بازگشت

وصيت امام به کميل


اين حکمت، تعليمي از معلمي رباني به متعلمي در سبيل نجات، يعني «کميل بن زياد نخعي» است. آن گاه که علي (عليه السلام) دست او را گرفته و به صحرا مي برد تا دور از نگاه نااهلان و چشم هاي نامحرمان، او را مَحرم اسرار گرداند، و در سينه او براي نسل هايي که مي آيند، گنج هايي ذخيره نمايد. نسل هايي که حتي راه به صحرا ندارند، زيرا زمين از نکبت غربيان پر است. و ستاره هاي شاهدِ گفتار علي (عليه السلام) در دل شب را، ابرهاي سياه ظلمتِ برخاسته از سوختن انسان ها در بن بست ايسم ها و آتش فتنه ها، و دود برکشيده از در خانه دختر رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)، پوشانده است.

مخاطب اين حکمت، نسلي است که تنها همين سياهي قلم بر سفيدي ورق را دارد، که از سينه کميل ها تراويده و بر صفحه اوراق و کاغذها نقش بسته است.

همين آينده تاريک است که علي (عليه السلام) را وامي دارد تا حسرتش را با آه و نفس طولاني ظاهر کند، و به کميل تأکيد کند:

«فاحفظ ما اقول لک»

«بر آن چه به تو مي گويم، حافظ باش وآن را پاس بدار».

قلب تو و قلب هر انساني، ظرفي است که حقايقي را در خود جمع مي کند و اسراري را ضبط مي نمايد. و بهترين ظرف ها، وسيع ترين و باظرفيت ترين آن ها است. قلبي که بتواند حقايق بيش تري را در خود جاي دهد، و اسرار زيادتري را در خود نگه دارد، و آن چنان بي ظرفيت نباشد که به تلنگري آن را بيرون بريزد، و به اندک فشاري بشکند و با حادثه کوچکي وارونه شود.

آن چه مي تواند به قلب ظرفيت بخشد و آن را وسعت دهد، علم و معرفت و حکمت است. حضرت در حکمت 205 به اين نکته توجه مي دهد و مي فرمايد:

«کل وعاء يضيق بما جعل فيه الا وعاء العلم فانه يتسع به».

«هر ظرفي با پر شدن از مظروف، بي ظرفيت مي شود و دچار فشار و تنگي مي شود و چيز ديگري را در خود راه نمي دهد، جز ظرف علم، که با آن به وسعت مي رسد و پر شدن از علم او را به وسعت بيشتري راه مي برد».