بازگشت

فرصت شيرازي






ديدن روي تو و دادن جان مطلب ماست

پرده بردار ز رخسار که جان بر لب ماست



بت روي تو پرستيم و ملامت شنويم

بت پرستي اگر اين است که اين مذهب ماست



شرب مي با لب شيرين تو ما راست حلال

بي خبر زاهد از اين ذوق که در مشرب ماست



نيست جز وصف رخ و زلف تو ما را سخني

در همه سال و مه اين قصه روز و شب ماست



در تو يک يا رب ما را اثري نيست ولي

قدسيان را به فلک غلغله از يا رب ماست