بازگشت

صبوحي شاطر عباس






روزه دارم من و افطارم از آن لعل لبست

آري افطار رطب در رمضان مستحب است



روز ماه رمضان زلف ميفشان که فقيه

بخورد روزه خود را به گمانش که شب است



زير لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد

اين عجب نقطه خال تو ببالاي لب است



يا رب اين نقطه لب را که به بالا بنهاد

نقطه هرجا غلط افتاد مکيدن ادبست



شحنه اندر عقب است و من از آن مي ترسم

که لب لعل تو آلوده بماء العنب است



پسر مريم اگر نيست چه باک است ز مرگ

که دمادم لب من بر لب بنت العنب است



منعم از عشق کند زاهد و آگه نبود

شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است



گفتمش اي بت من بوسه بده جان بستان

گفت رو کاين سخن تو نه شرط ادبست



عشق آنست که از روي حقيقت باشد

هر کرا عشق مجازيست حمال الحطب است



گر «صبوحي» به وصال رخ جانان جان داد

سودن چهره به خاک سر کويش ادب است