شيوايي کلام ائمه
«وَاِنّا لأُمَراءُ الکَلامِ»
خطبه (233) از خطبه هايي است که علي (عليه السلام) در آن از ويژگي ديگر ائمه نام مي برد. حضرت اين خطبه را وقتي ايراد مي کند که به خواهر زاده خود امر مي کند به منبر برود و براي مردم خطبه بخواند. «جعده» وقتي بر منبر مي رود و قصد سخن گويي دارد، زبانش بند مي آيد و توان سخن گفتن را از کف مي دهد.
سخنوران فراواني در طول تاريخ دچار چنين مشکلي شده اند و از طرح ساده ترين مباحث عاجز مانده اند [1] .
آن گاه علي (عليه السلام) خود به ايراد سخن مي پردازد، که قسمتي از آن ذکر مي شود:
ابتدا حضرت به واقعيتي اشاره دارد که امروزه به طور تفصيل در مباحث روان شناسي رشد زبان مطرح است، و آن اين است که حقيقت زبان و سخن گفتن چيست؟ چه عواملي در تحقق گفتار دخالت دارد و اساس زبان چيست؟ و موارد ديگري از اين قبيل، محور بحث اين خطبه است: [2] .
«هان اي مردم! زبان عضو و پاره اي از انسان است و ابزاري است که در اختيار انسان قرار داده شده تا در کم ترين زمان، بيش ترين مطالب، نيازها و آن چه را که در روابط گسترده اش در جامعه، خانواده و هستي لازم دارد، بيان کند، و به ديگران انتقال دهد.
کاربرد اين عضو و ناتواني آن، بازگشت به انسان و ذهن و فکر او دارد، که آدمي تا چقدر بتواند آن را به کار گيرد و از آن به نحو شايسته استفاده کند. از اين رو وقتي انسان تحت شرايطي، مانعي داشته باشد، مثلا ذهن ياراي او نباشد، يا از نظر رواني در شرايط نامطلوبي قرار گرفته باشد، مانند اينکه ترس يا خجلت و يا شوق زياد او را فرا گرفته و يا اين که احاطه به موضوع ندارد و يا ضرري را متوجه خود مي بيند و تعلق و ضعفي دارد، اين موانع او را از سخن پردازي باز مي دارد، و زبان و ابزار سخن، توان کمک رساني به او را نخواهد داشت. ولي اگر انسان از وسعت ذهني و فکري برخوردار شد و بر مباحث احاطه اي پيدا کرد و جامعيت يافت، اين عضو را به کار مي گيرد و از آن، نهايت بهره مندي را در بيان اهداف و خواسته هايش مي برد».
آن کس که از اين وسعت وجودي برخوردار است و جامعيت و احاطه تمام دارد و سخن پيرو او است، نه او در بند زبان و کلام، علي و اولادش (عليهم السلام)هستند، که از وحي تعليم گرفته اند و خداوند به آن ها کلام و بيان را تعليم داده است. زيرا براي رساندن پيام و ابلاغِ اهدافِ وحي به انسان ها، بايد از فصاحت برخوردار بود، و احاطه بر همه راه هاي سلوک آدمي داشت، تا با بياني بليغ، رسا و اعجاب انگيز، حجّت را بر آدمي تمام کرد و عذري براي او ـ در نفهميدن کلام خدا ـ باقي نگذاشت. از اين رو همه يک صدا در وصف کلام علي (عليه السلام)گفته اند:
«دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق».
«به کلام خالق (قرآن) نمي رسد وپايين تر از آن است ولي از کلام انسانها بالاتر وبرتر است».
علي (عليه السلام)، از پرتو قرآن ـ کلام خالق ـ بر همه نطق ها و گفتار بشر حاکم است.
علي و اهل بيت (عليهم السلام)، امير و حکمران کلام اند و کلام در کمند آن هاست، زيرا ريشه ها و اصول کلام و آن چه کلام را تحقق مي دهد و آن را ساخته و پرداخته مي کند، در وجود آن ها نشسته و به آن ها تعلق دارد و شاخ و برگ آن بر سرشان سايه افکنده است.
اين افتخار علي (عليه السلام) نيست، بلکه لازمه رسالت علي (عليه السلام) است، تا آنان که امر خدا را زمين نهاده اند و فَشَل شده اند، به اقرار آيند و امر حق را بيان کنند و تا دل ظلمت ها را نور کلام علي (عليه السلام)بشکافد و دل هاي مرده را زنده کند و تشنگان حقيقت را سيراب سازد. تا حسن و حسين و زينب و سجاد و صادق و رضا و جواد و صاحب الامر (عليهم السلام) با تيرهاي کلام، دشمنان انسانيت را از پاي در آورند و به زانو بنشانند.
نهج البلاغه سيّد رضي ـ که خدايش از او راضي باد ـ شاهدي گويا بر اين است که علي (عليه السلام)، امير کلام است و کلام، ريشه در علي (عليه السلام) دارد و برگ هاي کلام به نوازش علي (عليه السلام)مشغول است.
وه! چه زيبا ذهن علي (عليه السلام) حقايق را مجسم مي کند و چه شيوا علي (عليه السلام)آن حقايق را به تصوير مي کشد و در قالب و صورت الفاظ، بيان مي کند!
در روايت آمده است: شخصي از حضرت رضا (عليه السلام)، از اين آيه سؤال کرد:
(خَلَقَ الاِْنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ) [3] .
آن حضرت فرمود: آن انساني که خداوند، بيان هر چيزي را به او آموخته، اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.
از اين رو بهترين راه رشد درخت ولايت در دل ها، و سايه افکندن محبت اوليا بر انسان ها، انس با کلام آن ها است که نور است و روشن گر و فصيح است و فجر صادق و ابري پر رحمت است.
پاورقي
[1] ابن ابي الحديد در شرح اين خطبه، خطباي نامداري را نام مي برد که دچار چنين عجزي شده اند. شماره خطبه در شرح 228 مي باشد.
[2] به کتاب هاي روان شناسي رشد زبان، مهارت هاي زبان، روان شناسي زبان مراجعه شود.
[3] سوره الرحمن: آيات 3 و 4.