بازگشت

دلم به انتظار تو






من از قبيله ي شبم ولي تو روشني تبار

ببين چه ساده روزرا نشسته ام به انتظار



چه فصل سردوساکتي،پناه برتو اي بزرگ!

چرا نميرسم به تو، چرا نميشود بهار؟!



غمت به روي شانه ام، دوباره گريه ميکند

بيا و تسليت بگو به شانه هاي سوگوار



از اين سکوت خسته ام، بيا صدا بزن مرا

و مرهمي به روي زخمهاي کهنه ام گذا



به آسمان نمي رسم به حجم سبز خانه ات

دلم به انتظار تو، تو بر ستاره ها سوار!



نرگس ايمانيان