مولاي من
پاي من گرچه در بند زمين است، اما دلم در هواي توست. از وراي زمان و مکان تو را مي جويم، هرچند که تو با مني، مانند حضور نور، هوا، آب؛ اما خوشا روزي که هلال رخسار تو بدر کامل گردد. زمين اگرچه گرد خورشيد مي چرخد، اما روح آن را مداري است که گرد تو مي گردد.
مولاي من! هر مظلومي که در زير چکمه ستم کاري جان مي سپارد، نام تو بر لب دارد و تنها تويي که فريادرسي و بس؛ هرجا حق و عدالت در معرض تجاوز و ستم قرار گرفت من رداي مقاومت بر تن نموده و بر پيشاني بند انديشه ام «يا مهدي» را حک مي کردم.
اي ناب ترين انديشه راهنماي من به سوي کمال!
اي رهاننده من از بندهاي اسارت زمان!
اي مدافع راستين تمامي حقوق من!
و اي فريادرس مظلومان بر خون نشسته!
من در انديشه تواَم. [1] .
پاورقي
[1] موعود، سال چهاردهم، ص 54، با تلخيص.