بازگشت

تجديد اسلام


اديان الهي هميشه پس از طي دوران مشخصي بازيچه و ملعبه قرار است. مفسراني بوده اند که دين را در خدمت دنيا، به کار گرفته اند، ارسال پياپي پيامبران نيز به همين جهت بوده تا راه صحيح و اصيل پيغمبران گذشته را باز نموده و آنرا از لوث خرافات و تحريفات پاک کنند. هرچه اديان الهي پيشرفته تر مي شدند، تحريفات و توجيهات نيز همگام با آنها پيچيده تر مي گشت.

از اينرو کار امام مهدي (عليه السلام) در اين بعد از تمام پيامبران و امامان گذشته مشکلتر است. چرا که ايشان بار «پاکسازي» و «بدعت زدائي» اسلام را نيز علاوه بر تمام اديان گذشته به عهده دارد. و هرچه تحريف در دوره غيبت (تاکنون هزار و صد و شصت و دو سال) در اذهان مردم به عنوان حقايق نقش بسته بايد تعيين کند و بار ديگر مردم غفلت زده را به راه اصيل دين، قرآن و عترت پيامبر برگرداند و «عترت» اين بار، بدون هيچگونه تقيّه به تفسير قرآن مي نشيند...

امام باقر (عليه السلام) فرمود: «صاحب اين امر اگر ظاهر شود مانند آنچه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ديده از مردم مي بيند و بيشتر.» [1] علت اين مسأله در روايات ديگر بيان شده است از جمله روايت امام صادق (عليه السلام) که مي فرمايد: «رسول خدا در حالي به سوي مردم آمد که بتهاي سنگي و چوبهاي تراشيده را مي پرستيدند ولي عليه (قائم) خروج مي کنند و کتاب خدا را عليه او تأويل مي نمايند و به استناد آيه تأويل، عليه او مي جنگند» [2] امام علي (عليه السلام) در نهج البلاغه، بازگشت هدايت به مسير اصلي خويش را در زمان امام مهدي (عليه السلام) چنين توضيح مي دهد:

«يعطف الهوي علي الهدي، اذا اعطفوا الهوي علي المهدي و يعطف الراي علي القرآن اذا عطفوا القرآن علي الرأي» [3] .

(امام منتظر) هواي نفس را به هدايت برمي گرداند. زمانيکه مردم، هدايت را به هواي نفس تبديل کرده باشند و رأي مردم را به قرآن برمي گرداند. چنانکه قرآن را به رأي و نظرشان برگردانده بودند.)

اسلام همه اين ضربه ها را از سوي پيروان ظاهري مي خورد. از اين رو امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: «هنگامي که قائم ما قيام کند، مردم را مجدداً به اسلام فرا مي خواند. و به امري هدايت مي کند که از ميان رفته است و مردم از آن مسير گمراه شده اند و «مهدي» ناميده شد به دليل اينکه به امر گم شده هدايت مي کند و به خاطر قيام به حق «قائم» نام گرفت.» [4] .


پاورقي

[1] غيبت نعماني ترجمه فارسي ـ سيد احمد مهري ص 350.

[2] همان مدرک.

[3] نهج البلاغه ـ خطبه 138.

[4] مکيال المکارم ـ ج/1 ـ ص 57 ـ 56.