بازگشت

زخمي غم


با الهام از زيارت ناحيه مقدسه درد دل حضرت زهرا (عليها السلام) با حضرت مهدي (عليه السلام) در واقعه عاشورا



از گريه هاي دَم به دَمت سوخت جانِ من

آتش گرفت اين دل بي همزبان من



از شِکوههاي سرخ تو جانم به لب رسيد

درد تو بُرد يکسره تاب و توان من



بي صبر و بيقرار ببين همنوا شده است

هفت آسمان به ناله و آه و فغان من



از داغ گل در آتش جانسوزم اي دريغ!

درد است و آه، همدم روز و شبان من



من داغدار داغ شهيدان بي سرم

کومرهمي به درد و غم بيکران من؟



قلب شکسته ام به خدا! زخميِ غم است

از داغ سرخِ باغِ گل ارغوان من



دست بلا و ظلم و جفا و ستم شده است

همراهِ تا هميشه من، سايبان من



داغم دوباره تازه شد از گريه هاي تو

بشنو حديث غصّه و درد نهان من



بنشين کمي کنار دلِ لاله پرورم

آرام باش يک نفس، آرام جان من!



بگذار سر به شانه لرزان فاطمه (عليها السلام)

آتش مزن زگريه به روح و روان من



بس کن که نيست تاب تحمل دگر مرا

بس کن ترا قسم به غمِ بي امان من!



غمگريه هاي لاله امانم بريده است

جز غصّه نيست آنچه بگيرد نشان من



دل را قرينِ ماتم و اندوه ميکند

فريادهاي العطشِ کودکان من



يک شعله ام زداغ غريبان کربلا

هرگز نبود اين همه غم، درگمان من



در گوشه خرابه غريبانه جان سپرد

بي بال و پر پرنده بي آشيان من



در جان من نشسته غمِ ناگهانِ گل

طاقت زدست برده غمِ ناگهانِ من



بس کن که داغ غربت گلها مرا بس است

مهدي (عليه السلام)! عزيز ديده! گل بي خزان من!



مهدي (عليه السلام)! بس است، گريه مکن طاقتم مگير

رحمي به ناله هاي دل خونفشان من



يک روز ميرسي ز فراسوي غصّه ها

زيباترين ستاره هفت آسمان من!



با ذوالفقار عدل به خونخواهي حسين (عليه السلام)

ميآيي اي شفاي غم جاودان من!



پايان غصّه هاي تبار محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) است

روز مصيبت است و غم دشمنان من