بازگشت

بعد از غيبت حضرت بقية اللّه الاعظم مسأله رهبري و ولايت جامعه


بعد از غيبت حضرت بقيّة اللّه الاعظم مسأله رهبري و ولايت جامعه بر عهده چه کسي است؟ و اين رهبري و ولايت تا چه حد مي باشد و اگر کسي مقلّد رهبر نباشد عمل کردن به فرامين او چه حکمي دارد؟

پاسخ ما:

بعد از اينکه يکي از اين دوازده امام در بين ما ظاهر نبودند (چون در زماني که آنها هستند رهبر خود آنها هستند و بايد از آنها پيروي کرد) امّا مثل زمان ما در اينجا خودشان فرموده اند که و امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة احاديثنا فانّهم حجّتي عليکم و انا حجّة اللّه معنايش اين است که در حوادث واقعه در نبودن ما اگر براي شما مسأله اي پيش آمد مراجعه کنيد به آنهائي که کلمات ما پيش آنها هست. رواة احاديث را ما فکر مي کنيم از هر راوي مي شود تقليد کرد در حالي که اين طور نيست رواة احاديث يعني کساني که معناي واقعي کلمات ما در نزد آنها هست. ممکن است يک يهودي هم روايت نقل بکند ولي آن کسي که معنا و حقيقت کلمات ما را مي فهمد يعني همان فقيه جامع الشرائط که معني روايات ما در نزد او است از او پيروي بکنيد که او حجّت ما بر شما است و ما حجّت خدا هستيم.

مقام رهبري هم به همين معنا است يعني رهبر کسي است که حقيقت روايات و احاديث را بداند و طبق آن فرمان بدهد و در زمان غيبت مرجع تقليد جاي امام زمان (عليه السّلام) در احکام و دستورات مي نشيند و هر کس او را رد کند امام زمان را رد کرده است که فرموده اند:

الرّاد عليهم کالرّاد علينا اگر من گفتم اين شخص مرجع تقليد من هست و او را قبول دارم امّا اين حرفش درست نيست. همين کلمه را که گفتيم مثل اين است که بگوئيم اين امام زمان ما است و مورد قبول ما هست ولي اين حرف امام زمان ما درست نيست که اين گفته کفرآور است و هيچ محملي نداريم. خدا روز قيامت به ما مي گويد تو از کجا گفتي که درست نيست؟ اگر مجتهدي که دليل بياور و اگر مجتهد نيستي پس چگونه مي گوئي اين درست نيست که شايد اين سخن به کفر منتهي شود خدا خيلي مؤاخذه مي کند. بنابراين در مقابل مرجع تقليد همان حالتي را که انسان در برابر امام زمان (عليه السّلام) دارد بايد داشته باشد (امام زمان امتيازش در مسائل ديگر است و الان هم محفوظ است در مسائل تکويني و ولايت تکويني و ولايتهاي ديگر است) مثلا شما به اداره اي مي رويد و مي گوئيد حالا که رئيس نيست ما براي اين کسي که جاي رئيس نشسته است احترام قائل نشويم و حرفهايش را هم گوش ندهيم. کارمند آن اداره هم باشيد و اعتنا به هيچ چيز نکنيد. اين طور نمي شود اين شخصي را که رئيس جاي خودش گذاشته است گفته است که امر او امر من است. مي گويد او مثل من است. فانّهم حجّتي عليکم و انا حجّة اللّه من حجّت خدا هستم ولي او هم حجّت من است. حجّت من هم حجّت خدا است و لذا بايد خيلي انسان مقيّد باشد که در مقابل مرجع تقليد و رهبر (و رهبر که مي گويم نمي خواهم بگويم که دو نفر هستند) آن کسي که در احکام اسلام، ما به او اقتدا کرده ايم و از او پيروي مي کنيم کوچکي کنيم و فرمان او را برداريم. حال اگر در امور اجتماعي و سياسي از اين شخص و در امور عبادي از شخص ديگر پيروي مي کنيم و رهبر غير از مرجع تقليد در مسائل عبادي ما هست. بايد بکوشيم که در احکام سياسي و اجتماعي همان گونه که از امام زمان (عليه السّلام) لازم است پيروي کنيم و همان گونه که آن حضرت ولايت دارد. رهبر جامع الشرائط هم ولايت دارد و بايد براي حفظ وحدت همه ما او را فرمانده و خود را فرمانبردار بدانيم و ما بايد همان طور که براي امام زمان (عليه السّلام) احترام قائليم براي او هم قائل باشيم و حتّي براي حفظ نظام و وحدت اسلامي مرجع تقليد ديني ما هم بايد از او در امور اجتماعي و نظامي و سياسي پيروي کند و همه ما بايد مقلّد رهبر در اين بخش از دين باشيم.