بازگشت

وجود خداوند و توحيد او


اين خطبه [1] با حمد خداوند شروع مي شود، و با ذکر اوصاف حق همراه مي گردد و در کوتاهترين عبارتها به معرفي و شناخت حق پرداخته مي شود.

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:

وجود مخلوقات گواه بر وجود او است، و حادث بودن و از نبود به بود آمدن آنها، دليل بر ازلي بودن و هميشه بودن او است، و تشابه و هم شکل بودن و فقر و نياز خلق، نيز شاهد صدقي بر بي مانندي خداوند وفرق بين صانع ومصنوع است. در نتيجه او فراتر از دسترس ادراک و مشاعر ما مي باشد، ولي نه بدانگونه که پنهان ومستور شده باشد، بلکه اصل وجود او، براي صاحبان انديشه، از هر ظاهري ظاهرتر است.

خداوند بسيط است و واحد و مثل و دومي ندارد و از اين جهت ديدن و شنيدن و شهود او چون ديدن و شنيدن و شهادت ديگر موجودات نيست. همچنين همراهي و جدايي او، جهت مکاني ندارد و وجهه ترکيبي به خود نمي گيرد و چنين نيست که بُعد مسافت داشته باشد، يا در ظهورش قابل ديدن باشد و پنهان و ناپيدا بودن او به جهت لطافت و ريزي و کوچکي او نيست.

قهر و سلطه و قدرتش، او را از ساير موجودات جدا مي کند و خضوع و تواضع آنها و سير و تحول آنها، عامل جدايي وفرق داشتن آنها باحق تعالي است.

بنابر اين، خداوند را کسي نمي تواند وصف کند که وصف کردن او، محدود کردن او است و محدود کردن خداوند، معدود بودن او را در پي دارد. زيرا وقتي بي نهايت نباشد ومحدود باشد، هر نهايت وحدّي که براي او فرض شود، ابتداي موجود ديگري خواهد بود و پر کردن محدوده هاي ديگر، به وسيله ديگران، به شمارش و عدد درآمدن همه آنها را نتيجه مي دهد واين يعني ازلي نبودن آن که ديگري به او حد و مرز بخشيده و او را در رديف ديگر معدودها گذاشته است.

پس چون بي نهايت است، نه قابل توصيف است و نه قابل تعيين به مکان، ازلي و بي نهايت است و قبل از هر معلومي، عالم بوده و قبل از هر پرورش يافته اي، پروردگار بوده و پيش از هر مقدوري، قادر و توانا بوده است.

راستي که بايد علم توحيد را از علي (عليه السلام) آموخت و خود را منحصر به مکتب او کرد و از ديگر مکتب هاي بشري بي نيازي جست، آنچنانکه فرمود:

«رحم الله امرأً حبس نفسه علينا» [2] .

«خدا رحمت کند کسي را که خود را وقف ما کند».


پاورقي

[1] به اصل خطبه مراجعه شود.

[2] بحار الانوار: 52: 126.