بازگشت

حجت هاي بعد از رسول از چه تباري هستند


در اين فصل از نقش و مسئوليت ائمه (عليهم السلام) و ويژگيهاي آن ها، به تفصيل سخن رفت. ملاک امامت شايستگي است که موجب نصب توسط خداوند مي شود، به آن شيوه اي که در قرآن از امامت ابراهيم (عليه السلام) گفت و گو شده است ابراهيم با ويژگي ها و قابليت هاي خاصّ و پس از آزمايش هاي گوناگون مانند به آتش افتادن و مأمور شدن به ذبح و سر بريدن فرزندش «اسماعيل»، خطاب:

(...اِنّي جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً) [1] .

«من تو را پيشواي مردم قرار دادم».

را دريافت مي کند و به مقام والاي امامت راه مي يابد.

ابراهيم (عليه السلام) به تعبير قرآن:

(...لَحَليمٌ اَوّاهٌ مُنيبٌ) [2] .

«زيرا ابراهيم، بردبار ونرمدل وبازگشت کننده [به سوي خدا]بود»

است. او از حلم و وسعت وجودي برخوردار است و انسان ها را از خود مي داند و نسبت به آن ها رؤوف مي باشد و او منيب است، يعني دائم به سوي حق و سرچشمه رحمت انابه مي کند و بازگشت دارد.

اين سه خصوصيت، ابراهيم (عليه السلام) را وادار مي کند تا آينده را با برپايي پايه هاي بيت توحيد تضمين نمايد. و براي هدايت و رهبري نسل هاي بعد دست به دعا بردارد و از خدا بخواهد، امامت را در نسل او قرار دهد، تا افتخار هدايت و شکستن طاغوت و بت در خاندان او باقي بماند.

خداوند دعاي ابراهيم را که خليل و دوست او است، تنها در بين نسلي از او که بر دينش استوار ماند و لحظه اي به ظلمت شرک و بت پرستي تمايل پيدا نکرد، اجابت مي کند.

آن گاه که ابراهيم پايه هاي بيت را بالا مي بَرَد، از خداوند مي خواهد عملش را قبول کند. وچون خواهان تداوم اين عمل وماندگاري بيت و آيين توحيد و زدودن ظلمت شرک وبت پرستي است، براي برانگيختن آخرين و بزرگترين پيامبر، دعا مي کند، همان پيامبري که آيات خدا را بر مردم تلاوت مي کند وباتعليم کتاب و حکمت آنها را تزکيه مي کند. او دست به دعا برمي دارد:

(رَبَّنا وَابْعَثْ فيهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِکَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ يُزَکّيهِمْ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ) [3] .

«پروردگارا! در ميان آنان، فرستاده اي ازخودشان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند، و کتاب و حکمت به آنان بياموزد و پاکيزه شان کند زيرا که تو خود، شکست ناپذير و حکيم هستي».

از اين رو رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مي فرمايد:

«انا دعوة ابي ابراهيم» [4] .

«من خواسته پدرم ابراهيم هستم».

ابراهيم در آغاز حرکتش کسي را مي خواهد که پيام رسان اهداف او در نسل هاي آينده باشد و بر جلوه هاي مختلف بت پرستي هجوم بَرَد و لحظه اي آرام نگيرد.

ابراهيم مي خواهد:

(وَاجْعَلْ لي لِسانَ صِدْق فِي الاْخِرينَ) [5] .

«براي من در ميان امّت هاي آينده، زبان صادقي قرار ده، [تا اهداف من را صادقانه بيان کند و بر آن ها پايدار و استوار باشد]».

روايات، علي (عليه السلام) را لسانِ صدق ابراهيم مي داند [6] .

ابراهيم بت شکن با شکستن بت ها مسير تاريخ را رقم مي زند و جلوداران قافله نور را تعيين مي کند. او در دل کوير و زمين لم يزرع، شجره نبوت را آبياري مي کند تا ثمرات آن عطش انسان ها را فرو نشاند. کلام علي (عليه السلام) در خطبه (144) نهج البلاغه خبر از خواسته ابراهيم دارد.

ائمه (عليهم السلام) از قريش و غرس شده در خاندان هاشم هستند. امامت امري است که براي ديگران صلاح نيست. زيرا ديگران تحمّل آن را ندارند و شايسته چنين مقامي نيستند. اولي الامر و واليان امر نمي توانند غير از بني هاشم باشند. امامت و بني هاشم لازم و ملزوم همديگرند و از هم انفکاک ناپذيرند. نه امامت در غير بني هاشم در جايگاه خويش است، و نه غير بني هاشم، صلاحيت تصدي ولايت را دارند.

«ان الأئمة من قريش غُرسوا في هذا البطنِ منْ هاشم، لاتصلحُ علي سواهم، ولاتصلحُ الولاةُ من غيرهم».

«هر آينه، پيشوايان از قريش هستند، نهال پيشوايي را در خاندان هاشم کِشته اند. پيشوايي غير ايشان را سزاوار نيست و ولايت و امامت را کسي جز ايشان شايسته نباشد.»

از اين رو حضرت (عليه السلام) در صدر همين خطبه، کساني را که اعتقاد دارند غير بني هاشم راسخ در علم هستند، توبيخ مي کند و آن ها را کاذب و ستم کار بر اهل بيت (عليهم السلام)، مي شمارد و توضيح مي دهد:

«خداوند ما را رفعت داده و دشمنان ما را پست شمرده و به ما آنچه را که شايسته بوده، عطا نموده و ديگران را که قابليت نعمت ولايت را نداشته اند، محروم کرده است. او ما را داخل در عنايت خاصّ خود نموده و ديگران را از اين حوزه خارج نموده است».

در اين جا حضرت (عليه السلام) تأکيد دارد آنچه از مقام والاي امامت و ولايت به ما رسيده، از جانب حق تعالي بوده و از الطاف خاص خداوند است.

حضرت بار ديگر بر رسالتِ شان تأکيد دارد:

«هدايت به وسيله ما به خلق عطا مي شود و کساني که طالب هدايت و روشني و بينايي هستند، ما را واسطه قرار دهند، زيرا تنها امام است که با مقام عصمت، توانايي هدايت کردن و بصيرت دادن را دارد».

«بنا يستعطي الهدي، ويستجلي العمي»

«راه هدايت به پايمردي ما طلب شود، و کوري و گمراهي به ما از ميان برود».

بخش سوم خطبه در وصف کساني است که به دنيا روي آوردند، و از آخرت چهره برتافتند، و طالب هدايت نبودند، و در ظلمت ماندند. آن ها مي بايست به دعوت رسول لبيک گويند، و آن را اجابت کنند، و امام را به عنوان ولي ـ نه وکيل ـ برگزينند. علي (عليه السلام)مي فرمايد:

«رُفع لهم عَلَم الجنّة و النار فصرفوا عن الجنّة وجوههم واقبلوا الي النار باعمالهم، دعاهم ربّهم فنفروا و ولّوا، ودعاهم الشيطان فاستجابوا و اقبلوا».

«براي جامعه انساني دو عَلَمِ خير و شر، بهشت و جهنم، و هدايت و ضلالت توسط حجت هاي الهي برپا شد، که انسان ها با بصيرت يکي را انتخاب کنند. اين رسول بود که با برپايي اين دو عَلَم و راه، آدم ها را وادار به انتخاب کرد، هرچند امت رسول به سرنوشت امت موسي و قوم بني اسرائيل دچار شد، و از هدايت و خير و بهشت روي برگردانيد و به گمراهي و سوختن روي آورد. خداوند آن ها را خواند، ولي آن ها نفرت نشان دادند و پشت کردند شيطان آن ها را خواند و آن ها اجابت کردند و به او روي آوردند».

بارالها! ما را اهل بصيرت گردان و در کنار شناخت راه، به ما عشق وافر و ايمان عطا فرما، تا ولايت آل محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) را گردن نهيم و از سيطره ولايت شيطان رهائي يابيم!

خدايا! ما را از کساني قرار ده که به سوي بيت رسول هجرت کنيم و با رسول همراه شويم، تا در انتهاي راه، آه حسرت نکشيم و نگوييم:

يا ليتني اتّخذت مع الرسول سبيلا

(اي کاش با پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) راهي برگزيده بودم)

و يا ليتني اتّخذت الي الرسول سبيلا

(و اي کاش راهي به سوي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در پيش گرفته بودم)


پاورقي

[1] بقره، 124.

[2] هود، 75.

[3] بقره، 129.

[4] تفسير قمي، مجمع البيان و کشاف در ذيل آيه.

[5] شعرا، 84.

[6] تفسير قمي، ج 2، ص 124 کتاب تأويل الآيات الباهرة، ج 1، ص 388.