بازگشت

آيا پيغمبر به فرمان خدا کسي را به مقام ولايت و رهبري نظام، و


تمام اين چند پرسش و پاسخي که به آنها داده شده بر اساس نصب و تعيين پيغمبر است، که با آن نظام امامت به امّت اعلام شده است. بديهي است علاوه بر دلائل بسياري که در لزوم اين نصب و تعيين است، که مثل علاّمه حلّي، آن دلائل را در «الفين» به دو هزار دليل رسانده است، کمال دين اسلام و تمام بودن آن اقتضا دارد که چنين نقص بزرگ و حساسي در آن نباشد و ممکن نيست ديني که تمام مسائل مورد نياز بشر، حتي امور بسيار جزئي را شامل است و از بيان آن کوتاهي نکرده است، در چنين مسأله مهمي که کمال دخالت را در جلو رفتن و گسترش و تداوم انقلاب اسلام دارد، سکوت کرده و با بي اعتنائي از آن بگذرد.

لذا به شهادت تواريخ معتبر و احاديث متواتر، از آغاز بعثت پيغمبر (ص) اين موضوع مطرح شد و مکرر پيغمبر فرمان خدا را در اين مورد به مردم رسانيد و خلافت و وصايت و ولايت علي (ع) را، در ضمن بيانات مکرر و در مناسبات بسيار ابلاغ کرد، و بالاخره هم در حجة الوداع، براي اينکه مطلب کاملاً مستحکم بماند، و کسي نتواند بگويد: «پيغمبر در پايان عمرش در اين امر تأکيد نداشت، و گرنه مناسب بود ابلاغ و اعلانهاي سابق را تأييد و در محضر خاص و عام و مجلس رسمي آن را تجديد فرمايد»، براي اين و براي جهات ديگر که عمده نزول آيه: (ياأيها الرسول بلّغ ما اُنزل اليک من ربک وان لم تفعل فما بلّغت رسالته والله يعصمک من الناس) [1] «اي رسول آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر چنين نکني رسالت او را تبليغ نکرده اي، و خداوند تو را از مردم محفوظ مي دارد». و امتثال فرمان بسيار بسيار مؤکدي است که در اين آيه است، در غدير خم در حضور جماعتي که بر حسب بعضي تواريخ از نود هزار نفر کمتر نبودند، فرمان خدا را ابلاغ، وعلي (ع) را به خلافت بلا فصل خود برگزيد، چنانکه امامت ساير امامان را نيز اعلام فرمود، و در مرض موت هم بر حسب معتبرترين راويان اهل سنت، مثل «صحيح بخاري» در موارد متعدد در مقام برآمد که آن را در اين موقع مناسب نيز کتباً و به صورت يک وصيت تاريخي به امّت ابلاغ کند که با مخالفت عمر و گروه او و بي ادبي و جسارتشان به مقام والاي نبوّت روبرو شد، و بالاخره به جاي اينکه در اين موقع اين فرمان شکوهمند و پر محتوي را بپذيرند، و از اينکه پيغمبر آخرين وصيت خود را کتباً بفرمايد استقبال کنند، مانع شدند و پيامبر خدا را آزرده خاطر ساختند اين بود که بر حسب روايات اهل سنّت، ابن عباس، که او را حبر امّت مي ناميدند، هر وقت به ياد آن روز مي افتاد بشدت مي گريست و مي گفت: «مصيبت، تمام مصيبت، آن روز بود که نگذاردند پيغمبر وصيت نمايد».

يکي از مسائلي که پيرامون آن بحث و بررسي بسيار شده و حق در آن ظاهر و آشکار است، همين مسأله است، که بر شمردن کتابهائي که در اين موضوع از قرنهاي اول تا حال نوشته شده، کار دشواري است، کتابهائي که برخي از آنها از ده جلد و بيست جلد و سي جلد هم متجاوز است.


پاورقي

[1] سوره مائده، آيه67.