بازگشت

انحراف در عصر غيبت


حيات آدمي در گرو حرکت او است، و حرکت او با شناخت وضع موجود و شناخت وضع مطلوب و آنچه که بايد باشد، شکل مي گيرد. او خود را در جايگاهي مي بيند و از آن جا به مقصدي نظر دارد که مشهد او را مي سازد. اين حرکت از مبدأ تا مقصد به راه و جاده اي نيازمند است، تا آدمي با سير خود در اين راه به مقصد واصل شود. اين راه نيز نيازمند راهنما و علامات و آياتي است، تا سالک را رهنمود باشد.

راه کدام است؟ راهنما کيست؟ و علامات راه چيست؟

اين چيزي است که علي (عليه السلام) در جاي جاي نهج البلاغه به آن تصريح دارد. گويا تنها هدف علي (عليه السلام) اين است که به نسل خود و نسل هاي آينده نشان دهد که آدمي تا نتواند جايگاه خود را بشناسد، که کجاست؟ از کجا آمده؟ و به کجا رهسپار است؟ [1] ، حرکتي نخواهد داشت. او تا به ارزش خود آگاه نشود و به راهنمايي اقتدا نکند و به علائم و آيه ها توجه نکند، حيات و حرکتي نخواهد داشت، و اگر حرکتي داشته باشد، به دور خود چرخيدن است که مساوي با درجا زدن است.

اين راه که سالک را به مقصد مي رساند، صراطي است که از سالک استقامت مي خواهد. اين صراط به تعبير علي (عليه السلام) طريق وسطي و راه ميانه اي است که کوشش سالک را مي طلبد و به تعبير قرآن همان عبوديت است و بس: [2] .

(وَاَنِ اعْبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ) [3] .

«و اين که مرا بپرستيد اين است راه راست!»

(وَ اَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ) [4] .

«و [بدانيد] اين است راه راست من پس، از آن پيروي کنيد»

همين صراط است که بايد از آن تبعيت کرد و تنها بر آن پاي بند بود و اين عبوديت چيزي جز طاعت و سخت کوشي و سبقت واهميت نيست. تو بايد فقط مطيع حق باشي و از همه ايسم ها و هوس ها آزاد باشي و در اين راه سبقت را پيش گيري، و سبقت تو هميشه متوجّه مهمترين و با اهميّت ترين باشد.

اگر به اين صراط اعتقاد نداشتي، يا از آن دور افتادي، و يا به آن پشت کردي، حرکتي در راست و چپ جاده خواهي داشت که گم شدن تو را در پي دارد و هر اندازه از جاده فاصله بگيري، به فرو رفتن در بيغوله ها و هلاکت خويش نزديک تري:

«اليمين و الشمال مضلة، و الطريق الوسطي هي الجادة» [5] .

«انحراف به راست و چپ، گمراهي و ضلالت است. راه مستقيم و راه ميانه، صراط مستقيم وجاده رهايي و حقّ است».

در خطبه (150) علي (عليه السلام) به گروهي اشاره مي کند که آگاهانه يمين و شمال را برگزيدند، تا در راه هاي غيّ و گمراهي سير و سلوک نمايند و راه هاي منتهي به صراط و جاده وسطي، يعني راه هاي رشد و رستگاري را رها کنند.

«وأخذوا يميناً وشمالاً ظعناً في مسالک الغيّ، وترکاً لمذاهب الرشد».

«گاه به راست رفتند و گاه به چپ، ولي راهشان راه ضلالت بود و دوري از طريق هدايت».

اين حرکت در گمراهي سيطره پيدا مي کند و عصر غيبت را پوشش مي دهد، تا وقتي که انسان ها از پي آمد اين حرکت ها به ستوه آيند و شتابان در پي برگشت به صراط و جاده گم شده خويش برآيند. آدمي با تجربه ها و تکرارهاي ممتد، خود را در بن بست اين راه ها مي يابد، و رهايي و استمرار راهش را طلب مي کند، که امر خدا و نويد او به حاکميت صالحان حتمي است و صبح وعده او سپيده خواهد زد. ولي در اين طلب و درخواست نبايد شتاب و عجله کرد.

چه بسا اين بي قراري و عجله و شتاب تو را به نا اميدي بکشاند و مأيوسانه در راه هاي منتهي به بن بست هلاک کند، يا عجله تو را به انکار بکشاند، اين است که حضرت (عليه السلام)گوشزد مي کند آن چه براي سالک مهم است، عبوديت و اطاعت خدايي است که حکمت و رحمت او عوالم را پر کرده است. سالک بايد به امر حق گردن نهد، زيرا هرچه برايش پيش آيد، خير او است. و بايد به تکليف عمل کند که دنيا با حکمت حق برپا است و شتاب، تو را بر حقّ مقدّم مي دارد، و از حق دور شمردن وعده حق و کُند شمردن طلوع فجر رهايي، تو را از حق مؤخر مي دارد.

«فلا تستعجلوا ما هو کائن مرصد، و لا تستبطئوا ما يجيء به الغد»

«پس آنچه را که آمدني است و انتظارش مي رود، به شتاب مطلبيد و هرچه را که فردا خواهد آورد، آمدنش را دير مشماريد»

به دنبال اين نهي حضرت مي فرمايد: بسا کسي که چيزي را به شتاب مي طلبد و چون به آن رسد، آرزو کند که اي کاش هرگز نرسيده بود. زيرا تو آگاه به همه جوانب نيستي، تو تنها در بي قراري، مهدي (عليه السلام) را مي خواستي، ولي خود را براي حضور او آماده نکرده بودي، يا گمان مي کردي که با ظهور او به تو همه چيز خواهند داد و از تو هيچ مسئوليتي طلب نخواهند کرد.

مفضل، صحابي امام صادق (عليه السلام)وقتي با آن حضرت (عليه السلام) در طواف کعبه به فکر فرو مي رود و به بني عباس نظر مي کند که غرق در تنعم و سرمست از ثروت هستند، به امام مي گويد: اگر شما به قدرت مي رسيديد، ما اين چنين در رفاه مي زيستيم. حضرت جواب مي دهد:

«اگر چنين بود و حکومت به ما مي رسيد، چيزي جز تدبير در شب و سعي و حرکت در روز و خوردن غذاي خشک، و پوشيدن لباس خشن نبود، مانند اميرالمؤمنين (عليه السلام). اگر چنين نباشد، آتش در انتظار ما است» [6] .

حضرت در توضيح اين که نبايد از همراهي با حکمت حق فاصله گرفت و دور شد و احساس کرد که وعده خداوند به حکومت صالحان، امري نيست که به اين زودي حاصل شود، که ما کجا وعصر ظهور کجا؟ مي فرمايد:

«وما اقرب اليوم من تباشير غد»

«چقدر امروز به سپيده فردا نزديک است!»

حضرت در شگفتند که چقدر فردا به امروز نزديک است؟ و چقدر زمان سريع سپري مي شود؟ و پايان تاريخ با آغاز آن به هم پيچيده مي شود.

(اَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريب) [7] .

«مگر صبح نزديک نيست؟»

واين آيه نيز سؤالي است براي اقرار به همين واقعيت که وعده خداوند به صبح نجات انسانها بسيار نزديک است.

حتي واقعه قيامت، که بعد از حکومت جهاني مهدي (عليه السلام) است نزديک شمرده شده است.

(اِقْتَرَبَتِ السّاعَةُ...) [8] .

«زمان و لحظه قيامت نزديک شد».

و شروع حيات انسان در عالم ديگر، چندان از حيات او در اين دنيا فاصله ندارد. خداوند مي فرمايد:

(اِقْتَرَبَ لِلْنّاسِ حِسابُهُمْ وَهُمْ في غَفْلَة مُعْرِضُونَ) [9] .

«براي مردم [وقت] حسابشان نزديک شده است، و آنان در بي خبري رويگردانند».

آن گاه حضرت از فردا و بشارت هاي آن خبر مي دهد. اين فرداي نزديک به امروز، زماني است که همه آن چه خداوند در طول تاريخ به زبان رسولان به مردم وعده داده، تحقق مي يابد، و هر وعده اي در اين روز ظهور مي يابد.

«هذا ابان ورود کلّ موعود»

«اين فردا، زمان تحقق هر وعده اي است».

فرداي نزديک زمان طلوع طليعه اي است که شما او را نمي شناسيد، و کسي به حوادثي که در اين روز بروز خواهد کرد، شناخت ندارد.

«و دنوّ من طلعة ما لا تعرفون»

«و نزديک است که حوادثي را که نمي دانيد چيست، ديدار نماييد».


پاورقي

[1] «رحم الله امرءً عرف من اين و في اين و الي اين». اسفار ملاّ صدرا، ج 8: 355. دار المعارف الاسلامية.

[2] مريم: 36 يس: 61 زخرف: 64.

[3] يس، 61.

[4] انعام، 153.

[5] نهج البلاغه، خطبه 16.

[6] بحار الانوار: 52: 359، ح 127.

[7] هود: 81.

[8] قمر: 1.

[9] انبيا: 1.