بازگشت

معناي اصطلاحي حجت


حجّت در اصطلاح هر علم و فن و گروه، معناي خاص و مصداق معيني پيدا کرده که با معناي لغوي آن هماهنگ است.

حجّت منطقي: حد وسط قياس را گويند که از صغري و کبري و نتيجه تشکيل مي شود و «حد وسط» عبارتي است که در جمله صغري و کبري تکرار مي شود وتو را به نتيجه مي رساند و از راه معلومات، تو را با مطلوب مجهولت آشنا مي گرداند. گاه اهل منطق به مجموعه قياس ـ صغري، کبري و نتيجه ـ حجّت مي گويند.

مثلاً: علي انسان محسني است، و هر انسان محسني خلوص در عبادت دارد، پس علي خلوص در عبادت دارد که «انسان محسني» را حجّتِ قياس مي گويند.

حجّت اصولي: چيزي که به وسيله آن حکم شرعي استنباط شود وتکليف تو را در برابر شرع رقم زند، تا آن وظيفه از سوي شارع بر تو قطعيت يابد و عذر تو را در نياوردن آن بردارد. مثل اين که مي گويند: عقل وخبر واحد و... حجّت است. آن جا که تو از مَحَجّه و راه بازمانده اي، در حالي که نه افراط کرده اي و نه تفريط، در برابر شارع عذر داري.

حجّت کلامي: آنچه را خداوند به وسيله آن انسان ها را دعوت به خود کرده، تا هدايت شوند و به صراط مستقيم راه يابند. از آن جا که خداوند انسان را در بهترين وَجه آفريده و او را در ابتداي راه گذاشته [1] ، تا با انتخاب مَحَجّه و طريق وسط همراه با سعي و تلاشِ پي گير، به لقاي حق برسد. [2] بر خداوند است که زمينه انتخاب آدمي را با نشان دادن صراط مستقيم، فراهم نمايد. به آنچه که آدمي را به اين مطلوب مي رساند، حجّت گفته مي شود که هم شامل آيات الهي مي شود و هم کتاب هاي آسماني را در برمي گيرد و هم بر رسولان و پيامبران الهي و اوصيا و جانشينان آن ها اطلاق مي شود.

بنابر اين راهي که انسان در آن ذاهب و سالک و رونده است تا با سعي به لقاء برسد، به دو چيز نيازمند است: نوري که همه راه را روشن کند و مشعل داري که اين نور را در راه نگه دارد. اين دو، حجت هايي هستند که خداوند به وسيله آن ها انسان ها را به خود دعوت مي کند. نور، کتاب هاي آسماني است که بر پيامبران نازل شده است چنانچه قرآن مي فرمايد:

(... وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي اُنْزِلَ مَعَهُ) [3] .

«و از نوري که همراه رسول اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نازل شده، پيروي نمودند».

(...وَ اَنْزَلْنا اِلَيْکُمْ نُوراً مُبيناً) [4] .

«به سوي شما نور روشن کننده اي را فرو فرستاديم».

مشعل داران و راهبران اين نور و راه، پيامبران و اماماني هستند که هميشه با نور، آدمي را به مبدأ هستي و جايگاه ابدي دعوت مي کنند و آن ها «حُجّت خدا» مي نامند. خداوند دو حجّت صامت و ناطق را در کنار هم و با هم براي حيات و سلوک و هدايت آدمي برگزيده است.

(... کِتابٌ أَنْزَلْناهُ اِلَيْکَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَي النُّورِ بِإذْنِ رَبِّهِمْ اِلي صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ) [5] .

«اين کتابي است که ما آن را به سوي تو فرستاديم تا توده ها را به امر پروردگارشان از ظلمت ها به سوي نور و به سوي راه عزيز حميد، خارج نمايي».

از اين رو آخرين پيامبر خدا نوري را که بر او نازل شده، پس از خود، با عترتش همراه مي کند و مي فرمايد:

«انّي تارک فيکم الثقلين کتاب اللّه وعترتي اهل بيتي لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض» [6] .

«من در ميان شما دو چيز نفيس مي گذارم، يکي کتاب خدا و ديگري عترتم که خاندان منند واين دو از هم جدا نمي شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند».

راه بدون راهبر و بدون نور، با بي راهه يکي است. اين حجت ها در پي هم در طول قرن ها همراه با نور، در ميان امت ها آمدند و رفتند، تا در روز هيجدهم ذي الحجه در غديرخم، دين به اکمال، و نعمت به اتمام، و وحي و مَحَجّه به پايان رسيد و براي اين جاده روشن عَلَم ها و نشانه هايي گذارده شد و آن ها هر کدام در طي سه قرن بر مَرکب صبر سوار شدند و به فوز شهادت نائل آمدند، تا راه را پاس و از انحراف نگه دارند.

اين ها دوازده مشعل دار بودند، که هستي را روشن، و سنت ها را از بدعت ها جدا کردند و راه رسول را احيا و طريق اهل ضلال را امحاء نمودند، تا آن جا که همه دشمنانِ نور دست به هم يازيدند و همچون فرعون با کشتن فرزندان فاطمه (عليهما السلام) براي خاموش کردن اين عَلَم ها و وارونه کردن اسلام، هجومي فراگير را تدارک ديدند. جامعه نيز خواستار خوابي خوش و دلي مشغول شد. و در تاريکي ها مي خواست بار مسئوليت را از دوش خود بردارد. مردم بار نهادند و از ولايت علوي شانه خالي کردند.

آنها مي خواستند نور خدا را خاموش گردانند، ولي سنت هستي اين بود:

(يُريدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِاَفْواهِهِمْ، وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ) [7] .

«آنان مي خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولي خدا نور خود را کامل مي کند هرچند کافران خوش نداشته باشند!»

خداوند نورش را در پس پرده غيبت نگه داشت و قائم آل محمد (عليهم السلام) را ذخيره حُجَج الهي قرار داد، تاآن گاه که يار خواهد و...

(بَقِيَّةُ اللهِ خَيْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنينَ) [8] .

«اگر مؤمن باشيد آن که را خداوند باقي گذاشته براي شما بهتر است»

هدف از اين نوشتار اثبات نياز به حجت هاي ناطق خداوند، وبيان صفات و ويژگي هاي آنان، وبحث از آخرين حجّت او است، که در سه فصل آينده از آن گفتگو مي شود.


پاورقي

[1] (لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين). التين، 4 ـ 5.

[2] (يا ايها الانسان انّک کادح الي ربّک کدحاً فملاقيه). الانشقاق، 6.

[3] اعراف، 157.

[4] نساء، 174.

[5] ابراهيم، 1.

[6] کنز العمال، ج1، ص172 و 173 و 178 و 185 و 186 و 187، بيروت، مؤسسة الرسالة.

[7] الصف، 8.

[8] هود، 86.