بازگشت

سوره رعد و پيوستگي حجت


سومين آيه اي که به دائمي بودن حجج الهي تصريح دارد اين آيه است:

(اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْم هاد) [1] .

«[اي پيامبر!] تو فقط هشدار دهنده اي، وبراي هر قومي رهبري است.»

شروع اين سوره با شروع دو سوره فاطر ومؤمنون متفاوت است.

اين سوره از آيات کتاب و حقانيت قرآن و از موضع گيري اکثر مردم در برابر اين کتاب آسماني، سخن مي گويد. [2] .

چرا قرآن حق است؟ و چرا اکثر مردم ايمان نمي آورند؟

حقانيت قرآن از آن جا است که فرستاده آن خداوندي مي باشد که خالق و مدبّر اشيا است و با نظام و قانون خاصّي هستي را به پا داشته، و خورشيد و ماه را مسخر کرده، و هستي را زمان مند نموده است. استواري سقف دنيا و قدرت و تسخير و تدبير، انسان را به يقين مي رساند، و او زبان به حقانيت خداوند و کتاب مي گشايد.

نحوه استقرار زمين و وجود کوه ها و آب هايي که از دو جنس متفاوت هستند، و ثمراتي که هر يک جفت ديگري هستند، و چگونگي ارتباط شب و روز آدمي را به تفکر دعوت مي کند، تا از تکثّر و ارتباط خاص آن ها و نظام حاکم بر هر کدام، به وحدت مدبّر و خالق، راه يابد.

با مطالعه در مايع حياتي به نام آب و ثمراتي که از آن نشأت مي گيرد، انسان به تعقل وادار مي شود تا بسنجد تنها آنچه ثابت و ماندني است، خداوند خالق و مدبر است و غير او باطل و از بين رفتني است.

چرا آن ها ايمان و گرايش به حق و کتاب ندارند؟

چون ادامه حيات خود را باور ندارند و مي گويند: مگر مي شود انساني که بعد از مرگ به خاک بدل مي شود، حيات و خلقت جديدي داشته باشد؟! آنان کساني هستند که وجود عظيم انساني را در قفس دنيا محبوس کرده و بر دست و گردن خود زنجير اسارت زده اند.

وقتي من تا آخر عمرم از فاصله دو روستا بيش تر نمي گذرم و حداکثر راهي را که بايد بروم، ده کيلومتر است، ماشين و هواپيما و جتِ مافوق صوت را مي خواهم چکار؟! وقتي که خود را به همين دنيا محدود مي بينم، کتاب هدايت به دنياي ديگر را باور ندارم، ونمي خواهم.

قرآن مي فرمايد:

(... وَالَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ) [3] .

«وکساني که به آخرت ايمان مي آورند، به آن [قرآن نيز] ايمان مي آورند»

کساني که به بيش از دنيا گرايش دارند، به کتاب و راهنماي آن عالم نياز دارند.

(اَلَّذينَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ) [4] .

«خودباختگان کساني اند که ايمان نمي آورند»

آن ها که به خود ظلم کردند و سرمايه هاي وجودي خويش را به بار ننشاندند و دچار خسران و زيان شدند و خود را به کم تر از آنچه بودند فروختند، آن ها ايمان نخواهند آورد، و گرايش در آن ها شکل نخواهد گرفت.

راستي! از اين انسان عجب نيست که با وجود آيات محسوس و مشهود در درون خويش و در اطراف خود، به ادامه حيات خويش بي ايمان است و اين همه سرمايه و استعداد را در اين قفس دنيا محدود کرده است؟!

انسان منحرف بر دروازه هاي دل خود قفل زده و از آنچه او را به رفتن دعوت مي کند بيزار است، و آيات ديگري را مي خواهد که با خواسته هاي محدود و هوس ها و آرزوهاي بي مقدارش هماهنگ باشد! آياتي که بودنش را توجيه کند، و شعله شهواتش را دامن زند،و مسئوليت ها را از او بردارد، و او را آزاد بگذارد تا هر هوسي دارد آن را برآورده سازد.

اما چگونه مي شود خداوند حکيم که خالقيت و ربوبيت و الوهيت و تدبير را با هم جمع کرده و اين گونه نظام هستي را هدف مند و با جمال و اتقان اجل بنا گذاشته، آدمي را به خود رها کند تا بسوزد و در غل و زنجير توهم و جهل و هوس گرفتار آيد؟! خدا او را به خود وانگذاشته و به او اجازه نمي دهد از حق تجاوز کند که با تفکر و تعقل در اين نظام، مبدأ نمايان است و مقصد جهان نيز روشن است.

(اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْم هاد) [5] .

«[اي پيامبر!] تو فقط هشدار دهنده اي، و براي هر قومي رهبري است»

خداوند تو را رسولِ منذر اين امت قرار داده و در اين مرحله که آن ها بر ماندن خود در دنيا لجاجت دارند، وظيفه تو انذار است، که از ارزش آن ها بگويي و از ادامه و استمرار حيات، آنها را خبر دهي و تنها کتاب هدايت را قرآن معرفي کني.

خداوند براي هر قومي هادي گذاشته است تا آن ها را به حق هدايت کند. اين از سنت هاي جاري الهي در بين بشر است که او را بدون هادي نخواهد گذاشت، هرچند مردم به هادي هاي خود جفا کنند و از آن ها روي برگردانند.

آيات نشان مي دهد که اعجاز قرآن در هدايت گري است، و کفّار از آن غافل اند و آن را باور ندارند. آن ها چيزي را مي خواهند که چشم هاي شان را پر کند و هوس هاي شان را برآوَرَد، نه اين که دل هاي آن ها را جلا دهد و حق را نشان دهد.

اين سوره در ادامه، اهل تأمل و تعقل را مي طلبد که روي خود را به دنياي جديدي بگشايند و به حقارت دنيايي که به آن دل بسته اند، پي ببرند.

اين سه آيه از سه سوره، که هر سه مکي و در آغاز دعوت رسول نازل شدند بررسي شد، تا ابتداي دعوت، همراه با اين معرفت باشد که آدمي به حجّت و رسول و هادي و منذر و مبشّر و ولي نيازمند است. اين نياز تعبدي نيست، بلکه با بررسي زمينه هايي از وجدان، هستي و از خالق که براي هر بيگانه و بي اعتقاد به قرآن، حجّت و برهان است، فهميده مي شود.

بعد از بررسي آيات به مرور کلمات نوراني نهج البلاغه مي پردازيم. باشد که خداوند ما را با خويش آشنا کند و از نور هدايت کلام اوليائش بهره مند نمايد!


پاورقي

[1] رعد، 7.

[2] مانند دو سوره گذشته مراجعه به سوره لازم است.

[3] انعام: 92.

[4] انعام: 12.

[5] رعد: 7.