بازگشت

تعريف ايمان


هر حقيقتي با دو ساحت از سطوح شخصيت آدمي، مي تواند ارتباط برقرار سازد: ادراکي و عاطفي؛ اگر پديده اي (با سنخي از وجود خود) در دستگاه شناخت و ذهن آدمي حضور يابد، در اين صورت انسان با آن حقيقت، (عقد العقل) برقرار کرده است، و چنانچه اين امر در دستگاه عاطفي وي نفوذ کند و تأثير مثبت به جاي گذارده و احساسات ملايم - نه منافر - او را برانگيزد، به برقراري (عقدالقلب) مي انجامد.

با تحقق عقدالعقل و بروز واکنش ادراکي، عنصري به نام (بينش) براي آدمي حاصل مي شود و با شکل گيري عقدالقلب و بروز واکنش عاطفي مثبت، يک (گرايش) در نهاد وي صورت مي بندد. فرآورده ي اين دو نوع واکنش، الزاما با يکديگر پيوند و تلازم ندارند؛ يعني بسياري از بينش ها در سطح ادراکي باقي مي مانند و به سطوح عاطفي نفوذ نمي کنند و در مقابل، بسياري از احساسات و اميال نيز بر بنيان و زيرساخت معرفتي، استوار نيستند.

در اين ميان، (ايمان) نه آن بينش است و نه اين گرايش. ايمانْ نه عقد العقل مجرّد است و نه عقدالقلب صرف. ايمانْ گرايشي بنيادين و ژرف و متعالي است که بر پايه ي يک بينش استوار است.

ايمانْ آنگاه در نهاد آدمي شکل مي گيرد که نهال معرفتي که در ذهن وي غرس شده، ريشه هاي خود را در اعماق دل وي جاي دهد. ايمانْ يک کشتي بادباني است که عقربه ي قطب نماي گرايش آن بر مدار يک معرفت شورانگيز، تنظيم شده باشد.

استاد مطهري در اين زمينه مي فرمايد:

ايمان يعني اعتقاد و گرايش، ايمان يعني مجذوب شدن به يک فکر و پذيرفتن يک فکر. مجذوب شدن به يک فکر دو رکن دارد: يک رکنش جنبه ي علمي مطلب است که فکر و عقل انسان آن را بپذيرد، يک رکن ديگر، جنبه ي احساساتي آن است که دل انسان به آن گرايش داشته باشد. [1] .

ايشان در جاي ديگري مي نويسد:

گرايش هاي والا و معنوي و فوق حيوانيِ انسان، آنگاه که پايه و زير بناي فکري پيدا کند، نام ايمان به خود مي گيرند. [2] .

بنابراين، مي توان به اين جمع بندي رسيد که ايمان از دو مؤلفه ي (معرفت به يک حقيقت متعالي) و (دل باختن بدان حقيقت) تشکيل مي گردد.

اکنون که مقوّمات ايمان و مقدّمات حصول آن را بازشناختيم، اين مطلب به روشني فهميده مي شود که براي منجي باوربودن و ايمانِ به مهدي داشتن، تنها شناخت آن حضرت و امور مربوط به ايشان کفايت نمي کند؛ کسي به بقية اللّه و حجت زمان؛ ايمان دارد که پس از کسب معرفت، از راه دلْ با مولا و مقتداي خود انس بگيرد و با آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست، پيوند عاطفي برقرار سازد و دل در گرو مهر او نهد. [3] وصايايي که ذيلا و به شکلي گذرا از رسول معظم اسلام صلي الله عليه و آله و ائمه ي معصومين عليهم السّلام در مورد وظايف مواليان امام غايب در قبال آن حضرت، ذکر مي شود، به واقع توصيه هاي راهبردي و دستورالعمل هايي روان شناختي و غير مستقيم براي ايجاد اين پيوند عاطفي، انس روحي و علاقه ي قلبي است:

1 - هديه دادن به آن حضرت با هزينه کردن در مصارف مورد علاقه و رضاي ايشان. [4] .

2 - تجديد بيعت با او. [5] .

3 - گريستن و اشک ريختن در فراق امام. [6] .

4 - تشکيل مجالس احياي ياد امام. [7] .

5 - بجا آوردن مراسم حج به نيابت از گل نرگس و صدقه دادن براي سلامتي يوسف زهرا. [8] .

6 - ترک اعمالي که خاطر امام را آزرده مي سازد. [9] .

7 - اصرار در دعا براي لقاي قبله ي دل ها. [10] .

8 - اهداي ثواب نمازهاي مستحبي به محضر قطب عالم امکان. [11] .

9 - نثار درود و صلوات بر حضرت. [12] .

10 - توسل و استغاثه به ساحت ولي عصر. [13] .

در باب آثار و نتايج (مهدي باوري) مي توان مباحث متعددي را مطرح ساخت، در اينجا به يکي از پيامدهاي فوق العاده مهم اين باور مقدس مي پردازيم.


پاورقي

[1] جهاد / مرتضي مطهري / ص 48.

[2] مجموعه ي آثار / ج / 2انسان و ايمان / ص 24انتشارات صدرا همچنين ر. ک. گفتارهاي معنوي / ص 200پاسخ استاد به نقد کتاب مسئله ي حجاب / ص 160حکمتها و اندرزها / ص 45 و نيز الميزان / سيد محمد حسين طباطبايي / ج / 18 ص 23.

[3] ر. ک. مجالس صدوق / ص 88الکافي / ج / 8 ص 229بحارالانوار / ج / 36 ص 41.

[4] امالي صدوق/ ص 326.

[5] بحارالانوار/ ج / 102 ص 110.

[6] الغيبة / نعماني / ص 152.

[7] خصال صدوق / ج / 2 ص 635.

[8] الکافي / ج / 4 ص 314مجالس صدوق / ص 201.

[9] بحارالانوار / ج / 53 ص177.

[10] الغيبة / نعماني / ص 159بحارالانوار / ج / 102 صص 110 - 102.

[11] الکافي / ج / 4 ص 314.

[12] جمال الاسبوع / سيدبن طاووس / ص 493.

[13] الاقبال / سيدبن طاووس / ص 687.