بازگشت

تشديد و تضعيف علم حضوري بوسيله توجه و بي توجهي


ثانياً، علم حضوري با توجّه به آن و تمرکز نسبت به آن تشديد و يا تضعيف مي شود مثلا وقتي که شما دچار سوختگي شده باشيد، درد عارض شما شده باشد و در آن هنگام دوست بسيار صميمي و مهربان خود را که سالها نديده ايد ببينيد ناگهان درد سوختگي از يادتان مي رود و يا بسيار ضعيف مي شود و علتش آن است که شما ديگر به درد ناشي از سوختگي توجه نداريد بلکه محبّت دوست در قلب شما تجلّي کرده و تمام توجّه شما به دوست عزيزتان مي باشد.

امّا هنگامي که خداحافظي بکند. دوباره درد شروع مي شود و به نسبت فراموشي دوستتان درد نيز شديدتر مي گردد و علتش اين است که هر چه توجّه شما به دوستتان کمتر مي شود، توجهتان به درد بيشتر مي گردد و هر چه توجه شما به درد بيشتر مي شود درد شديدتر مي گردد.

اين قاعده در هر علم حضوري جاري است، اگر اثبات شود که بين دو چيز رابطه حضوري بر قرار است مي توان گفت که با توجه بيشتر به آن چيز احساس وجودش بيشتر مي گردد. و از آنجا که در فلسفه و دين اسلام اثبات شده است که رابطه بين خداي متعال و بنده رابطه اي حضوري جاري است مي توان، نتيجه گرفت که هر چه توجّه و تذکر به خداي متعال بيشتر باشد به همان اندازه خداي متعال بيشتر در روح انسان تجلّي پيدا مي کند. تا جايي که ديگر احساس مي کند همه چيز و همه کاره خداست.

«ليس في الدار غيره ديّار ما رأيت شيئاً إلاّ و رأيت الله قبله و بعدهُ و مَعهُ»

جهان مرأت حسن شاهد ماست نشاهد وجهه في کل مرآت [1] .

بنابراين با تکامل نفس و کاهش توجه به بدن و امور مادّي و تقويت توجهات قلبي نسبت به خداي متعال همان علم به مراتبي از وضوح و آگاهي مي رسد تا آنجا که مي گويد: «أيکون لغيرک من الظهور ما ليس لک». [2] .

پس هر چه انتظار و توجه دروني ما به نسبت به حضرت حجة بن الحسن (عليه السلام) و مسير و صراط قرب الهي بيشتر باشد و هر چه خود را در فضاي روحي و فکري زمان حضور آن حضرت که عين تقرّب و اتصال روحي به ساحت مقدس باريتعالي است قرار مي دهيم، اين بزرگترين عامل رشد اخلاقي و تهذيب دروني و کسب درجات معنوي و ارتقاء روحي است.

امّا نکته ديگري که در مورد نيت بايد مورد توجه قرار داد اين است که چون تنها حوزه اي است که ما اختيار کامل داريم و هيچ عاملي نمي تواند در نيت، ما را تحت فشار قرار دهد و مانع از نيتِ بخصوصي شود در نتيجه حوزه عمل واقعي ما نيت ماست و اما توضيح مطلب اينکه: ما در دنياي خارج «فعّال ما يشاء» نيستيم و توانايي ما در ايجاد افعال محدود و اندک است. چه بسيار کارها که با آگاهي و اشتياق خواسته ايم انجام دهيم و نتوانسته ايم زيرا که پديد آمدن يک رويداد به هزاران عامل ديگر بستگي دارد که آنها از قدرت و اختيار ما بيرون هستند. مثالي مي زنيم تا مطلب روشن تر گردد:

بيشتر جوانان چون به بلوغ اجتماعي مي رسند به فکر ازدواج مي افتند و در پهنه ذهن خود تصويري از همسر مورد پسند خود مي سازند و به آن موجود ذهني دل مي بندند و با اشتياق تمام تصميم به پيوند زناشويي با چنان دلبري را مي گيرند. اما وقتي پاي در قلمرو جهان خارج مي نهند با هزاران مانع و مشکل روبرو مي شوند که از تاب و توان آنها بيرون است.

انديشمندان و فيلسوفان، مرحله اول يعني «وجود ذهني» بخشيدن به ماهيت عمل آگاهانه را «فعل برتر و اشرف» نفس مي نامند. زيرا که نيازمند آلات و ابزار نيست و «مرحله دوّم يعني «وجود خارجي» يافتن ماهيت کار اختياري را «فعل کمتر و اَخَسّ» نفس مي گويند زيرا که به وسايل و ادوات احتياج دارد. نقش اساسي و حقيقي هر يک از ما در رفتار آزادانه خود همان «فعل اشرف» نفس است زيرا وقوع نيروي آن رفتار به اوضاع و احوال جهان بستگي ندارد که اگر با خواسته ما هماهنگ شد، کامياب و اگر نشد، ناکام مي شديم. قرآن کريم اين مرحله اولي و اعلي را به «شاکله» تعبير مي کند: «قل کلٌّ يَعمَلُ علي شاکلتهِ» [3] .

بگو هر کس بر مبناي صورت يا شکل درونيش رفتار مي کند.

احاديث اسلامي ما واژه «نيّت»را براي اين معنا برگزيده اند.رسول اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) ميفرمايد: به يقين،ارزش کردارها به خواسته هايدروني است وهر کس براي آنچه که در دل خواسته بهره ميبرد. امام سجاد (عليه السلام) مي فرمايد: «لا عملَ إلاّ بِنيّة» [4] .

هيچ کاري بدون نيت انجام نمي پذيرد.

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: «النيةُ أفضل من العملِ ألاو إنَّ النية هي العمل». [5] .

خواست دروني (نيّت) برتر از کار و عمل خارجي است بهوش باشيد که کردار حقيقي همان نيّت است.

پس روشن شد که در تحقق يک فعل، آن مقدارش که صد در صد به ما مربوط مي شود «نيتِ» ما است. يعني توجه قلبي ما به ماهيت کار و هستي بخشيدن ما به آن، در صحنه ذهن است بنابراين، معيار بهره گيري و ارزش گذاري در هر کار همين خواهد بود. ما خود در زندگي عادّي به طور فطري به اين حقيقت عنايت داريم، گاهي از کسي که بدخواهي او بر ما روشن است رفتاري به ظاهر دوستانه بروز مي کند ولي فريب او را نمي خوريم و کار نيکش را نمي پذيريم به سبب آنکه نيّت فاسد او را مي دانيم و برعکس، آسيب و حذر که از يک دوست خيرانديش به ما مي رسد ناديده مي گيريم زيرا آگاهيم که قصد دشمني نداشته است.

در ميزان دقيق الهي اين نکته به خوبي رعايت شده است و خدا بر اساس نيات افراد با آنها رفتار مي کند به بيان قرآن:

«إن تبدوا ما في أنفسکم أو تخفوه يُحاسبکم به الله» [6] خدا به آنچه در درون شماست چه آشکارش نمائيد يا پنهان شما را مي سنجد.

و نيز در قرآن آمده است که: «و لکن يؤاخذکم بما کسبت قلوبکم.» [7] و اما شما را به آنچه که در دلهايتان مي باشد بازخواست مي نمايد.

در همين زمينه عباراتي جالب و تکان دهنده در روايات مي بينيم مانند آنجا که پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) مي فرمايد: «بيشتر شهيدان امت من، در بستر خانه از دنيا مي روند و چه بسيار کشتگان رزمگاه که خدا به نيتِ آنها آگاهتر است.» [8] همو در نبرد تبوک فرموده است: «و اکنون برخي افراد، در مدينه آرميده اند که در تمام کوششها و بخششها و رنجشهاي ما در اين راه شريک و سهيمند. پرسيدند چگونه؟ آنها که با ما نيامده اند! فرمود: ناگزير از ماندن بودند و به خاطر نيت نيک خود، همسنگ ما پاداش مي برند» [9] امير مؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد: «هر يک از شما که در بسترش از دنيا رود در حالتي که به حق پروردگارش و پيامبر و دودمان او آگاه و شناسا باشد. «شهيد» مرده و پاداشش بر خداست.» [10] .

او شايسته است بخاطر کارهاي نيکويي که در نيت داشته پاداش گيرد زيرا نيت او جايگزين شمشير کشيدن و جنگيدن مي گردد. حضرت امام صادق (عليه السلام) نيز مي فرمايد: «بنده خدا نيمروز نيت مي کند که شامگاهان از بستر برخيزد و نماز شب بگذارد، امّا ديدگان سخت خفته اش گشوده نشده و خواب مي ماند پس خدا در کارنامه او نماز شب مي نگارد و تنفس او را تسبيح به حساب مي آورد و خوابش را همسنگ صدق قرار مي دهد.» [11] .

رابطه نيت و عمل همان رابطه روح و بدن است. کار انجام شده، منهاي نيت،چيزي جز يک رويداد بيطرف نيست و نمي توان درباره آن حکم به نيک و بد نمود.مانند چاقو در دست جلاّد و جرّاح.

حال به مقصود اصلي باز گرديم. گفتيم که در دل مفهوم انتظار دو بعد «شناخت دروني» و «خواست قلبي» نسبت به ظهور نهفته است. پس «انتظار» چيزي نيست مگر «نيت ظهور»، منتظران حقيقي پيوسته تصوير ظهور را در برابر ديدگان دارند و از دل و جان آن را مي جويند و براي تحقق آن مي کوشند.

حال اگر ظهور انجام نمي پذيرد، در گرو عوامل بيشماري است است که از حوزه قدرت و اختيار ايشان بيرون است. زيرا آن مقدار از لوازم پيدايش ظهور که به آنها بستگي دارد و وابسته مي باشد آنها در حال «انتظار کامل» پديد مي آورند. کمبود از ديگران است نه از آنان، و بنابراين پاداش خويش را خواهند گرفت. به اين دو حديث توجه کنيد:

امام باقر (عليه السلام) فرمودند: القائل منکم أن لو أدرکتُ قائم آل محمد نصرتُه، کان کالمقارع بين يديه بسيفه، لا، بل کشهيد معه» [12] .

آنکس که از سر صدق و صفا بگويد اگر امام زمان (عليه السلام) را دريافتم او را ياري مي دادم، مانند کسي است که پيروزمندانه پيشاپيش حضرتش شمشير زند نه، بلکه مانند کسي است که همراه حضرتش شهيد گردد.

امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «من مات و هو عارف لامامه لم يضرُّه تقدم هذا الامر أو تأخرّ...کان کمن هو مع القائم في فسطاطه» [13] .

آن کسي که تا دم مرگ، شناساي مقام امامِ زمانش باشد. چه ظهور پيش افتد يا پس، زيان نمي بيند و... مانند کسي است که در سراپرده حضرت قائم (عج) سرگرم خدمت باشد [14] .


پاورقي

[1] اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5 مقدمه شهيد مطهري.

[2] آموزش فلسفه ـ استاد مصباح يزدي ـ ص 187.

[3] محجة البيضاء ملا محسن فيض کاشاني ـ مکتبة الصدوق تهران ج 8، ص 102.

[4] همان مدرک ص 106.

[5] تفسير صافي ج 1، ص 987 ذيل آيه 84 سوره اسراء.

[6] بقره / 284.

[7] بقره / 225.

[8] محجة البيضاء ج 8، ص 103.

[9] محجة البيضاء، ج 8، ص 104.

[10] نهج البلاغه ـ فيض الاسلام ـ خطبه 239.

[11] محجة البيضاء ج 8، ص 110.

[12] کمال الدين، باب 55، حديث دوم.

[13] ماة العقول ـ مجلسي ـ ج 4، ص 189 ـ حديث 5.

[14] برگرفته از تفسير و تحليل مثنوي ـ محمدتقي جعفري ـ ج 2، ص 91.