بازگشت

قطره دريايي






اي روي تو در خوبي، آيينه زيبايي

اي حسن تو جاويدان در اوج دلارايي



از عطر دلاويزت سرمست شده جانها

اي عطر تو جان پرور چون روح مسيحايي



ماييم و دلي تنها در اوج پريشاني

اي در لب نوشينت صد چشمه گوارايي



رونق زرُخ ماهت در باغ و گلستان است

زينت زجمال توست، بر گنبد مينايي



در صحن گلستان، گل در صحن چمن، بلبل

از چشم تو آموزد آيين فريبايي



از آتش عشق تو، بس شعله به جان دارم

کي غم ببري از جان،اي روح شکوفايي!



فارغ زگل و گلشن، آسوده زگلزارم

تا با رخ زيبايت اندر نظرم آيي



شوريده سرم يارا! بنواز دمي ما را

اي مژده بيداري! اي ماه تماشايي



با ياد تو در جوشم، با غصه و غم تنها

اي آرزوي جانها! اميد که ميآيي



اميد به تو دارم، لطف تو بود يارم

اي ياور مشتاقان! اي مونس تنهايي!



تو وسعت ناپيدا، من قطره بي تابم

داني چه بر سر دارد، اين قطره دريايي؟



از شوق تو بي خوابم، در آتش و در آبم

اي کاش شود روزي! کز پرده برون آيي