آن آسماني ترين مرد
پيجيده بوي کبوتر،تا ساحل کهکشانها
ميبارد - آري - کبوتر، ميبارد از آسمانها
فانوسها را بچرخان اي ايل چشم انتظارم!
دارد ميآيد سواري، از دور دست زمانها
دارد ميآيد سواري،در پيش پايش بهاري
گل ميکند مثل خورشيد،برطاق رنگين کمانها
تاناکجا جاري است او ـ تا نا کجايي مقدس ـ
گل کرده عطر نگاهش در بيکرانِ کرانها
ايکاش بگذاردآن خوب درلحظه هاي زمستان
دستان پر مهر خود را بر دوش نامهربانها
ميآيد آري ميآيد، آن آسماني ترين مرد
بوي کبود کبوتر، پيچيده در کهکشانها
عليرضا رحمتي