بازگشت

اميرمؤمنان و خطبه ذي قار و علائم آخرالزمان


فبعث الله عزوجل محمدا صلي الله عليه و آله بذلک ثم انه سياءني عليکم من بعدي زمان ليس في ذلک الزمان شيي اخفي من الحق و لا اظهر من الباطل و لا اکثر من الکذب علي الله تعالي و رسوله صلي الله عليه و آله و ليس عند اهل ذلک الزمان سلعة ابور من الکتاب اذا تلي حق تلاوته و لا سلعة انفق بيعا و لا اغلي ثمنا من الکتاب اذا حرف عن مواضعه و ليس في العباد و لا في البلاد شيي هو انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر و ليس فيها فاحشة انکر و لا عقوبة انکي من الهدي عند الضلال في ذلک الزمان فقد نبذ الکتاب حملته و تناساه حفظته حتي تمالت بهم الاهواء و توارثوا ذلک من الاباء و عملوا بتحريف الکتاب کذبا و تکذيبا فباعوه بالبخس و کانوا فيه من الزاهدين فاالکتاب و اهل الکتاب في ذلک الزمان طريدان منفيان و صاحبان مصطحبان في طريق واحد لا ياءويهمامور و فحبذا ذانک الصاحبان واها لهما و لما يعملان له فاالکتاب و اهل الکتاب في ذلک الزمان في الناس ‍ وليسوا فيهم و معهم و ليسوا معهم و ذلک لان الضلالة لاتوافق الهدي و ان اجتمعا وقد اجتمع القوم علي الفرقة و اقترقوا قواعن الجماعة قد ولوا امرهم دينهم من يعمل فيهم بالمکر و المنکر و الرشا و القتل کانهم ائمة الکتاب وليس الکتاب امامهم لم يبق عندهم من الحق الا اسمه و لم يعرفوا من الکتاب الا خطه وزبره يدخل الداخل لما يسمع من حکم القرآن فلا يطمئن جالسا حتي يخرج من الدين ينتقل من دين ملک الي دين ملک و من ولاية ملک الي ولاية ملک و من طاعة ملک الي طاعة ملک و من عهود ملک الي عهود ملک فاستدرجهم الله تعالي من حيث لايعلمون و ان کيده متين بالامل و الرجاء حتي توالدوا في المعصية ودانوا بالجور و الکتاب لم يضرب عن شيي منه صفحا ضلالا تائهين قد دانوا بغير دين الله عزوجل وادنوا لغير الله مساجدهم في ذلک الزمان عامرة من الضلالة خربة من الهدي (قد بدل فيها من الهدي) فقراؤ ها و عمارها اخائب خلق الله و خليقته من عندهم جرت الضلاله و اليهم تعود فحضور مساجدهم و المشي اليها کفر بالله العظيم الا من مشي اليها و هو عارف بضلالهم فصارت مساجدهم من فعالهم علي ذلک النحو خربة من الهدي عامرة من الضلالة قد بدلت سنة الله و تعديت حدوده و لا يدعون الي الهدي و لا يقسون الفي و لا يوفون بذمه يدعون القتيل منهم علي ذلک شهيدا قد اتو الله بالافتراء و الجحود و استغنوا بالجهل عن العلم و من قبل ما مثلوا بالصالحين کل مثله و سموا صدقهم علي الله فرية و جعلوا في الحسنة العقوبة السيئة و قد بعث الله عزوجل اليکم رسولا من انفسکم عزيز عليه ما عنتم حريص عليکم بالمؤ منين رؤ ف رحيم صلي الله عليه و آله و انزل عليه کتابا عزيزا لاياءتيه الباطل من بين يدية و لا من خلفه تنزيل من حکيم حميد قرآنا عربيا غير ذي عوج لينذر من کان حيا و يحق القول علي الکافرين فلا يلهينکم الامل و لايطولن عليکم الاجل فانما اهلک من کان قبلکم امد اءملهم و تغطية الاجال عنهم حتي نزل بهم الموعود. [1] .

خداوند براي هدايت و ارشاد شما پيامبرش را مبعوث به رسالت فرمود و بدانيد که بعد از من دوراني خواهيد داشت که در آن چيزي پنهان تر از حق نيست و نيز در آن زمان روشن تر از باطل چيز ديگري نخواهد بود. در اين عصر، دروغ بستن بر خدا و پيامبرش از هر چيزي بيشتر است. در اين زمان متاعي کم ارزش تر از قرآن خدا در نزد اين مردم نيست، در صورتي که قرآن را بحق بخوانند و به آن عمل کنند، هيچ متاعي از نظر ارزش به پاي کتاب خدا نمي رسد، اگر تحريف شود و برخلاف حق تفسير گردد، به تحقيق، سودجويان از آن استفاده مي کنند. در اين زمان و در ميان مردم شهرها هيچ چيزي از معروف (کارهاي خوب و خداپسند) زشت تر و منکرتر، و هيچ کاري و عملي از منکر (گناه) زيباتر نيست. در نظر مردم گمراه اين زمان هيچ راهي بدتر از رفتن به راه حق نيست (پيمودن راه بندگي به معني واقعي). در اين عصر است که دانايان به قرآن آن را پس پشت مي اندازند و نگهبانان قرآن آن را به دست فراموشي مي سپرند (البته در عمل نه به زبان) و هواي نفس آنها را به اين سو و آن سو مي کشد و اين انحرافي است که آن را از پدران خود به ارث برده اند. آنان به دروغ قرآن را تحريف و تفسير مي کنند و حقايق آن را خلاف واقع دانسته، آن را به بهاي کمي مي فروشند و نسبت به آن بي رغبت اند. پس، قرآن و اهل قرآن در اين عصر رانده شده از اجتماع هستند و در عين اينکه (بسيار کم اندو) در ميان مردم از لحاظ ظاهري حضور دارند در مغنا بيرون و بيگانه از اين جامعه اند، و در حقيقت، به تبعيد شدگان شباهت دارند و کسي به آنها (قرآن و اهل آن) مکان نمي دهد (آنان را تحويل نمي گيرد). آفرين بر اين دو يار موافق (يعني قرآن و پيروان واقعي آن). در اين زمان قرآن و اقليت عامل به آن ظاهرا در ميان جامعه هستند، اما در واقع بيرون از اين مردم زندگي مي کنند؛ زيرا راه سعادت و راه شقاوت و گمراهي يکسان نيستند اگر چه با هم در يک جا جمع شوند. مردم اين زمان گرفتار جدايي و نفاق و از هماهنگي با حق بر حذرند و امور ديني و دنيوي خود را با افرادي برگزار مي کنند که کارشان نيرنگ و زشتکاري و رشوه خواري و کشتار انسانهاست گويي خود را پيشواي قرآن مي دانند و عملا از رهبري قرآن محروم اند. از حق در ميان آنها جز نامي و از قرآن جز جلد و کاغذ و نوشته هاي آن نمانده است. در اين جامعه صداي قرآن و احکام آن بر مي خيزد و بعضي به آن علاقه مند مي شوند و در مجلس مي نشينند، ولي آرام نگرفته از مجلس بيرون مي شوند در حالي که از دين اسلام بيرون رفته اند (ديدن خلافها و شنيدن آن) از دين پادشاهي به مذهب حکمران ديگر مي روند، همين طور از سوي اين حاکم به سوي آن فرمانروا و از سوي آن حکومت به سوي حکومت ديگر و از فرمانبري حکمراني ديگر در رفت و آمدند (آري، چون پناهگاه اصلي «دين» را از دست داده اند). خداوند آنها را گرفتار استدراج خود مي کند، يعني به بدبختي و عقوبت خود مي کشاند، اگر چه به ظاهر سرگرم دنياي خود هستند و به اصطلاح با خوشي زندگي مي کنند و به راستي که آرزوها و اميدهاي بيجا زندگي آنها را فرا مي گيرد تا آنجا که فرزنداني در معصيت به وجود مي آورند (نسل آينده را پديد مي آورند). در مقابل ناحق سر تسليم خم مي کنند و در عين حال خود را ديندار مي دانند (آري، دين دلخواه اهل دنيا، نه آن ديني که خداوند فرستاده است).

مساجد اين مردم در اين زمان از نظر ساختمان (کاشي کاري، فرشهاي قيمتي، بخاري، کولر و امثال اينها) آباد، اما از هدايت مردم به دين واقعي ويران است (تبليغات درست برخلاف آنچه در واقع هست پياده مي شود). خوانندگان قرآن و آبادکنندگان مساجد زيانکارترين و ناکام ترين خلق خدايند. اينان سرچشمه گمراهيها هستند و بازگشت ضلالت و گمراهي نيز به سوي خود آنها خواهد بود. شرکت در مساجد اينها کفر به خداوند بزرگ است مگر براي آن افرادي که نسبت به گمراهي آنها شناخت داشته باشند. بر اساس اعمال نادرست متصديان امور ديني، مساجد، اين پايگاه ديني، از نظر تقوا خراب و انباشته از گمراهي مي شود و سنتهاي خداوندي را مبدل مي سازند و حدود الهي را تغيير مي دهند و مردم را به راه راست نمي خوانند و در آمد کشور اسلامي و اموال بيت المال را به صاحبان واقعي اش، يعني مستحقان نمي دهند بلکه آن را در راه نامشروع و جنگ و خونريزي به مصرف مي رسانند و در ارتباط با پناهندگان اسلام پيمان شکني مي کنند و کساني را که در اين مسير ناحق از آنها کشته مي شوند شهيد مي نامند و به خداوند افترا مي بندند و او را انکار مي کنند و از دانش به خاطر ناداني خود روي بر مي گردانند. در گذشته هم کساني همچون اينان بودند که بندگان خوب خداوند را شکنجه مي دادند و آنها را مثله مي کردند (يعني گوش و بيني آنها را مي بريدند) و گفتار آسماني و بر اساس مصلحت آن افراد را که از طرف خداوند مي گفتند دروغ و ناحق مي انگاشتند و در برابر کار خوب و شايسته کيفرهاي ناصواب مقرر مي کردند و حال آنکه خداوند پيامبري را از ميان شما مبعوث کرد که نمي تواند رنج شما را ببيند (يعني خوشي و رفاه شما را طالب است و همه مسلمانان را دوست مي دارد) و بر اين پيامبر کتابي نازل شده است که نظير ندارد (چون که جوابگوي تمام خواسته ها و نيازمنديهاي علمي، اقتصادي، صنعتي، کشاورزي، تجاري، دامپروري، نظامي، سياسي، اخلاقي، اجتماعي و ساير نيازهاي ديگر شماست). خداوند وعده فرموده است که باطل به هيچ نحو نمي تواند به قرآن حمله ور شود و تحريف در آن راه نمي يابد (از پيش رو و پشت سر، خداوند نگهبان قرآن است) و با اينکه از تمام گذشته ها خبر داده کوچکترين خلافي در آن ديده نشده است و تاريخ دنيا نيز بر آن گواهي مي دهد...

از خداوند بزرگ تقاضا دارم که همه مسلمانان جهان به ويژه شيعيان آن حضرت را موفق به انجام و عمل کردن به دستورات دنيا و نيز دوري از کجرويها بفرمايد. آمين يا رب العالمين.


پاورقي

[1] روضة کافي، ج 2 / ص 359 - 362.