بازگشت

دست نازنين بر سر مؤمنين


حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام:

«وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلي رُؤُوسِ الْعِبادِ، فَلا يَبْقي مُؤمِنٌ اِلاّ صارَ قَلْبُهُ اَشَدَّ مِنْ زُبُرِ الْحَديدِ...» [1] .

«و دست بر سر بندگان نهد، پس مؤمني باقي نماند مگر آن که قلبش محکم تر از پاره آهن شود....»

اين دست رسول الله صلي الله عليه و آله است، دست اميرالمؤمنين عليه السلام است، دست خداست، يد الله است و هرکجا که دست خدا باشد، حاصلي جز خير و برکت و کمال ندارد.

هنگامي که آن دست حق پرست بر سر بندگان مؤمن خدا کشيده شود، درخت عقل در وجودشان به حدّ کمال رسد و پرنده روحشان بر فراز افق عدالت و اعتدال پر کشد و صفحه قلبشان به آهن ايمان، استحکام و صلابت يابد، بلکه از پاره هاي آهن سخت تر و مستحکم تر گردد. [2] .



[ صفحه 70]



و به برکت آن دست پر قدرت خدائي هر مؤمن توان چهل مرد در خويش بيابد.



[ صفحه 71]





و إنّما العلم لکلٍّ لتّسع

فکل مؤمن بحظّه نفع




پاورقي

[1] بحار الانوار ج 51 ص 35 حديث 4.

[2] امام صادق: «ما کان يقول لوط (عليه السلام) (لؤ أنّ لي بکم قوّة أو آوي إلي رکن شديد) إلاّ تمنيّاً لقوّة القائم(عليه السلام)، و لا ذکر إلاّ شدّة أصحابه، فإنّ الرّجل منهم يعطي قوّة اربعين رجلاً، وإنّ قلبه لأشدّ من زبر الحديد، و لو مرّوا بالجبال الحديد لقطعوها، لا يکفّون سيوفهم حتي يرضي الله عزّوجلّ».