بازگشت

چرا برنامه نواب اربعه تا ظهور حضرت ادامه پيدا نکرد تا آنکه ع


پاسخ ما:

برنامه اين است که پيغمبر اکرم، علي بن ابيطالب (عليه السّلام) و ساير ائمّه اطهار (عليهم السّلام) آمده اند يک مشت معارف را از خودشان بگويند تا اينها بين مردم پخش شود پيغمبر اکرم (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) قرآن را آورد ائمّه اطهار (عليهم السّلام) مفسّر قرآن بوده اند و هر چه فرموده اند چه پيغمبر و چه ائمّه اطهار (عليهم السّلام) در حول و حوش قرآن بوده است يعني از قرآن خارج نيست. اينها را به عنوان کتاب آورده اند و در اختيار مردم گذاشته اند و تعليماتش را هم داده اند و تفسيرش را هم بيان کرده اند و هميشه در مقابل اينها طاغوتهائي بوده اند که مانع از پيشرفت آنها در معارف بوده اند و آنها نمي گذاشتند که ائمّه اطهار (عليهم السّلام) مردم را تربيت کنند يعني مثلا هر يکي از ائمّه حتّي خود علي بن ابيطالب در مقابلش معاويه قرار گرفته و آن سه خليفه قبلي بوده اند و نمي گذاشته اند علي بن ابيطالب کار بکند بعد در زمان امام حسن معاويه بود و در زمان حضرت سيّدالشّهداء يزيد بن معاويه بود و در زمان امام سجّاد خلفاي اموي و همين طور يک يک خلفاي اموي و عبّاس تا زمان حضرت عسگري بوده اند و هميشه هم از موفّقيّت ائمّه (عليهم السّلام) جلوگيري مي کرده اند ولي ائمّه اطهار (عليهم السّلام) کلماتشان را بيان مي کرده اند، کلمات ائمّه اطهار (عليهم السّلام) فهمش براي مردم آن زمان مشکل بود و آنها به نحوي حرف مي زدند که دشمنان متوجّه نشوند (خدا رحمت کند مرحوم آيت اللّه بروجردي در درسشان مي فرمودند:

رواياتي که امروز به دست ما رسيده مثل بقچه بنديهائي است که محکم بسته اند و به ما اين روايات را علماء رسانده اند ما بايد بنشينيم و آنها را تشريحش کنيم و آنها را باز کنيم. اين کار مجتهدين است).

اگر بشر هميشه همين طوري باشد برود از امام (عليه السّلام) چيزي سؤال کند و بيايد عمل کند اوّلا همه مردم نمي توانند اين کار را بکنند چون اگر صفهاي ده هزار نفري هم ببندند باز نمي توانند از امام مستقيم اين سؤالها را بکنند. در زمان ائمّه اين طور نبوده که همه مستقيم بروند و سؤالاتشان را بپرسند، نه ممکن نبوده، همان وقت هم اين برنامه بوده است يعني برنامه اجتهاد بوده است. حضرت صادق (عليه السّلام) در مدينه بوده اند عدّه اي آنجا از ايشان روايات را مي پرسيدند و به کوفه مثلا مي آمدند و در کوفه اصولي را که از ائمّه پرسيده بودند بعد خودشان اجتهاد مي کردند مثل کاري که الان مجتهدين مي کنند شما فرض کنيد الان زمان حضرت صادق (عليه السّلام) است يک مرجع تقليد مي رود و با ايشان ارتباط دارد و سؤالات را مي کند چه فرقي مي کند؟ از داخل کتاب بخواند و بگويد يا اينکه از امام بشنود و بگويد. چون روايات صحيح و متواتر و روايات بررسي شده دست نخورده اند و عينا مثل اين است که انسان از دو لب امام شنيده باشد، پيشرفت اجتهاد و تفقّه با بودن امام گاهي به مسامحه برخورد مي کرد يعني آن کار را که نمي توانستند بکنند که همه را از امام بشنوند اينکه نمي شود محال است حتّي زمان ظهور هم به اين اميد نباشيد که همه را از خود امام در همه وقت بشنويد (البتّه داريم دستگاههائي تنظيم مي شود غير از راديو و تلويزيون که مافوق اينها است و بوسيله اين دستگاه با همه ارتباط ممکن است داشته باشند) ولي در عين حال بعضي بهتر و بعضي کمتر درک مي کنند (حتّي در سر کلاس معلّم يک مطلب را درس مي دهد امّا يک بچّه خوب مي فهمد و ديگري اصلا نمي فهمد بعد آن بچّه اي که خوب فهميده به ديگري که نفهميده درس مي دهد) همين طور در زمان ظهور و حضور امام، آنهائي که خوب درک کرده اند براي ديگران توضيح مي دهند. باز هم اين اجتهاد و مسائل تا يک حدّي هست. چون طاغوتهاي هر زمان مانع از بيان کلمات ائمّه اطهار:

بوده اند مخصوصا در زمان امام هادي و امام عسگري که در اوج قرار گرفته بود (اين دو امام را کمتر کسي از شيعيان ديده بودند چون در معسگر يعني لشگرگاه زندگي امام عسگري را قرار داده بودند الان اين خانه اي که امام عسگري در سامرا دارد که قبر مقدّسشان هم در آنجا است و تولّد امام زمان هم در همان جا بوده است حضرت از اوّل تولّد تا وقتي که وفات کردند در همان جا بودند و حضرت وليّ عصر هم همان جا متولّد شدند و همان جا بودند تا وقتي که غائب گرديدند) مردم با امامشان هيچ ارتباط نداشتند خيلي کم از افراد مثل احمد بن اسحاق و چند نفر ديگر گاهي مخفي خدمت امام عسگري (عليه السّلام) مي رفتند.

بنابراين معارف کم کم داشت از بين مي رفت حالا چه بايد بشود؟ امام غائب شود و در دسترس نباشد به چه علّت؟ به علّت اينکه باشد و نباشد فرقي نمي کند اگر باشد دو يا سه نفر به جهت طاغوتهائي که هستند ممکن است او را ببينند و بقيّه از اين فيض محرومند و اگر رفت و آمد بيشتر باشد بالاخره جاي او را طاغوتها پيدا مي کنند و او را مي کُشند ولي در بين مردم نباشد و جاي او را ندانند حالا نهايت آن دو يا سه نفر نبينند چه مي شود؟ در مقابل به طور متفرّق ممکن است در سال صدها نفر حضرت را ببينند و از وجودش استفاده بکنند و آدرسش معلوم نباشد براي اينکه او را نکشند. اين جريان اتّفاق افتاد. علماء در زمان حضور امام اين روايات را نتوانسته بودند دسته بندي بکنند درباره اش بحث و گفتگو کنند چون امام بوده و مي رفتند و به خود امام مراجعه مي کردند. يک مدّتي مي خواست تا اينها دسته بندي بشود و يک رابطه اي در بعضي از کارهاي ضروري با خود امام باشد. لذا امام (عليه السّلام) يک نفر حتّي آدم غير معروف را انتخاب مي کرد شما فکر نکنيد مثلا حسين بن روح يک عالِم خيلي بزرگي بوده که او را انتخاب کرده، شيخ کليني صاحب کتاب کافي در همان زمان بوده شيخ صدوق اوّل در همان زمان بوده، آنها را انتخاب نکرده که از علماي بزرگ اند چرا؟ براي اينکه اينها معروفند و همان جرياني که براي خود امام است براي اينها هم خواهد بود مي آيند و اينها را مي کشند. حضرت در بازار بغداد يک نفر روغن فروش را انتخاب کرده که تو در کارهاي ضروري رابط ما باش تازه در کارهاي فقهي نه، شما فکر نکنيد هر مسأله اي را به آن آقاي حسين بن روح مي دادند اوّلا اين فرد معروف نبود و او را نمي شناختند بلکه علما و خواصّ نوّاب اربعه را مي شناختند. و در کارهائي که برايشان توضيح داده نشده بود مي رفتند و به او مراجعه مي کردند. اين چهار نفر نه امام جماعت و نه امام جمعه بودند و نه در بين مردم هم شخصيّت معروفي داشتند و نه قدرتي در اختيار داشتند. يک آدم بازاري و کاسب و متديّن خيلي هم پاک معصوم ولي غير معروف بوده اند اين چهار نفر حالا معروف شده اند چون در کتابها نوشته اند و از آنها مطلب جمع شده است و الاّ در آن زمان هيچ کس جز خواصّ و علماي بزرگ چون شيخ کليني و صدوق اينها را نمي شناختند اينها خدمت اين چهار نفر مي رفتند و مطالبشان را مي گفتند چيزهائي که خيلي مشکل بود و هر چيزي را هم حضرت جواب نمي داد مسائل خيلي مشکل مثلا مسأله اي شده بود فرزند امام هادي جعفر کذّاب که ادّعاي خلافت مي کند و جاي امام عسگري نشسته آيا اين امام هست يا نيست؟ در يک توقيع حضرت خيلي تند با او عمل مي کند مي فرمايد که اين هنوز شيشه هاي مشروبش در خانه است چهل روز است نماز صبحش را ترک کرده است و مطالب تندي عليه او در آن توقيع مي فرمايد و اين را بين خواصّ پخش مي کنند و شيعيان را از او کنار مي زنند که نگويند اين امام است چون مثل الان مسأله ائمّه اثني عشر در آن وقت واضح نبود. حالا روايات جمع شده و ما برايمان خيلي واضح شده است. دليلش اين است که يک عدّه زيدي شدند و زيد بن علي بن الحسين را به عنوان امامت (با اينکه خودش هم راضي نبود) قبولش کردند. يک عدّه فتحي و کيساني شدند و بعد از امام حسين، محمّد بن حنفيه را به عنوان امام قبول کردند و امام سجّاد را قبول ندارند. يک عدّه چهار امامي و عدّه اي شش امامي شدند. اين قدر مسأله به اين روشني که پيغمبر اکرم (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) در صدها روايت فرموده که خلفاي من بعد از من دوازده نفرند در عين حال هنوز مي بينيم که بين مشهد و نيشابور صدها نفر شش امامي وجود دارد. شش اماميهاي آنجا مي گويند اين آقاخان محلاّتي امام زمان ما است. پس بايد جعفر کذّاب را حضرت وليّ عصر (روحي فداه) معرّفي کند و شيعيان را بوسيله اين نوّاب روشن کند که از مسائل ضروري است.

در توقيع بعد مي بيند حالا جعفر کذّاب را همه لعن مي کنند اين بالاخره فرزند پيغمبر است (اين هم اخلاق بعضي است که مي خواهند يک نفر را بکوبند، عمو و پسرش و برادرش را مي کوبند) آن وقت سبب شده بود که بوسيله جعفر به حضرت عسگري و امام زمان جسارت مي کردند بعلاوه جعفر کذّاب هم توبه کرده يعني وقتي که احساس کرد آقائي به اين وضع هست اعتقاداتش درست شد و توبه کرد و در توقيع بعدي حضرت وليّ عصر فرمود:

ما توبه اش را قبول کرديم و ديگر به او جعفر کذّاب نگوئيد و جعفر تائب بگوئيد و شيعيان ما حقّ توهين به او را ندارند. بنابراين مدّت زماني براي اينکه يک کارهاي ضروري از اين قبيل به اين نوّاب اربعه مراجعه شود و کارهاي ضروري را جواب دهند و بقيّه کارها را به علماء وا بگذارند که استنباط کنند (در مسائل و احکام) مثلا شيخ صدوق در آن زمان بوده و وقتي ديد امام صددرصد در اختيار نيست و خيلي هم کم مي شود با امام ارتباط پيدا کرد و اين غيبت صغري است و بعدش غيبت کبري پيش مي آيد و هيچ کس نمي تواند ادّعاي ارتباط داشته باشد.

در همان زمان مي بينيم کتابي به نام من لايحضره الفقيه نوشت که از کتب اربعه شيعه است که کتابي فتوائي است ولو نسبت به کتابهاي زمان ما نپخته است يعني اگر الان به کتاب من لايحضره الفقيه مراجعه کنيد مثل مردم معمولي در زمان ما که در رشد علمي و فرهنگي هم پيشرفت کرده، ترجمه هم بکنند مردم ما نمي فهمند يعني آن کتاب حالا مربوط به مجتهدين شده است روايات و کلمات آنها است البتّه خلاصه اش کرده ولي به هر حال به درد غير مجتهد نمي خورد. فقهاي بعدي آمدند و کلمات ائمّه را با فهم مردم تطبيق دادند تا امروز به صورت کتاب توضيح المسائل درآمده که هر کسي مي تواند بخواند والاّ اوّلش من لايحضره الفقيه حتّي بعد از نوّاب اربعه که شصت سال مردم خودشان را براي نداشتن امام، آماده کردند و حتّي براي نبودن فقيه، در عين حال کتاب من لايحضره الفقيه نوشته شد و در اختيار آنها قرار گرفت و باز هم مردم نمي توانستند خوب بفهمند مي خواست مدّتي زياد درس فقه بخوانند تا اين کتاب را بفهمند. و بعدش هم مسائل و احکام را با افکار مردم تطبيق دادند چون گرفتاريهاي مردم زياد شد (يک نفر اداري است و روزي چند ساعت به اداره مي رود ديگري دانشجو است و روزي چند ساعت درس مي خواند وقتي براي تحقيق احکام ندارند علماء گذشته دائما روايات را توضيح دادند تا رساندند به اينکه کتاب توضيح المسائل نوشته شد. اين کتاب در زمان ما در قم موقع حيات آيت اللّه بروجردي نوشته شد. قبلا کتابي به نام جامع الفروع بود شما هر جاي آن را باز مي کرديد حتّي طلبه ها هم نمي فهميدند که الان هم بعضي جاها در توضيح المسائل بايد توضيح داده شود) اگر آن شصت سال نبود مردم آماده نمي شدند. پيامبر اکرم (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) را خوب تشبيهي فرموده است که امام زمان را به خورشيد تشبيه فرموده اگر خورشيد يک دفعه خاموش شود همه چشمها اذيّت مي شود همين الان نور خورشيد زير ابر بيشتر از نور پروژکتورهاي فيلمبرداري است. شما اين پروژکتورهاي خيلي قوي را بيندازيد خيلي عکس خوب نمي افتد تا اينکه انسان در آفتاب بايستد و عکس بگيرد حالا اگر در اتاق تاريکي باشيد و يک دفعه پروژکتور را خاموش کنند ببينيد چه حالي پيدا مي کنيد؟ يا يک دفعه روشنش کنند ببينيد چقدر ناراحت مي شويد. خورشيد اگر يک دفعه خاموش يا روشن شود چندين برابر انسان را ناراحت مي کند) نور مقدّس امام زمان (عليه السّلام) هم ولو اينکه در زمان حضورش منزوي باشد ولي يک دفعه اگر خاموش شود لااقل شيعيان ناراحت مي شوند چون شيعيان چشم داشتند بقيّه کور بودند براي کوري که در نور خرشيد ايستاده چه خورشيد روشن و چه خاموش باشد فرقي نمي کند. شيعيان شايد مدّت شصت سال نمي دانستند در کارهاي ضروري به چه کسي مراجعه بکنند همين من کان من الفقهاء... بع

پاسخ ما:

علّت بيماري در انسان يکي ممکن است خوردن غذاهائي باشد که براي انسان ضرر دارد از قبيل پرخوري و اينکه انسان غذاي مضرّي را بخورد که در انسان اثر بد بکند، اين سبب مريض شدن انسان مي شود وقتي که امام عصر (ارواحنا فداه) بدانند که غذائي برايشان ضرر دارد نمي خورند اگر بگوئيم حضرت نمي داند که طبعا بايد بگوئيم امام علم همه چيز را ندارد و حال آنکه قرآن فرموده:

وَ کُلَّ شَيْءٍ اَحْصَيْناهُ في اِمامٍ مُبينٍ [1] .

پس حتما امام (عليه السّلام) همه چيز را مي داند و ضرر غذاها را هم مي داند اگر بگوئيم در عين اينکه ضرر دارد مي خورد يا کار حرام و يا مکروه انجام مي دهد که بايد معتقد شد امام کار حرام و مکروه انجام نمي دهد و معصوم است. بنابراين غذاهائي که ضرر دارد ولو ضرر مختصر، امام نمي خورد لذا از اين طريق هيچ وقت امام مريض نمي شود. طريق دوّم که ممکن است مريض شود تصرّف هوا است مثل سرما خوردگيها، يا ويروسها و ميکروبهاي موجود در هوا و يا جوّ ممکن است وارد بدنش شود و او را مريض کند اينها را هم ممکن است با رعايت و مواظبت، رفع و دفع کند.

هشتاد درصد با همين علم و توجّه امام (عليه السّلام) آنها را رد مي کند باز از اين طريق هم مريض نمي شود. اگر بيست درصد هم مريض شود چيزهائي که سبب رفع و دفعش مي شود را مي داند يعني داروهائي که رفع و يا دفع مي کند مصرف مي نمايد. (ضمنا فرقي بين دفع و رفع است، دفع پيشگيري است يعني انسان گاهي مي شود واکسن مي زند براي اينکه مبادا به بيماري وبا مبتلا شود. يا فلان دارو را مي خورد که در مقابل امراضي مثل آنفولانزا مقاوم باشد اين را هم امام (عليه السّلام) مي داند و دفع مي کند.

صدي، هشتاد امراض طبيعي که متوجّه ما مي شود حضرت وليّ عصر (روحي فداه) با علم دفع مي کند و نمي گذارد اصلا به طرفش بيايد فرض کنيد مگر امام (عليه السّلام) مجبور است در تهران برود و زندگي کند که دود گازوئيل ماشينها را مثلا استنشاق کند آنجا نمي رود زندگي کند. ما براي دنيا و پول به آنجا مي رويم و زندگي مي کنيم او دنياپرست نيست.

چند روز قبل راديو اعلام کرد کسي که در تهران زندگي مي کند مثل اين است که روزي دو جعبه سيگار مي کشد. خوب، چرا امام (عليه السّلام) برود آنجا زندگي کند. صدي، هشتاد امراض را حضرت در محيطهائي که طبعا مجبور مي شود در آنجا زندگي کند و ماها زندگي مي کنيم او نمي کند و آنجا نمي رود و زندگي نمي کند. بيست درصد باقي مي ماند در اين بيست درصد، ده يا پانزده درصدش را از طريق خودش امراض را دفع مي کند اگر يک وقتي هم پنج درصدي از امراض متوجّه حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) شود داروهايش را مي داند و در اوّلين فرصت آن دارو را آماده دارد و يا تهيّه مي کند و از خودش امراض را رفع مي کند.

پس رفع يعني اينکه مرضي در بدن انسان وارد شده باشد و انسان بوسيله معالجه آن را از بين ببرد. گاهي ممکن است مرضي بخواهد متوجّه انسان شود امّا بوسيله واکسناسيون آن را دفع يعني از ورودش پيشگيري مي کند. پس روي اين حساب امام (عليه السّلام) هيچ وقت مريض نمي شود مخصوصا حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) که بنا است در يک حالت و سنّ باقي بماند يعني در يک وضع از بدن که بهترينش هم هست در آن حالت باقي بمانند نه حضرت وليّ عصر (روحي فداه) ضعيف و نه خيلي چاق و نه مريض مي شود. پس بايد معتقد شد که امام (عليه السّلام) علم همه چيز را دارد که هم از نظر عقل و هم قرآن و هم روايات مسلّم است. [2] .


پاورقي

[1] سوره يس آيه 12.

[2] توضيح کاملي در اين موضوع در کتاب مصلح غيبي صفحه 131 مربوط به سؤ

ال سي و يکم چاپ دهم آورده شده است.