بازگشت

غربت ما






کشتي شکسته ايم و به توفان نشسته ايم

دوراز رخت به ماتم و حرمان نشسته ايم



از دل شرار و ناله برآيد زدست غم

از دست ناله سر به گريبان نشسته ايم



در شام انتظار تو با ناله همدميم

از داغ غم هميشه پريشان نشسته ايم



در دل نبودجز غم و حسرت زدوريات

در آتش فراق تو گريان نشسته ايم



ماييم و ماتمي که بفرسود جان ما

با دردجانگداز تو اي جان! نشسته ايم



آشفته و شکسته و درمانده و غريب

غمگين و زار وخسته و نالان نشسته ايم



در سوز و ساز ميگذرد روزگار ما

در انتظار صبح درخشان نشسته ايم