بازگشت

شوق تماشا






باغم سوداي تو، روز و شب ما خوش است

روز و شب ما دراين آتش سودا خوش است



قصه شبهايما، قصه دلدادگيست

بهر تسلاي دل، ياد تو ما را خوش است



سبزتر از باغ گل، سرخ تر از لاله اي

ديده مشتاق را، منظر زيبا خوش است



در تب وتاب است دل،مست وخراب است دل

مست بلاديده را،مهرتوتنهاخوش است



بي خبر از دل شديم، از همه غافل شديم

بي خبر از خويش را، ذوق تمنا خوش است



گرچه به آتش دريم، سوخته بال و پريم

سوختگان ترا، شعله سراپا خوش است



مژده ديدار ده، جانِ زخود رفته را

ديدن روي تو اي قبله دلها! خوش است



ميبرد از دست دل، شوق تماشا مرا

ديده به ياد تو با شوق تماشا خوش است



فارغم از اين و آن، تا به تو رو ميکنم

برسرکوي توام، منزل ومأوا خوش است



سير گلستان عشق ميکنم و سر خوشم

روي به هر سوکنم، خاطرم آنجا خوش است



قطره درياييام، مست و تماشاييام

قطره سر مست را، دامن دريا خوش است



بود و نبودم تويي،شعروسرودم تويي

لطف وعطاي تو ام،توشه فرداخوش است