اميد کليد موفقيت و شاهراه پيروزي
در جنگ جهاني دوم، شهر لنينگراد به محاصره ي ارتش هيتلر در آمد، محاصره طولاني شد و سرما و قحطي به حدّي رسيد که روزانه هزاران نفر مي مردند. محاصره چهار سال ادامه يافت و مردم همچنان مقاومت مي کردند، در اين مدت راديو لنينگراد پيوسته پيام هايي از طرف شوراي مقاومت براي مردم پخش مي کرد و ايشان را به پايداري فرامي خواند، اينْ در حالي بود که در روزهاي آخر، بيش از دو سوم اعضاي شورا از گرسنگي مرده بودند، اما راديو بدون آنکه به مرگ آن ها اشاره کند، همچنان نام آنان را در پايان اعلاميه ها مي خواند. هنگامي که به علت خاموشي برق، راديو دو روز از کار افتاد و پخش برنامه ها قطع شد، مردم بسياري در اطراف اداره ي راديو گرد آمده و اعلام داشتند: ما آذوقه نمي خواهيم، فقط جريان پخش برنامه هاي راديو را از سر بگيريد، تا باز هم اعلاميه هاي شوراي مقاومت را بشنويم. [1] .
بر اساس گزاره هاي قرآني، جبهه ي حق در طول تاريخ همواره در اقليت بوده است و پويندگان راه باطلْ بيش از حق پويان و خداجويان بوده اند؛ خداوند مي فرمايد:
(تِلْکَ الْقُرَي نَقُصُّ عَلَيْکَ مِنْ أنبَآئِهَا وَلَقَدْ جآءَتْهُم رُسُلُهُم بِالْبَيِّناتِ فَما کانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا مِن قَبْلُ کَذلِکَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلي قُلُوبِ الْکافِرِينَ - وَمَا وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَآ أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِين) [2] .
(اين شهرهاست که برخي از خبرهاي آن را بر تو حکايت مي کنيم. در حقيقت، پيامبرانشان دلايل روشن بر ايشان آوردند، اما آنان به آنچه قبلا تکذيب کرده بودند، [باز] ايمان نمي آوردند، اين گونه خدا بر دلهاي کافران مهر مي زند - و در بيشتر آنان عهدي استوار نيافتيم و بيشترشان را جدّا نافرمان يافتيم).
همچنين مي فرمايد:
(وَما يَأْتِيهِم مِّنْ رَسُولٍ إِلاّ کَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن) [3] .
و (وَمَا أَکْثَرُ النّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِين). [4] .
با مقايسه ي مفاد دو آيه ي شريفه ي پنجم سوره ي مبارکه ي قصص و يکصد و پنجم سوره ي مبارکه ي انبياء و در نظر داشتن ذيل آيه ي شريفه پنجاه و ششم سوره ي مبارکه ي نور، اين مطلب به روشني فهميده مي شود که صلحا و مؤمنان حقيقي همواره در طول تاريخْ به وسيله ي متفرعنان هواپرست و مُترِفان مستکبري که اهرم هاي اقتصادي و ابزارهاي سياسي و نظامي را در دست دارند، به استضعاف کشيده مي شوند. در شرايط ناعادلانه ي نبرد بي پايان جبهه ي حقّ و باطل، و در وضعيت شکننده ي اقلّيت عِدّي و عُدّي [5] حزب خداجويان، تنها عامل پايداري بخش و استقامت زا، براي اهل حق، (اميد) به نصرت و وعده ي الهي است، همو که فرمود:
(فإنَّ حزبَ اللّهِ هُم الغالِبُون) [6] .
اگر پيکارگران موحّد و ظلم ستيز، عنصر توان بخش و انرژي زاي (اميد) را از صحنه ي محاسبات خود حذف کنند، انگيزه اي براي ادامه ي اين جهاد مقدس نخواهند داشت. زيرا پافشاري را در مسيري که به شکست منتهي مي شود، غير عقلاني مي يابند. [7] به راستي، چرا خداوند حکيم مي فرمايد:
(إنّه لا ييأسُ من رَوحِ اللّهِ إلاّ القومُ الکافرون) [8] .
چون يأس و نااميدي بزرگترين مسلخي است که إبليس براي ذبح کردن همه ي حيثيت ها و فضيلت هاي انساني، فرا راه آدمي تعبيه کرده است.
(نااميدي) يعني وداع گفتن با بهانه و سرّالأسرار آفرينش آدمي که همان پيمودن چرخه تکامل است، (نااميدي) يعني شکستن نردبان معراج، (نااميدي) يعني از پاي درآوردن کفش هاي سلوک الي الله، (نااميدي) يعني پس دادن بليط سفر به نيستان اصل خويش، (نااميدي) يعني (قبول شکست).
بدين جمله تأمّل برانگيز دقت کنيد: (کمتر کسي از خودِ شکست، شکست خورده است؛ اغلب، قبول شکست است که منجر به شکست مي گردد). هر چند گوينده در چينش کلمات و انتخاب آن ها، دقت فلسفي اعمال ننموده اما به نظر نگارنده، وي خواسته (شکست) را به دو نوع تقسيم کند:
1- شکست در مقام ثبوت (شکست نفس الامري)
2 - شکست در مقام اثبات (قبول شکست و اعتراف بدان).
آنگاه در صدد بيان اين مطلب صحيح برآمده است که نوع دوم، يک فرد يا امّت را از پاي در مي آورد [9] .
و تير خلاص را به سوي آن شليک مي کند، نه شکست نوع اوّل. آري (اميد) پيروزي آفرين است و (نااميدي) هزيمت آور، بلکه (اميد) خودْ پيروزي است و (نااميدي) هزيمت و شکست.
به نوميدي سحرگه گفت اميد
که کس ناسازگاري چون تو نشنيد
به هر سو دست شوقي بود بستي
بهر جا خاطري ديدي، شکستي
زبوني هر چه هست و بود از توست
بساط ديده ي اشک آلود از تست
نهي بر پاي هر آزاده بندي
رساني هر وجودي را گزندي
غُبارت چشم را تاريکي آموخت
شَرارت ريشه ي انديشه را سوخت
خوش آن رمزي که عشقي را نويد است
خوش آن دل کاندر آن نور اميد است
گذشت اميد و چون برقي درخشيد
الهي کي درخشد برق اميد [10] .
(اميد) زرهي است که هر کس آن را در بر کند، رويين تن مي گردد و (يأس) پاشنه ي (آشيلي) است که هرکس گرفتارش شود، سرنگون خواهد شد. جبران خليل جبران از زبان همه ي انسان ها به خويشتن خود چنين خطاب مي کند:
اي من، اگر اميد نداشتم، هرگز به آهنگي که روزگار مي نوازد، گوش نمي سپردم، بلکه از هم اکنون ادامه ي حياتم را قطع، و نمايش وجودم را در عرصه ي هستي به رازي پنهاني تبديل مي کردم که گورها آن را بپوشانند... چه تنگ است روزگار آدمي اگر اميد گشايش نباشد. [11] .
پاورقي
[1] مجله ريدزدايجست / تاريخ انتشار: ماه مه / 1969آمريکا.
[2] اعراف / 102 - 101.
[3] حجر / 11.
[4] يوسف / 103.
[5] اين شرايط سخت در حديث (لوح فاطمه سلام الله عليها) که حديث قدسي مفصّلي است، تشريح شده است. براي اطلاع بيشتر ر.ک. موسوعة الکلمة / آيت الله شهيد سيد حسن شيرازي / ج / 1 ص 119به نقل از: عيون الأخبار، المجالس شيخ طوسي، مشارق انوار اليقين رجب حافظ برسي و الکافي.
[6] مائده / 56.
[7] نگاه کنيد به: فرهنگ انقلاب اسلامي/ شهيد دکتر محمد جواد باهنر / صص 349 - 346.
[8] يوسف / 87.
[9] امير بيان، علي بن أبيطالب عليه السّلام مي فرمايد:
(أعظم البلاء، انقطاع الرجاء) و (قَتَلَ القنوطُ صاحَبه)
(بزرگترين مصيبت، نااميدي است. نااميدي، نااميد را مي کشد) غررالحکم / کلمات: 2860 و 6731.
[10] ديوان پروين اعتصامي / ص 16.
[11] به نقل از: ترجمه و تفسير نهج البلاغه / استاد محمدتقي جعفري / ج 27.