بازگشت

مقايسه راه شناخت


علي (عليه السلام) حکمت و کلام محکم ديگري را بيان مي کند تا«کسي که هلاک شود، با دليلي روشن هلاک گردد، وکسي که زنده شود، با دليلي واضح زنده بماند» [1] .

او با اين کلام حجت را تمام مي کند زيرا يکي از راه هاي شناخت اشيا، شناخت ضد آن ها است. بايد دانست، ارزش ها در مقايسه با ضد ارزش ها شناخته مي شود. بنابراين، شناخت کاملِ رشد و فلاح، در شناخت کساني است که آن را رها کرده اند يعني قاسطين. و وقتي شما انسان ها مي توانيد به عهد و پيماني که خداوند ـ در کتابش ـ با شما بسته، وفادار باشيد و آن را اخذ کنيد که عهد شکنان و ناکثين را شناخته باشيد و آن گاه مي توانيد به کتاب حق چنگ زنيد و تمسّک جوييد، که واگذارندگان قرآن، يعني مارقين رابشناسيد. زيرا آن هايي که کتاب خدا را پشت سر انداخته و آن را رها کرده اند، از دين خارج شده اند و جزء مارقين هستند.

اما چگونه مي توان قاسط و ناکث و مارق را شناخت تا به شناخت رستگاران و اهل کتاب و ميثاق رسيد؟ آيا با ترازوي عقل، به تنهايي مي توان اين گرايش ها را شناخت، به ويژه در جامعه امروز و فردا که آدمي در پيچيدگي روابطش حيران است و سخن ها و طرح ها و نظرها، آن چنان دل نشين است که رسول خدا را نيز به اعجاب وا مي دارد؟

(وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلي ما في قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ) [2] .

«واز ميان مردم کسي است که در زندگي اين دنيا سخنش تو را به تعجّب وامي دارد، وخدا را بر آنچه در دل دارد گواه مي گيرد، وحال آن که او سخت ترين دشمنان است.»

در حالي که او شديدترين خصومت را با اهل دين دارد و باورش اين است که دين افيون توده هاست! دين امري دروني و خارج از حوزه دنيا است.

اين انسان عقل گرا است، که با عقلانيت خويش، به جنگ دين آمده، ولي نه در قالب خشونت و تهديد، که با ديالوگ و استدلال و قيافه حق به جانب. او با طرح تقسيم حق و اين که هر جريان چپ و راست و شرقي و غربي، از حق بهره اي دارد، مي گويد: حقيقت دين در کثرت و پلوراليسم است، و آن طور که طبيعت و امکانات و منافع را بايد از انحصار بيرون آورد و به تقسيم منافع تسليم شد، حق را نيز بايد اين چنين تقسيم کرد، و جنگ هفتاد و دو ملت را بايد در جهل آن ها جستجو کرد.

اين جا است که علي (عليه السلام) براي تفکيک حق از باطل و عهد شکن و عهدپذير و وحي پذير و وحي ستيز، معيار مي دهد ومي فرمايد: بايد به اهل قرآن و آل رسول متمسک شد و از آن ها خواست، تا تو را به صراط و راه، هدايت کنند، بايد از آن ها سؤال کرد تا در جهل و تاريکي باقي نماند.

«فالتمسوا ذلک من عند اهله» [3] .

چرا بايد دانش ومعرفت را در نزد اهل بيت جست؟ زيرا ائمه (عليهم السلام)تنها کساني هستند که به علم، معنا مي دهند. علم در محضر ائمه، زندگي مي يابد و حيات جهت دار پيدا مي کند. عيش، تنها حيات نيست، بلکه حيات و زندگي جهت دار است. از اين رو علوم، اعم از تجربي، فلسفي، شهودي و عرفاني، وام دارِ دين است. دين و رسول و امامِ معصوم است که بر همه علوم هيمنه دارد و مسلّط است. امام ـ چون از عصمت برخوردار است و از رجس و تيرگي ها منزّه و مبرّا است و بر همه راه و سلوک آدمي تا مقصد نهايي و لقاي ربّاني، آگاه است ـ مي تواند انسان ها را حيات بدهد و آن ها را راه ببرد و جهل و ظلمت را با نور خود از بين ببرد و بميراند. از اين جهت است که

«هُم عَيشُ العِلمِ وَ مَوتُ الجَهلِ».

«دانش به آنان [اهل بيت (عليهم السلام)] زنده است وناداني به دانش آنان مرده».


پاورقي

[1] انفال: 42.

[2] بقره: 204.

[3] نهج البلاغه، خطبه 147.