره ي الهي براي شما [از هرکس و هر چيز ديگر] بهتر است).
(وانّه لَعلمٌ للساعةِ فلا تمترُنَّ بها واتَّبعونِ هذا صراطٌ مستقيم) [7] .
(بي ترديد او (حضرت بقيّةالله) نشانه اي بر (فهم) رستاخيز است، پس زنهار در آن ترديد مکن و از من پيروي کنيد که اين است راه مستقيم).
آري! امام مهدي (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) عامل اجراي وعده ي الهي است، او که پيروزي اش را خود خداوند سبحان ضمانت کرده است. در زيارت آل يس - توقيعي از ناحيه ي مقدسه که براي جناب حميري فرستاده شده - خطاب به ساحت مقدّس ولي الله االاعظم(عجلّ الله تعالي فرجه) عرضه مي داريم:
(السلامُ عليکَ يا خليفةَ اللّهِ وناصرَ حقِّه... السلامُ عليکَ يا حجّةَ اللّهِ ودليلَ ارادتهِ... السّلامُ عليکَ يا بقيّة اللهِ في أرضِه، السّلامُ عليکَ يا ميثاقَ اللّهِ الذي اخَذَه ووَکَّدَه، السّلامُ عليکَ يا وَعْدَ اللهِ الذي ضَمنه...) [8] .
همچنان که ملاحظه مي شود در پايان فراز نقل شده ي فوق، عرضه مي داريم: سلام بر تواي وعده ي تضمين شده ي الهي! از امام جوادعليه السّلام روايت شده که فرمود:
(القائم من الميعاد واللهُ لا يخلف الميعاد) [9] .
(منجيِ موعود، وعده ي الهي است و خداوند، خلف وعده نمي کند).
موالات و عشق ورزيدن به مهدي و سر نهادن به فرمان او، ميثاقي است مستحکم که خداي سبحان در پگاه ازل در عالم ذرّ از همه ي بني آدم گرفته، و آن را مؤکد ساخته است. [10] .
باري آن مِهر خوش منظر، پورحيدر، امام منتظر، دست مشيّت قاهره ي الهي است که از آستين غيب برون خواهد شد و با انحناي دَم ذوالفقارش، قامت خميده ي عدالت را راست خواهد کرد و چون آذرخشِ قهر از آسمانِ غضبِ حضرت ذوالجلال بر سر باطل پيشه گان و مستکبران حق ستيزْ فرود خواهد آمد و زمين را از لوث وجودشان پاک خواهد کرد.
يامن هو مَظهَر العجائب
يامن هو مُظهِر الغرائب
يا من هو حاضر وناظر
يا من هو شاهد و غائب
يا من هو قاتل الطواغيت
يا من هو قامع الکتائب
اي تيغ تو همچو برق لامع
وي تير تو چون شهاب ثاقب
برنا به تن و به عقل پير است
شير است نه بلکه شير گير است
شمشير تو در غلاف تا کي
گيتي به تو در خلاف تا کي
آن خال به زير زلف تا چند
وين نافه نهان به ناف تا کي
اِکسير نمط، نهفته تا چند
سيمرغ صفت به قاف تا کي
تا ديده رفت بگِرد اين کوي
چون کعبه همي طواف تا کي
از ديده ي مردم ار چه دوري
در مردم ديده عين نوري [11] .
مهدي عليه السّلام براي طوفان زدگانِ کشتي شکسته و غريقانِ گرداب هاي فتنه در دوران بربريّت مدرن، ساحل امن اميّد است. و اين اميد، بزرگترين هديه اي است که جامعه ي بشري در اين دوران دريافت داشته است و هديه کننده ي آن حقّي بس عظيم بر گردن آدميان دارد. به قول گوستاولوبون: (بزرگترين خدمتگزاران عالم همان اشخاصي هستند که توانسته اند بشر را اميدوار نگاه دارند).
در ادبيات ديني مکتب حيات بخش اسلام، گلواژه ي (انتظار) مفهومي بس ژرف و پر ارج دارد. گويا (انتظار) زيباترين و کامل ترين جلوه ي بندگي حق تعالي است، به گونه اي که رسول خداصلي الله عليه و آله (طبق نقل محدّث شهير سنّي ابراهيم بن محمدبن مؤيد جويني با إسناد خود از علي بن ابي طالب عليه السّلام) چنين مي فرمايد:
(أفضلُ العبادَةِ انتظارُ الفَرَج) [12] .
(انتظارِ فرج، برترينِ عبادات است).
همين مطلب را امام ترمذي و صدوق الطائفه و علامه ي مجلسي با اين عبارت از رسول مکرم اسلام صلي الله عليه و آله نقل کرده اند:
(أفضَل أعمالِ اُمّتي، انتظارُ الفَرَجِ مِن اللّهِ عزَّوجلَّ) [13] .
(برترين کارهاي امت من، انتظار فرج از خداوند است).
به همين تناسب، در فرهنگ ديني ما، منتظران از جايگاه والا و ممتازي برخوردارند و تعابير فخيمي در تجليل از مقام و مرتبت ايشان وارد شده است که نمونه اي از آن بيان مي شود؛
امام علي بن ابي طالب عليه السّلام فرمود:
(الآخِذُ بأمرنا مَعَنا غَدا في حَظيرة القدس والمنتظرُ لِأَمرِنا کالمتشحِّطِ بِدَمهِ في سَبيلِ اللّهِ) [14] .
(متمسکين به امر ما، فردا در فردوس برين با ما خواهند بود و منتظران آن مانند کساني هستند که در راه خدا به خون خود غلطيده اند).
[(أمر) در اين حديث هم مي تواند مفرد (أوامر) باشد و هم مفرد (أمور). بنابر احتمال دوّم، وجه استشهاد به حديث شريف واضح تر است و تلقي بزرگان حديث نيز، ظاهرا همين فرض دوم است. از اين رو، آن را در باب (انتظار الفرج في غيبة ولي العصرعليه السّلام) ذکر کرده اند].
سيدالساجدين زين العابدين علي بن الحسين عليهما السّلام فرمود:
(تمتدّ الغيبة بوليّ الله الثاني عشر من أوصياءِ رسُول اللهِ صلي الله عليه و آله،... انّ اهل زمان غيبته القائلونَ بإمامَته المُنتظرونَ لِظُهورِه، أفضَلُ أهلِ کلِّ زمانٍ؛ لِأنَّ اللّهَ تعالي ذِکرُه أعطاهم مِن العُقولِ والأفْهامِ والمَعْرفَةِ ماصارَت به الغيبةُ عِندَهم بِمَنزِلَةِ المُشاهَدَةِ وجَعَلَهُم في ذلِکَ الزمانِ بِمَنزِلَةِ الُمجاهِدين بينَ يَدي رسول اللّهِ صلي الله عليه و آله بالسَيفِ، أولئِکَ المخلِصونَ حقّا وشيعتُنا صِدقا والدُعاة الي دينِ اللّهِ سِرّا وجَهرا) [15] .
(دوران غيبت بر دوازدهمين وصي رسول خدا از ائمه ي پس از وي، طولاني خواهد گشت. اهل اين زمان که معتقد به امامت او و منتظر ظهورش هستند، برترين مردمان همه ي روزگارانند. زيرا خداوند متعال عقل و فهم و معرفتي به آنان عطا مي فرمايد که شرايط غيبت در چشمشان چون زمان حضور مي گردد و به مجاهدان پيکارگري مي مانند که در پيش روي رسول خدا با شمشير نبرد مي کنند. آنان مخلصان واقعي و شيعيان راستين و دعوت کنندگان به دين خدا در پنهان و آشکارند).
امام کاظم عليه السّلام فرمود:
(طُوبي لِشيعتِنا المُتَمسّکينَ بحَبلِنا في غيبَةِ قائِمنا، الثابتينَ علي مُوالاتِنا والبَراءَةِ من أعدائنا، اولئک منّا ونحنُ مِنهُم، قد رَضوا بنا أئِمَّةً ورَضينا بهم شيعَةً، فَطوبي لَهم ثمَّ طوبي لَهُم، هم وَاللّهِ مَعَنا في دَرَجَتِنا يومَ القيامَةِ) [16] .
(خوشا به حال شيعيان ما که در زمان غيبت قائممان به ريسمان ماچنگ مي زنند و بر دوستي ما و دشمني دشمنان ما ثابت مي مانند. ايشان از ما و ما از ايشان هستيم. آنان به امامت ما خشنود و ما به پيروي آنان خرسنديم [ايشان راضي اند که ما امامانشان هستيم و ما هم رضايت داده ايم که آنان شيعيان ما باشند] خوشا و خوشا به احوالشان! به خدا سوگند، آنان در روز قيامت، در مرتبه ي ما و با ما خواهند بود).
به راستي، سرّ برخورداري (منتظران) از چنين جايگاه رفيع و منزلت بي بديلي که فرشتگان مقرب الهي نيز به آنان غبطه مي خورند، در چه چيزي نهفته است؟ هر چه هست به حقيقت (انتظار) باز مي گردد. مگر انتظار چيست که تا اين پايه تکامل بخش و کمال آفرين است؟ اين چه سکّويي است که پرش آدمي از فراز آن تا سدرة المنتهي اوج مي گيرد؟
شايد مفهوم (انتظار) به درستي دريافت نشده است. پس جا دارد که بار ديگر اين سؤال را با دقت مطرح کنيم که به راستي انتظار يعني چه؟
در پاسخ بايد گفت: از مجموعه ي معارف بلندِ وحياني کتاب و سنت چنين بر مي آيد که (انتظار) حقيقت شگرفي است که با يک يا دو کلمه نمي توان به عمق آن راه يافت. (انتظار) چونان منشوري چند ضلعي، داراي زواياي متعددي است که حتي با يک جمله و دو جمله نيز نمي توان گستره ي همه ي ابعاد آن را در آيينه ي سخن منعکس ساخت. ليکن (آب دريا را اگر نتوان کشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد.)
پاورقي
[1] بگذريم از آرمانشهرستيزي و دستاوردهاي ادبيات کليشه اي و تعصّب آلود ليبرالي به جاي مانده از دوران جنگ سرد، مانند واژه ي (ناکجاآبادگرايي) و نيز بگذريم از ليبرال - دموکراتهاي ذوق زده و خام انديشي چون فرانسيس يوکوهاما که با اضمحلال اردوگاه مارکسيسم، نظم دموکراسي ليبرال حاکم بر غرب سرمايه داري را همان نظم و مدنيّت آرماني و نهايي آدمي و بهشت گمشده ي وي خواندند و آن را (فرجام تاريخ) معرفي کردند! به راستي که چقدر آرمان هاي اين کوتوله هاي آرمان جو، مبتذل گشته است! براي مطالعه بيشتر ر.ک. ظهور و سقوط ليبراليسم غرب / آنتوني آربلاستر / ترجمه عباس مخبر/ صص 496 - 491.
[2] الميزان في تفسير القرآن / محمد حسين طباطبايي / ج / 2 صص 120 - 115.
[3] يوسف / 87.
[4] قصص / 5.
[5] انبياء / 105قاطبه ي مفسران شيعه و سني اين دو آيه را بر ظهور امام مهدي عليه السّلام تطبيق کرده اند.
[6] هود / 86در تفاسير شيعه و کتبي مانند: الاحتجاج، إکمال الدين، نجم الثاقب و... اين آيه شريفه بر وجود مقدس مهدي موعود(عجل اللّه تعالي فرجه) تطبيق شده است.
[7] زخرف / 61جمع بسياري از مفسرّان و محدثان اهل سنت، آيه ي شريفه را بر قضيه ي فرود عيسي از آسمان و نمازگزاردن وي پشت سر امام مهدي(عج) در آخر الزمان تطبيق کرده اند.
[8] الاحتجاج / ابومنصور طبرسي / ج / 2 صص 592 - 591.
[9] اثبات الهداة / شيخ حرّ عاملي / ج / 3 ص 544.
[10] موسوعة الکلمة / آيت الله شهيد سيدحسن شيرازي / ج / 1 صص 93 و 94بر اساس اين حديث قدسي که ثقة الاسلام کليني به اسناد خود از امام باقرعليه السّلام نقل کرده است، حکومت مهدي (عجل الله تعالي فرجه)، دولةالله است که بني آدم در عالم ذرّ عهد بسته اند فرمانبردار آن باشند.
[11] ترکيب بند از ميرزا حبيب الله خراساني با تلخيص.
[12] فرائد السمطين في فضائل المرتضي و البتول و السبطين / جويني / ج / 2 ص 335.
[13] إکمال الدين / ج / 2ب / 55ح 1بحارالانوار / ج / 52 ص 128سنن الترمذي / باب الدعوات / ص 155همين مضمون در عيون أخبار الرضا و الخصال هم وارد شده است. نيز ر.ک. المعجم المفهرس لألفاظ الحديث النبوي / ج / 6 ص 481.
[14] الخصال / شيخ صدوق / ج / 2ب / 400ح 10.
[15] إکمال الدين / ج / 1ب / 31ح 2الاحتجاج / طبرسي / ج / 2 ص 50.
[16] نوادر الاخبار في ما يتعلق بأصول الدّين / مولي محسن فيض کاشاني / کتاب أنباء القائم / باب انتظار الفرج / ح 8إکمال الدين و تمام النعمة / ج / 1ب / 32ح 15از امام باقرعليه السّلام و نيز در باب / 26ح 14از علي بن ابي طالب عليه السّلام حديثي به همين مضمون وارد شده است.