جاهليت دوم
اين شيوه علي (عليه السلام) است که دعوت به اهداف را، سرلوحه کار خود قرار مي دهد، شايد جامعه منحرف به راه آيد و «جاهليت دوم»، که با مرگ پيامبر و در غيبت او شکل گرفته، ريشه نگيرد و اسلام، وارونه و معکوس نگردد.
ولي افسوس که اين جاهليت، جاهليت قبل از اسلام نيست که ناله ها و نعره هاي علي (عليه السلام)آن را بردارد. بلکه جاهليتي مسلح است که با زر و زور و تزوير پيوند خورده است، و با شديدترين دشمن رسول، يعني يهود، مرتبط است. جاهليتي گسترده تر از مرزهاي شام و ايران، ومحاصره کننده مدينه رسول، همراه با ارتداد اصحاب و دنياطلبي و فزوني خواهي آنان جاهليتي سرشار از فتنه هاي تيره وتاريک وگمراه کننده، که آدم ها خود را در آن گم مي کنند و در نتيجه راه و راهبر را نمي يابند، با اين که بارها از پيامبر شنيده بودند: هر کس تا لحظه مرگ، امام خود را نشناسد، جاهلانه مرده است.
علي (عليه السلام) آن ها را به آينده تاريکي که در پيش دارند و به عمق فتنه اي که از سقيفه شروع شده، توجه مي دهد. جامعه، با پشت کردن به دو ميراث پيامبر ـ کتاب و اهل بيت ـ در کمندِ فتنه بني اميّه گرفتار خواهد شد ودر آن زمان، ناشناخته ترين چيز، حق است و معروف ترين و محبوب ترين چيز نزد آن ها، باطل.
در آن زمان، حتي حافظان قرآن، آن را فراموش مي کنند و مانند بني اسرائيل، کتاب را پشت سرشان مي اندازند گويا اين ها امام و مقتداي کتاب هستند، نه کتاب مقتداي اين ها!
آن طور، که گذشتگان اين ها به قتل و مثله کردن صالحاني چون حمزه سيدالشهدا (عليه السلام)پرداختند، آن ها نيز، به قتل اوليا و صالحان خواهند پرداخت، وحادثه کربلا، بهترين شاهد اين سخن حضرت است.
آن طور که به پيامبر نسبتِ کذب و افترا دادند و او را شاعر و ساحر خواندند، به اوصيا و صالحان دين، همين نسبت را مي دهند و ارتباط آن ها را با خداوند، افترا و کذب مي خوانند. آن ها نيکي هاي کساني را که به آن ها احسان کرده اند، به بدي پاداش مي دهند.
علي (عليه السلام) براي زمان بعد از خود، اين گونه پيش گويي مي کند، و آن هم تحقق مي يابد. واين همان دورانِ غربتِ اسلام است، که امام (عليه السلام) فرمود:
«الاسلام بدأ غريباً و سيعود غريباً کما کان، فطوبي للغرباء» [1] .
«اسلام غريبانه [تنها وبي ياور] آغاز شد و دوباره به همان صورت باز خواهد گشت، و خوشا به حال غريبان».
دو غريب ـ کتاب و اهل بيت ـ يار هم هستند و با هم انس دارند و از هم ياري مي گيرند.
رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز، پيش تر فرموده بود:
«آن چه در بني اسرائيل، از قتل انبياء و اوصيا و بت پرستي و تعدّي و عصيان، اتفاق افتاد، در امت من واقع خواهد شد». [2] .
آن گاه علي (عليه السلام)، به علّتي که گذشتگان را در بن بست نشاند و آن ها را هلاک کرد ـ و اکنون جامعه نيز به آن مبتلا است ـ اشاره دارد. علي (عليه السلام) دو عامل را، سبب هلاکت و نابودي جامعه مي داند:
1 ـ دل بستن به دنيا و دل خوش کردن به آن، با داشتن آرزوها و آمال دور و دراز، که در دنيا زندگي ابدي را جويا شوند.
2 ـ استمرار و ادامه زندگي را فراموش کردن و از دنياي ديگري که آدمي براي آن خلق شده بريدن، و از شروع زندگي جديد که با مرگ آغاز مي شود، بيگانه شدن.
اين دو عامل است که جامعه را به تباهي و هلاکت مي کشاند، زيرا آرزوها، تو را از عمل باز مي دارد و فراموشي زندگي جاويد، تو را در محدوده دنيا گرفتار مي کند، در حالي که سعي تو، تو را بارور مي کند و عمل تو پاي حرکت را مي سازد.
(لَيْسَ لِلإنْسانِ اِلاّ ما سَعي) [3] .
«انسان جز سعيش چيزي ندارد».
ياد مرگ و باور سفر جهان ديگر، تو را با هستي هماهنگ مي کند و با اولياي خدا همراه مي نمايد.
در بخش سوم خطبه، حضرت به وعظ مردم مي پردازند، شايد نورانيت کلام، غبارِ فتنه برخاسته از غيبت رسول را، پراکنده کند. شايد اين انسان هاي به فتنه گرفتار شده، به خود آيند و گمشده خود را باز يابند و به سرنوشت گذشتگان مبتلا نشوند.
ايها الناس! آن کس که در دلِ تاريکي ها و در دامنِ بن بست ها ـ آن جا که عقل قد نمي دهد و دل شهودي ندارد ـ به سوي خداوند برگردد و از او نجات بخواهد، توجه به حق، او را توفيق خواهد داد و آدمي را بر توان مندي هايش آگاه خواهد کرد و از توانايي اش، بهره مند خواهد شد.
آن جا که عقل را محدود و غريزه را ناقص و عرفان را ناتوان ديدي و به قرآن و وحي رو آوردي، اين کتاب تو را به راست ترين راهها هدايت مي نمايد. تو را به چيزي هدايت مي کند، که ديگران از آن ناتوانند. تو با همنشيني با خدا، به امن مي رسي و از خوف و دلهره از آينده، مي رهي. آن کس که خدا را باور ندارد و وحي را ضروري نمي داند يعني انسان گرفتار آمده در بن بست محدوديت ها، بايد خائف باشد و ترسان.
انساني که حقارت غير خدا را باور کرد و عظمت را تنها در او ديد، شايسته نيست به طاغوت و غير خدا روي آورد، چه طاغوتِ درون خويش، که تفرعن را در خود احساس کند، و چه طاغوت بروني زيرا سلامت، در تسليم الله واحد قهّار بودن است.
علي (عليه السلام)، بعد از بيان اين حکمت و اين گونه آگاهي و حيات دادن، نهيب مي زند و نهي مي کند: چرا مانند انسان سالمي که از جرب گرفته مي گريزد و تندرستي که از بيمار، کناره مي گيرد، شما از حق گريزان هستيد؟! با وجود معرفت به عظمت و قدرت حق، نبايد اين چنين از حق نفرت داشت و دوري جست.
پاورقي
[1] بحارالانوار: ج 8، ص 12.
[2] بحار الانوار: ج25، ص135.
[3] نجم: 39.