بازگشت

کار عشق






عمري دل و داغ ماتم، همواره چشم انتظاري

با اشک و آه دمادم، با ناله و بي قراري



عمري دل و انتظارت، اي انتظارِ هميشه!

عمري دل و آرزويت، اي پيک سبز بهاري!



يک سينه درد غريبي، يک آسمان بي نصيبي

اي راز سبز نگاهت! سر چشمه رستگاري



سوز تب و تشنه کامي، کو جرعه هاي زلالي؟

اي کاش ابر سخاوت! يک لحظه بر ما بباري



عمري من و دل بريدن، از هر چه غير خيالت

کو قاصدي؟ کو پيامي؟ کو وعده غمگساري؟



بال و پري بسته دارم، جان و دلي خسته دارم

هرگز مباد آن که روزي ما را به خود واگذاري!



بايد ترا آرزو کرد، بايد ترا جستجو کرد

عمري من و جستجويت، اي مژده سبز جاري!



اميّدوار رهايي سربررهت ميسپارم

هردم نظر از سرِ مِهر برما نداري که داري!



روزي به دستان مهرت، وا ميشود بال پرواز

پر ميشودکوچه ها مان، از عطر بال قناري



ميآيي اي لحظه هايم، از عطر ياد تو سرشار!

ميتابيازمشرق عشق، روزي تو ميتابي آري!



از عشق ميگويم اي دل! با «نسترن» همنوا شو

ازعشق خوش تر نباشد،درزندگي هيچ کاري!