عطر سبز قيام تو
تو آمدي که زمان با تو جاودانه شود
زنقش نام تو عالم، نگارخانه شود
زشوق عطرحضورت جهان سراسرمست
زفجر روي تو روشن دل زمانه شود
زنور صبح جمال تو، اي طليعه مهر!
تمام وسعت شب، شعر عارفانه شود
شفق به راه تو، آيينه ظفر بندد
فلق زمهر تو سر مست و شادمانه شود
بهار را به درختان باغ مژده دهي
که تا سراسر اين باغ پر جوانه شود
به دست مهر تو درهاي بسته باز شوند
به تيغ قهر تو، قلب ستم نشانه شود
زعطر سبز قيام تو اي گل خورشيد!
به کوچه کوچه دل، زندگي روانه شود
سرود عشق برآيد زذره ذره خاک
جهان لبا لب گلبانگ عاشقانه شود
چنان به جلوه درآيي که اززمين وزمان
خروش و هلهله تا عرش بيکرانه شود
و خواب شب زدگان را چنان بر آشوبي
که نقش ظلم و نشان ستم، فسانه شود
فضاي ديده پر از اشک شوق ديدارت
هواي سينه پر از نغمه و ترانه شود
براي رفع غم ما، کسي ظهور کند
شکست فاصله ها را، کسي بهانه شود