بازگشت

پيوستگي حجت در سوره مؤمنون


آيه ديگري که شاهد استمرار حجج الهي است، اين آيه است:

(ثُمَّ اَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا...) [1] .

«باز فرستادگان خود را پياپي روانه کرديم»

تأمل در اين سوره [2] و توجه به شروع و ختم آن و تدبر در سياق آيات، علاوه بر اين که موجب هدايت و نقصان ضلالت است، بيان کننده سير تاريخي ادوار مختلف بشر با رسولان الهي و برخورد توده ها با آنان است.

تقسيم بندي اجتماعي به دو گروه مؤمن و کافر، با نگرشي بر خلقت انسان و عبث نبودن خلقت و رابطه انسان با معاد، همگي تأکيد اين است که انسانِ هدف دار نياز به حجّت دارد، تا او را به صراط مستقيم و عبوديت حق دعوت کند. اين حجّت در هر امّت و قومي است تا حجّت خدا را بر آن ها تمام کند، و عذر بشر را در عدم ارسال انبيا و نبود حجّت رد کند.

سوره بيان کننده اين نکته است که ما رسولان را يکي پس از ديگري فرستاديم. بعد از اين که انسان را در بهترين شکل خلق کرديم و راه هاي آسماني را بر او گشوديم، او را با خود مرتبط کرديم و از نعمت هاي زمين و آسمان در شکل هاي مختلف او را بهره مند کرديم و از او غافل نبوديم. بعد از بيان اين سنّت جاري، خداوند به ترتيب از رسولان اولي العزم، از نوح (عليه السلام) تا محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) را نام مي بَرَد و دعوت او را به صراحت ذکر مي کند:

(وَ اِنَّکَ لَتَدْعُوهُم اِلي صِراط مُسْتَقيم) [3] .

«به طور قطع تو آن ها را به راه راست مي خواني»

يکي از لوازم دعوت به صراط مستقيم، معرفي هادي وراهنماي راه وحافظ ميراث رسول است. در روايت آمده است، عبوديت ـ که به تعبير قرآن صراط مستقيم است ـ بدون معرفت امام ممکن نخواهد بود. [4] در دعوتِ رسول، دعوت به امام مطرح است. در تفسير قمي صراط مستقيم به ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) تفسير شده است [5] .

راستي! چرا سوره با ذکر صفات مؤمنان شروع مي شود؟ شروعي متفاوت با سوره فاطر. از پايان راه سخن مي گويد و از وارثان فردوس، که آن را اعلي درجات بهشت مي گويند. آن گاه از خلقت مؤمن مي گويد، و در اثناي کلام از کفار سخن مي راند که همه آن ها در امت هاي متفاوت و قرون مختلف، يک اشکال مي کنند که اگر خداوند لازم مي بيند رسول بفرستد، چرا بشر مي فرستد و ملک نمي فرستد؟ آيا اين حکايت از آن ندارد که آدم ها خودشان را باور نکرده اند و به قدر خود آگاه نيستند که انسان را براي انجام رسالت الهي شايسته نمي دانند؟!

(فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ) [6] .

«آفرين باد بر خدا که بهترين آفرينندگان است»

بايد انسان ها به عظمت خويش راه يابند و خود را حقير نشمارند، تا براي شان بهت انگيز نباشد که دنياهاي ديگري هم هست و انسان محدود به اين هفتاد سال نيست و بعد از مرگ مبعوث مي شود و زندگي را شروع مي کند. او نبايد گمان کند عبث و بيهوده خلق شده تا رويش خود را از دست بدهد، و در تاريخ تنها به صورت احاديثي بماند که زبانزد مردم است، وآثار حياتي از او باقي نماند وفقط به صورت اخباري در داستان ها وقرآن از او گفتگو شود، وهمچون خار وخاشاک خشک شده بي مقداري شود که «خفّت موازين» دارد وکفه ميزان اعمالش سبک است.

اما آنان که دعوت انبيا را لبيک گفتند، چون به ارزش خود واقف شده و به ادامه راه خود ايمان آورده بودند، با معيارهاي پابرجا به رويش رسيدند و ريشه دواندند و به ابديّت پيوستند و وارث فردوس گشتند.

راستي! قرآن معجزه جاويدان است. نه از هدايت کم مي گذارد و نه از ارائه هدايت ناتوان و عاجز است نه اختلافي در آيات دارد و نه از انسجام و استحکام کاستي دارد.

بايد اعجاز قرآن را در اين ديد که چگونه در وجود انسان جريان مي يابد و تار و پود او را مي تند و او را زير و رو مي کند تا به صراط مستقيم بازگرداند، نه تنها در الفاظ قرآن، که امروز ديگر عربي نمانده که مجادله لفظي بکند و غير عرب بگويد: اگر اعجازش در الفاظ هست، پس حجّت بر ما تمام نيست. بايد اعجاز را در چيز ديگري جستجو کرد که امروزه براي همه مدّعيان هدايت و معتقدان به خرد نيز معجزه باشد.

بارالها! دل هاي ما را از غل و زنجيرهايي که بر آن بسته شده وارهان، تا به فهمِ قرآن نائل آييم و ما را از همزات شياطين به دامن کبريايي خود پناه ده!


پاورقي

[1] مؤمنون: 44.

[2] همراه با مطالعه اين بخش، به سوره مؤمنون توجه شود.

[3] مؤمنون، 73.

[4] اصول کافي، کتاب الحجة، باب معرفة الامام ـ شامل 14 روايت ـ ص 180.

[5] تفسير قمي، ج 2، ص 93، ذيل آيه 73، در سوره مؤمنون.

[6] مؤمنون، 14.