بازگشت

هجوم بي تو بودنها






من از اين جاده ها پرسيدهام امسال ميآيي

مرا باخوداز اينجا ميبري،اي روح صحرايي!



مرابا خودازاينجا ميبري،درهاله اي ازشوق

به فرداهاي روشن، تا مزامير اهورايي



مرا درياب اي نامت سرآغاز شکفتن ها!

دل پاييزيام پوسيده در آوار تنهايي



اگر در چشم هايم حرمت پرواز ميبيني

زمين روح مرا آزرده، اي زيباي بالايي!



بيا اي آسماني در هجوم بي تو بودنها

زوال لحظه هايم را ببرسمت شکوفايي



کسي شايد نميداند، ولي من خوب ميدانم

ظهورت سهمگين است وسراپايت تماشايي!



تو اي زيباتر از زيباترين صبح خداوندي!

نجاتم ميدهي ميدانم از اين ناشکيبايي



توراگم ميکنم؟هرگز!غرورم بيتو بيمعنيست

و من ميدانم اينجا لا به لاي شعر، پيدايي



تمام جاده لبريز است از هرم نفهسايت

من ازاين جاده ها پرسيده ام امسال ميآيي



اسحاق راهب