ضرورت حجت در قرآن
با تبيين نياز انسان به حجّت و ضرورت آن با توجه به ارزش آدمي، و نيز برهان هاي ديگر عقلي، نوبت به بررسي راه هاي نقلي با استفاده از دو منبع نور، يعني قرآن و نهج البلاغه مي رسد. اين دو بهترين گواه صادق بر ضرورت و ـ بالاتر از آن ـ وجود حجّت خواهند بود.
قرآن کريم در موارد بسياري بر اين امر گواهي داده و ضرورت وجود حجّت را خبر مي دهد. خداوند بر انسان منت نهاده و او را مورد خطاب قرار داده و براي او حجّت آورده، تا براي انسان که امانت و مسئوليت را پذيرفته، عذري نماند. در آيه (47) سوره قصص آدمي در برابر خداوند به محاجّه برمي خيزد، که: بايد براي ما رسولي مي فرستادي و حجّت را بر ما تمام مي کردي [1] ، در حالي که خداوند براي ردّ عذر انسان حجّت را در مرحله آغازين با او همراه کرده است و مي فرمايد:
(رُسُلا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاّ يَکُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللهُ عَزيزاً حَکيماً) [2] .
«[به تمام انبيا از نوح تا خاتم وحي کرديم] پيامبراني که بشارت دهنده وبيم دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتي براي مردم بر خدا باقي نماند و خداوند عزيز و حکيم است».
عزّت و حکمتِ کاملِ حق اقتضا دارد با منت گذاشتن بر انسان و مخاطب قرار دادن او، حجّت را بر او تمام کند، تا در فرداي حساب، به بهانه نبود حجّت عذرتراشي نکند.
از اين رو آدمي در مقابل پروردگار هيچ عذري براي عدم انجام حق و نپذيرفتن حجّت ندارد، و اگر به زعم خود برهاني دارد، به نص قرآن باطل و واهي است [3] .
در آيه ديگر مي فرمايد:
(وَ لِکُلِّ اُمَّة رَسُولٌ) [4] .
«و براي هر امتي رسولي است»
و از آن رو که هر امتي اجلي دارند:
(وَلِکُلِّ اُمَّة اَجَلٌ) [5] .
«و براي هر امتي سرانجامي است»
و اين امت مُؤَجّل که حيات و مرگي دارند، نيازمند رسولي از خودشان هستند تا راه را بنماياند و امت را از ظلمت برهاند:
(وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُول اِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ) [6] .
«هيچ رسولي را نفرستاديم مگر به زبان قومش».
در بيان ديگري مي فرمايد:
(وَ لَقَدْ بَعَثْنا في کُلِّ اُمَّة رَسُولا أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ...) [7] .
«در هر امتي رسولي را برانگيختيم تا آن ها را به عبوديت و صراط مستقيم دعوت نمايد و از راه هاي انحرافي و عبادت طاغوت بازدارد».
ادامه آيه سخن از واکنش مردم در برابر دعوت انبيا است:
(فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَي اللّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ...)
انسان ها در برابر دعوت، دو گروه مي شوند گروهي هدايت مي شوند و دسته اي ديگر به ضلالت تن مي دهند، ولي حجّت بر آن ها تمام است، زيرا انتخاب آن ها با بيّنه و وجود حجّت است. اين آيه بر وجود رسول و حجّت و اهداف او تأکيد و صراحت دارد.
قرآن در جاي ديگر مي فرمايد:
(يَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناس بِاِمامِهِمْ...) [8] .
«روزي که ما هر جماعتي را همراه رهبرشان فرا مي خوانيم»
آيه نشان مي دهد آدم ها بر اساس امامي که برگزيده اند، مؤاخذه مي شوند. اين گزارش از واقعيتي است که انسان ها بدون امام نخواهند بود، هرچند امام آن ها باطل باشد، گو اين که بايد از جانب خداوند براي آن ها امامِ حَقّي نصب شده باشد، تا بتوانند انتخاب کنند.
آياتي که براي انسان اهدافي را ترسيم مي کند نيز باتوجه به اهداف و تحقق آن ها، وجود حجّت و رسول را ضروري مي نمايد، تا توسط آن ها، انسان راهِ رسيدن به اهداف را پيدا کند. از جمله اين آيات، آيه شريفه ذيل است:
(اَيَحْسَبُ الاِْنسانُ اَنْ يُتْرَکَ سُدي) [9] .
«آيا آدمي گمان مي کند که بيهوده و بدون هدف رها شده است»
آيات ديگري که در بررسي پيوستگي حُجَج الهي به آن ها به زودي اشاره مي شود نيز به وضوح ضرورت حجّت را مي رساند.
پاورقي
[1] (... لولا ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتک و نکون من المؤمنين).
[2] نساء، 165.
[3] (والّذِينَ يُحاجّونَ في اللّهِ...حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ...)، شوري، 16.
[4] يونس، 47.
[5] الاعراف، 34.
[6] ابراهيم، 4.
[7] النحل، 36.
[8] اسراء، 71.
[9] قيامت، 36.