چند نمونه از روايات علائم ظهور
1 - «سيف بن عميره» مي گويد: نزد ابوجعفر، منصور دوانيقي (دوّمين خليفه عباسي) بودم، آغاز به سخن نمود و به من گفت: اي سيف بن عميره! ناگزير از آسمان به نام مردي از فرزندان ابوطالب، ندا شود.
گفتم: تواين حديث را نقل مي کني؟!
گفت: سوگند به کسي که جانم در دست اوست! به گوش خودم شنيده ام.
گفتم: من اين حديث را تاکنون نشنيده بودم!».
گفت: اي سيف! اين سخن، حق است و وقتي که ندايي از آسمان آمد ما نخستين کسي هستيم که به آن پاسخ مثبت مي دهيم بدان که اين ندا به نام يکي از پسر عموهاي ماست.
گفتم: از فرزندان حضرت فاطمه (سلام اللّهُ عليها).
گفت: آري، اي سيف!
اگر من اين سخن را از شخص محمّد بن علي (امام باقر (عليه السلام)) نشنيده بودم، اگر همه مردم روي زمين به من مي گفتند، نمي پذيرفتم، ولي محمّد بن علي (امام باقر (عليه السلام» گوينده اين سخن است.
2 - «عبداللّه بن عمير» مي گويد: رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود:«روز قيامت برپا نمي شود تا وقتي که مهدي از فرزندان من خروج کند و او خروج نمي کند تا اينکه شصت نفر کذّاب، که همه آنان مي گويند: من پيغمبر هستم».
3 - «ابوحمزه ثمالي» مي گويد: به امام باقر (عليه السلام) عرض کردم: خروج سفياني [1] از امور حتمي است؟
فرمود:«آري و نداي آسماني از امور حتمي است، و طلوع خورشيد از مغرب، از امور حتمي است و اختلاف بين بني عباس در سلطنت از امور حتمي است و کشته شدن «نفس زکيّه» حتمي است. و خروج قائم (عليه السلام) از آل محمّد (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) حتمي است».
گفتم: نداي آسماني چگونه است.
فرمود: در آغاز روز، منادي از آسمان ندا مي کند:
«الا ان الحق مع علي وشيعته؛ آگاه باشيد، حق با علي (عليه السلام) و شيعيان اوست».
سپس در آخر روز، در زمين ندا مي شود:
«اَلا اَنَّ الْحَقَّ مَعَ عُثْمانِ وَشِيَعتِهِ؛ آگاه باشيد حقّ با عثمان و پيروان اوست».
در اين هنگام رهروان راه باطل به شک مي افتند.
4 - «ابي خديجه» مي گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود:«قائم (عليه السلام) خروج نمي کند تا دوازده نفر از بني هاشم قبل از او مي آيند و هرکدام از آنان، مردم را به سوي (امامت) خود دعوت مي نمايد».
5 - اميرمؤ منان علي (عليه السلام) فرمود:«در آستانه ظهور قائم (عليه السلام) مرگ سرخ و مرگ سفيد به وجود مي آيد و ملخهايي که همانند رنگ خون، قرمز هستند در فصل و در غير موقع، آشکار مي شوند، اما مرگ سرخ عبارت از کشتن با شمشير است و اما مرگ سفيد، عبارت از بيماري طاعون مي باشد».
6 - «جابر جُعفي» مي گويد: امام باقر (عليه السلام) فرمود:«در زمين قرار گير و دست و پايت را حرکت مده تا نشانه هاي (ظهور) را که براي تو مي گويم بنگري، ولي گمان ندارم عمر تو کفاف کند و تو به آن زمان برسي (مقداري از آن نشانه ها عبارتند از:) اختلاف بني عباس، نداي آسماني، فرو رفتن قريه اي از قريه هاي شام به نام «الجابيه»، ورود ترکها به جزيره، ورود روميان به رَمْله، اختلاف و کشمکش بسيار در همه نقاط زمين تا اينکه شام ويران گردد و علّت خرابي آن، جمع شدن سه گروه داراي سه پرچم در آن است که عبارتند از: 1 - پرچم اصهب 2 - پرچم ابقع 3 - پرچم سفياني».
7 - «ابوبصير» مي گويد: از امام صادق (عليه السلام) شنيدم که اين آيه را خواند:
(اِنْ نَشَاءْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ اَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ). [2] .
«اگر ما اراده کنيم (مي توانيم) از آسمان براي آنان نشانه اي نازل مي کنيم که گردنهايشان در برابر آن خاضع گردد».
سپس فرمود:«به زودي خداوند اين نشانه را براي آنان مي فرستد».
عرض کردم: براي چه کسي مي فرستد؟.
فرمود:«براي بني اُمَيّه و پيروان آنان».
گفتم: آن نشانه چيست؟
فرمود:«توقّف خورشيد از آغاز ظهر تا وقت عصر. و ديده شدن سينه و صورت مردي در قرص خورشيد که حسب و نسبش معلوم باشد و اينها در زمان سفياني رخ مي دهد و در اين هنگام، سفياني و پيروانش نابود مي شوند».
8 - «سعيد بن جُبَير» (مفسّر عاليقدر شيعه) مي گويد: در آن سالي که حضرت مهدي (عليه السلام) در آن قيام مي کند، 24 روز باران مي آيد و آثار و برکات باران در آن سال آشکار مي گردد.
9 - «ثعلبه اَزُدي» مي گويد: امام باقر (عليه السلام) فرمود:«دو نشانه، قبل از ظهور قائم (عليه السلام) پديد مي آيد:
1 - گرفتن خورشيد در نيمه ماه رمضان.
2 - گرفتن ماه در آخر همان ماه».
عرض کردم: کسوف خورشيد در آخر ماه رمضان و خسوف ماه در نيمه ماه مي باشد؟
فرمود:«من به آنچه مي گويم آگاهتر هستم و اين دو حادثه، نشانه اي است که از زمان هبوط آدم (عليه السلام) تا حال اتفاق نيفتاده است».
10 - «محمّد بن مسلم» مي گويد: از امام صادق (عليه السلام) شنيدم فرمود:«پيش از ظهور قائم (عليه السلام) از سوي خدا، بلا و آزمايش به وجود مي آيد».
عرض کردم: فدايت شوم! آن بلا چيست؟ اين آيه را خواند:
(وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَي ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاَْمْوالِ وَالاَْنْفُسِ وَالثَّمَراتِ...). [3] .
:«قطعا همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، زيان مالي و جاني و کمبود ميوه ها آزمايش مي کنيم».
سپس (معناي آيه را توضيح داد و) فرمود: ترس از شاهان بني فلان (بني عباس) گرسنگي از گراني قيمتها و کمبود اموال، از کساد و رکود تجارت و بهره اندک از آن و کاهش ميوه ها و محصول به خاطر خشگي زمين و کمي برکت ميوه ها.
سپس دنبال آيه فوق را خواند:(وَبَشّرِ الصّابِرينَ)؛ «و به صابران مژده بده» مژده از اينکه در آن هنگام، حضرت قائم (عليه السلام) به زودي خروج کند. [4] .
11 - «منذر جوزي» مي گويد: از امام صادق (عليه السلام) شنيدم فرمود:«مردم در آستانه قيام حضرت قائم (عليه السلام) از گناه دست مي کشند به خاطر آتشي که در آسمان آشکار شود، و سرخي اي که سراسر صفحه آسمان را فرا گيرد و فرو رفتن زمين در بغداد و در بصره و خونريزي و خرابي خانه ها در بصره و نابودي مردم آن و ترس همگاني بر عراق که مردمش را پريشان و نگران کند».
پاورقي
[1] يکي از طاغوتهاي پليد و مقدس نمايي که با سپاهش به جنگ حضرت مهدي (7) مي آيد و در شام شکست خورده و به هلاکت مي رسد.
[2] سوره شعراء، آيه 4.
[3] سوره بقره، آيه 155.
[4] مترجم گويد: گاهي شنيده مي شود که بعضي مي گويند: يکي از علايم ظهور، جنگ جهاني سوّم است، گرچه اين عنوان در روايات نيامده، ولي مي توان از بعضي از متون، نظير آن را استفاده کرد، به عنوان نمونه در روايات آمده: در محضر امام صادق (عليه السلام) سخن از ظهور حضرت قائم (عليه السلام) به ميان آمد، آن حضرت فرمود:«لا يَکُونُ هذا الاَْمْرُ حَتّي تَذْهَبَ ثَلْثَا النّاسِ؛ اين موضوع تحقّق نمي يابد تا دو سوّم مردم، نابود شوند».
شخصي پرسيد: در اين صورت، کسي باقي نمي ماند؟
امام صادق (عليه السلام) فرمود:«آيا شما نمي خواهيد که جزء باقيماندگان (گروه سوّم) باشيد؟»، (اکمال الدّين، ج 2، ص 656).
و نيز از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است که فرمود:«در آستانه ظهور حضرت قائم، دو مرگ وجود دارد: 1 - مرگ سرخ با شمشير (و جنگ) 2 - مرگ سفيد به وسيله بيماري طاعون. و گسترش مرگ به اندازه اي است که از هر هفت نفر، پنج نفر مي ميرند».
و امام علي (عليه السلام) فرمود:«مهدي (عليه السلام) وقتي خروج مي کند که يک سوّم مردم جهان مي ميرند و يک سوّم آنان در جنگ کشته مي شوند و يک سوّم، باقي مي مانند»، (شرح در کتاب:الامام المهدي،من المهد الي الظّهور، تأليف سيد محمد کاظم قزويني، ص 398).