بازگشت

شرط زاهد


اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلي ما جَري بِهِ قَضآئُکَ في اَوْلِيآئِکَ الَّذينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَدينِکَ؛ اِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزيلَ ما عِنْدَکَ مِنَ النَّعيمِ الْمُقيمِ الَّذي لا زَوالَ لَهُ وَلَا اضْمِحْلالَ بَعْدَ اَنْ شَرَطَتْ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ في دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِها وَ زِبْرِجِها فَشَرَطُوا لَکَ ذلِکَ وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفآءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِيَّ وَالثَّنآءَ الْجَلِيَّ، وَ اَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلائِکَتَکَ، وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِکَ، وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّريعَةَ اِلَيْکَ وَالْوَسيلَةَ اِلي رِضْوانِکَ، فَبَعْضٌ اَسْکَنْتَهُ جَنَّتَکَ اِلي اَنْ اَخْرَجْتَهُ مِنْها، وَ بَعْضٌ حَمَلْتَهُ في فُلْکِکَ، وَ نَجَّيْتَهُ وَ مَنْ امَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَکَةِ بِرَحْمَتِکَ، وَ بَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِکَ خَليلاً، وَ سَأَلَکَ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْاخِرينَ فَأَجَبْتَهُ، وَ جَعَلْتَ ذلِکَ عَلِيّاً، وَ بَعْضٌ کَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَکْليماً، وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخيهِ رِدْءاً وَ وَزيراً، وَ بَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ غَيْرِ اَبٍ، وَ اتَيْتَهُ الْبَيِّناتِ، وَاَيَّدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ، وَکُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَريعَةً، وَنَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَ تَخَيَّرْتَ لَهُ اَوْصِيآءَ مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ اِلي مُدَّةٍ، اِقامَةً لِدينِکَ، وَحُجَّةً عَلي عِبادِکَ، وَلِئَلاَّ يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ، وَ يَغْلِبَ الْباطِلُ عَلي اَهْلِهِ وَلا يَقُولَ اَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَيْنا رَسُولاً مُنْذِراً، وَاَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً فَنَتَّبِعَ اياتِکَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزي خدايا! سپاس و ستايش از آن توست بر آنچه که در باره اولياي خويش تقدير فرمودي.

کساني که براي خود ودينت مخصوص کردي، چون نعيم باقي وبي زوال ابدي را که نزد توست براي ايشان اختيار کردي، پس ازآنکه زهد در دنياي دون و زيور و زينت آن را با آنان شرط نمودي و آنهاهم به اين شرط متعهد شدند و تو دانستي که اينان به عهد خود پاي بندند،پس ايشان را پذيرفتي و نزديکشان ساختي و علوّ ذکر و ثناي آشکار عنايت فرمودي و فرشتگانت را بر ايشان فرود آوردي و به وحي خود بزرگيشان دادي و از دانش خويش سيرابشان ساختي وآنها را واسطه و وسيله ورودبه بهشت گردانيدي، يکي را در بهشت مسکن دادي تا اينکه از آنجابرونش آوردي، و ديگري را در کشتي ات سوار کردي و به رحمت خويش با کساني که بدو ايمان آورده اند از مرگ نجاتش بخشيدي، ويکي را براي خويش دوست گرفتي و او زبان راستي را در امم آخر از تو خواست و توتقاضايش را اجابت کردي و او را به جايگاه والا رسانيدي، و با يکي از(بوسيله) درخت سخن گفتي و براي او برادرش را مدافع و وزير قراردادي، و يکي را بي آنکه پدري داشته باشد به دنيا آوردي و بدو بَيّنات دادي و با روح القدس مؤيدش داشتي و براي هر يک شريعت و آئيني قراردادي و جانشيناني برگزيدي تا هر يک پس از ديگري حافظ و نگاهبان دين تو، و بر بندگان تو حجّت باشند از مدّتي تا مدّت ديگر و براي آنکه حق از قرارگاهش خارج نشود و باطل بر اهل حق چيرگي نياورد و کسي نگويد چرا بيم دهنده اي به سوي ما نفرستادي و براي ما درفشي هدايتگربر نيفراختي تا پيش از آنکه ذليل و خوار شويم از نشانه هاي تو پيروي کنيم. [1] .


پاورقي

[1] تحقة الزائر، في ادب زيارته عليه السلام.