دوباره مژده هاي گل
جان زخود رميده را، مژده يار ميرسد
بر دل و جان عاشقان صبر و قرار ميرسد
زمشرق سپيده آن، طلايه دار ميرسد
طلايه دار مشرقي، سپيده وار ميرسد
«آب زنيد راه را، زان که نگارميرسد
مژده دهيد باغ را بوي بهار ميرسد»
رسيد مژده سحر، شبان انتظار را
شکست خنده هاي گل سکوت شام تار را
سرود لاله ميبرد زجان ما قرار را
و جاودانه ميکند شکوه روزگار را
«راه دهيد يار را، آن مه ده چهار را
کز رخ نور بخش او نور نثار ميرسد»
گل ستاره ميچکد زحجم سبز آسمان
دوباره مژده هاي گل، دوباره بوي ارغوان
شکفته باغ آرزو، زخنده هاي ناگهان
ترانه ساز ميکند به شاخه مرغ نغمه خوان
«چاک شده است آسمان غلغله ايست در جهان
عَنبر و مشک ميدمد، سنجق يار ميرسد»
تا دل سبز آسمان، بانگ و ترانه ميرود
سرود عاشقانه مان به هر کرانه ميرود
بنفشه سوي نسترن، چه عاشقانه ميرود!
خزان باغ لاله ها زيادمان نميرود
«تير روانه ميرود، سوي نشانه ميرود
ما چه نشسته ايم پس، شه زشکار ميرسد»
عطر نسيم صبحدم زباغ و داغ ميرسد
زکوي يار مرهمي به درد و داغ ميرسد
نوبت غصّه ميرود، گاه فراغ ميرسد
تيرگي شبانه را طرفه اياغ ميرسد
«رونق باغ ميرسد،چشم وچراغ ميرسد
غم به کناره ميرود،مه به کنار ميرسد»
باده خوشگوار را، باغ به جام ميکند
لاله که باده ميکشد، عيش مدام ميکند
زير و زبر زمانه را به يک پيام ميکند
حجت خويش را به ما باز تمام ميکند
«باغ سلام ميکند، سرو قيام ميکند
سبزه پياده ميرود، غنچه سوار ميرسد»
زجام نور، لاله ها دوباره آب ميخورند
فصل گل است و عاشقان، باده ناب ميخورند
باده ناب ناب را چه بي حساب ميخورند
به شور و شوق روي گل، مست وخراب ميخورند
«خلوتيان آسمان تا چه شراب ميخورند
روح خراب و مست شد، عقل خمار ميرسد»
به گل نشسته ناگهان، نهال آرزويما
پر از شراب نور شد، سبوي ما سبوي ما
به سر رسيد عاقبت تمام هاي و هوي ما
ز راه عشق ميرسد نگار مشک بوي ما
«چون برسي به کوي ما خامشي است خوي ما
زان که زگفت وگوي ما،گرد و غبارميرسد»