وظيفه علما در زمان غيبت
از ميان موضوعات مختلفي که علماي پيشين بدان ها پرداخته اند، موضوع غيبت امام عصر (عج) از جايگاه خاصي برخوردار است. از جمله بزرگاني که در اين زمينه دست به تأليفات فراواني زده اند، مي توان به ابو محمد فضل بن شاذان (م 260 ق)، شيخ صدوق (م 381 ق)، شيخ مفيد (م 413 ق)، سيد مرتضي (م 436 ق) و شيخ طوسي (م 460ق) اشاره کرد.
امروز بايد ديد که آيا ضرورت هايي که استوانه هاي فقاهت شيعه را به تدوين کتاب و نگارش رساله در زمينه شناخت آخرين حجت حق واداشته، از بين رفته است يا خير؟
آيا احساس ضرورتي که شيخ طوسي را وا مي داشت که با همه اشتغالات علمي در عرصه هايي هم چون فقه، تفسير و رجال دست به تأليف کتاب «الغيبه» بزند، ديگر زمينه اي ندارد؟ آيا هيچ خطري سرمايه اعتقادي شيعيان آل محمد (ص) را تهديد نمي کند.
آيا جوانان و نوجوانان کشور - که به تعبير امام راحل (ره) کشور ائمه هدي (ع) و کشور صاحب الزمان (عج) است - به حدّي از شناخت درباره حضرت حجت رسيده اند که علماي شيعه، دعوت کنندگان و مرزداران حريم تفکر شيعي بتوانند با خاطري آسوده سر به بالين بگذارند؟
به راستي آيا حوزه هاي علميه شيعه، علماي گرانقدر تشيع، نهادها و مراکز فرهنگي - تحقيقاتي و تبليغاتي کشور، دِيْن خود را نسبت به صاحب اصلي شان ادا کرده اند، همان صاحبي که حضرت امام (ره) در شأنش فرمود:
رهبر همه شما و همه ما وجود مبارک بقيةاللّه است و بايد ماها و شماها طوري رفتار کنيم که رضايت آن بزرگوار را که رضايت خداست، به دست بياوريم. [1] .
امروز وظيفه علماي اعلام در دفاع و مرزباني از تفکر شيعي و پاسخ به شبهات، در ضمن چند سخنراني در ايام نيمه شعبان خلاصه نمي شود. همتي والا مي طلبد تا وظيفه خويش را - چنان که در روايتي از امام هادي (ع) نقل شده- به انجام برسانند. امام هادي (ع) وظايف علما را در زمان غيبت چنين ترسيم مي کنند:
اگر بعد از غيبت قائم شما نبودند علمايي که مردم را به سوي او مي خوانند و به سويي او را راهنمايي مي کنند و با برهان هاي الهي از دين او پاسداري مي کنند و بندگان خدا را از دام هاي شيطان و پيروان او و هم چنين از دام هاي دشمنان اهل بيت رهايي مي بخشند، هيچ کس بر دين خدا باقي نمي ماند، اما علماي دين دل هاي متزلزل شيعيان ناتوان را حفظ مي کنند، هم چنان که کشتي بان سکان کشتي را حفظ مي کند. اين دسته از علما در نزد خداوند داراي مقام و فضيلت بالايي هستند. [2] .
پاورقي
[1] صحيفه نور، ج 14، ص 94.
[2] طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 9.