در جواب صعصعة بن صوحان
امام اميرالمؤ منين عليه السلام در جواب صعصعة بن صوحان که از ياران آن حضرت بود در باب دجال و خروجش، به نشانه هايي از ظهور آقا حضرت بقية الله في الارضين ارواحنا له الفداء بياناتي فرمودند که اجمالا به عرض خوانندگان عزيز مي رسد.
ابتدا امام عليه السّلام اشاره فرمودند که همه علوم از آن خداوند بزرگ است (والله ما المسؤ ل عنه با علم من السائل)، والا يکي از مسلمات مذهب شيعه اين است که دانش امام معصوم و برگزيده از طرف خداوند عالم، نامحدود است؛ يعني از گذشته و آينده و حال اطلاع دارد، آن هم با قرينه «سلوني قبل ان تققدوني» (بپرسيد از من پيش از آنکه ديگر مرا نيابيد)، والا لازمه اش يا تناقض يا تهافت در کلام امام است. از يک سو مي فرمايد هرچه مي خواهيد تا من ميان شما هستم از من بپرسيد و از سوي ديگر مي فرمايد در ندانستن، من هم مثل شما هستم. ممکن است نظر آقا اميرالمؤ منين اين باشد که مردم در پيشگاه خداوند همه مساوي هستند. بنابراين علم ما هم از جانب خداوند است که اگر نمي داد من هم مثل شما بودم. اجمالا به اصل مطلب توجه فرماييد.
عن النزال بن سبرة: قال خطبنا علي بن ابيطالب عليه السّلام: فحمدالله و اثني عليه ثم قال سلوني ايها الناس قبل ان تفقدوني - ثلاثا - فقام اليه صعصعة بن صوحان فقال: يا اميرالمؤ منين متي يخرج الدجال؟ فقال له عليه السّلام: اقعد فقد سمع الله کلامک و علم ما اردت و الله ما المسؤ ل عنه باعلم من السائل ولکن لذلک علامات و هيئات يتبع بعضها بعضا کحذو النعل بالنعل و ان شئت اءنباتک بها قال: نعم يا اميرالمؤ منين فقال عليه السّلام: احفظ فان علامة ذلک اذا اءمات الناس الصلاة، و اضاعوا الامانة، و استحلوا الکذب، و اکلوا الربا، و اخذوا الرشا، و شيدوا البنيان، و باعوا الدين بالدنيا، و استعملوا السفهاء، و شاوروا النساء، و قطعوا الارحام، و اتبعوا الاهواء و استخفوا بالدماء، و کان الحلم ضعفا و الظلم فخرا، و کانت الامراء فجرة، و الوزراء ظلمة، و العرفاء خونة، والقراء فسقة، و ظهرت شهادت الزور، و استعلن الفجور، و قول البهتان، والاثم و الطغيان، و حليت المصاحف، و زخرفت المساجد، و طولت المنار، و اءکرم الاشرار، و ازدحمت الصفوف، و اختلفت الاهواء، و نقضت العهود و اقترب الموعود، و شارک النساء ازواجهن في التجارة حرصا علي الدنيا، و علت اصوات الفساق و استمع منهم، و کان زعيم القوم ارذلهم، واتقي الفاجر مخافة شره، و صدق الکاذب، و اوتمن الخائن، و اتخذت القيان و المعارف، ولعن آخر هذه الامة اولها، و رکب ذوات الفروج السروج، و تشبه النساء بالرجال و الرجال بالنساء، و شهد شاهد من غير ان يستشهد و شهد الاخر، قضاء لذمام بغير حق عرفه و تفقه لغير الدين و آثروا عمل الدنيا علي الاخرة و لبسوا جلود الضان علي قلوب الذئاب و قلوبهم انتن من الجيف. [1] .
نزال بن سبره نقل مي کند که (حضرت اميرالمؤ منين) علي بن ابي طالب عليه السّلام خطبه مي خواندند. پس از حمد و ثناي الهي سه بار فرمودند: «سلوني قبل ان تفقدوني». پس، صعصعة بن صوحان برخاست و عرض کرد: يا اميرالمؤ منين! دجال کي خروج مي کند؟ فرمودند: خداوند سخنت را شنيد و از آنچه اراده کرده اي آگاه است. و قسم به خدا که سؤ ال شونده داناتر از سؤ ال کننده نيست (مگر آنچه را که خداوند تفضل فرموده است.) براي خروج دجال علائم و نشانه هايي است که يکي از بعد ديگري واقع مي شود، البته پي درپي و طابق النعل بالنعال و اگر بخواهي براي تو بيان مي کنم. صعصعة عرض کرد: بفرماييد، يا اميرالمؤ منين!
اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمودند: مطالبي که مي گويم به خاطر بسپار و بدان که علائم خروج دجال به شرح زير است:
1. مردم نماز را ترک مي کنند و در ميان مردم مي ميرد (کنايه از اعراض مردم و بي تفاوت بودن در مقابل اين دستور حياتي است).
2. امانتها را ضايع مي کنند (ديديم که چطور قرآن و خاندان رسالت را که امانت بزرگي الهي بودند به دست فراموشي سپردند و جامعه اسلامي را به تباهي کشاندند).
3. دروغ گفتن را حلال مي شمارند (تحت عنوان سياست اجتماعي و غيره).
4. ربا خوردن يکي از کارهاي معمولي جامعه مي شود.
5. رشوه خواري در ميان مردم رواج پيدا مي کند.
6. ساختمانها را محکم مي سازند (از بتون و آهن و سنگ ساخته مي شود).
7. دين را به دنيا مي فروشند (يعني براي دست يافتن به دنيا و نعمتهاي زودگذر آن از ارتکاب هيچ گناهي باک ندارند).
8. نابخرادان و مردم کم عقل را بر کارها مي گمارند.
9. زنان را در کارهاي اجتماعي و شخصي طرف مشورت قرار مي دهند.
10. قطع صله ارحام مي کنند و از خويشاوندان فاصله مي گيرند (مخصوصا خانواده هاي فقير و بي بضاعت).
11. در کارهاي زندگي از هوي و هوس پيروي مي کنند (با منطق «دلم مي خواهد» خود را قانع مي کنند).
12. در کشتار و خونريزي بيباک هستند (که امروزه شاهد آن هستيم.
13. بردباري و حلم را به حساب ضعف و ناتواني مي گذارند.
14. ظلم و بيدادگري را مايه مباهات و فخر قرار مي دهند.
15. زمامداران در آن زمان از فاسقان و فاجران (گناهکاران)اند (و مردم با وجود ديدن فسق آنها ساکت هستند بلکه ياريشان مي کنند).
16. وزيران دولتها ستمگران جامعه هستند (که با تکيه به مقام وزارت از هر ظلمي باک نخواهند داشت).
17. عارفان و مدعيان مقام تهذيب نفس و تقوا خيانتکارانند (به عقايد و افکار مردم خيانت مي کنند).
18. قاريان قرآن از افراد فاسق اند.
19. شهادت دادن بر اساس زور به وجود مي آيد (يعني از قدرتهاي فردي و اجتماعي سوء استفاده مي شود و مردم را وادار مي کنند که به نفع آنها شهادتهاي دروغين بدهند).
20. گناهان علني شده، حيا و شرم از ميان برداشته مي شود (مانند تشکيل مجالس علني از زن و مرد و پهن کردن بساط ميگساري و اعمال زشت جنسي، رقصهاي دسته جمعي از زن و مرد و برپا داشتن مجالس قمار و...).
21. بهتان و برخلاف واقع گويي نسبت به مردم رايج مي شود.
22. سرکشي و طغيان و بدرفتاري علني مي شود.
23. قرآنها را با چاپهاي زرين و جلدهاي زرکوب در اختيار مردم قرار مي دهند (در صورتي که از عمل کردن به احکام و قوانين قرآن در ميان آن مردم خبري نيست بلکه درست بر خلاف آنچه مي فرمايد عمل مي کنند).
24. مساجد را از لحاظ ساختمان مزين مي سازند (در صورتي که از محتواي آن يعني تقوا خبري نيست).
25. مناره هاي مساجد را بسيار مرتفع مي سازند (که از راه دور توجه بينندگان را جلب مي کند) اما از دورن - يعني تقوا - خالي است.
26. اشرار و مردم دور از خدا و معنويت در جامعه محترم هستند.
27. مردم در راه باطل و تقويت و پشتيباني از اشرار صفوف فشرده خواهند داشت.
28. در کارهاي فردي و اجتماعي هواهاي نفساني مختلف است و هر دسته يک راه براي خودش انتخاب مي کند.
29. پيمان شکني رايج مي شود و وعده الهي نزديک مي گردد.
30. زنان با مردانشان به جهت حرص به دنيا در کار تجارت شرکت مي کنند.
31. صداي فساق برخيزد و به آنها گوش فرا داده شود (مورد توجه و مقبول ديگران باشند).
32. زعيم و حاکم بر آن مردم رذل ترين افراد جامعه است (فاقد تمام صفتهاي خوب).
33. مردم از بدکاران و فاسقان مي ترسند (از شر آنها در امان نيستند).
34. دروغگويان از طرف مردم به عنوان راستگو تاءييد مي شوند (مانند دروغهاي سياستمداران که پيوسته در مجامع مورد تاءييد مردم قرار مي گيرد).
35. خيانتکاران به عنوان امين مردم و پرچمدار امانت معرفي مي شوند (نظير انتخاباتي که در سرتاسر جهان صورت مي گيرد، مانند انتخاب ريئس جمهورها، نخست وزيرها، يا نمايندگان مجلس که به عنوان امين اجتماع انتخاب مي شوند، در صورتي که از اول اکثرا کار اين دسته خيانت به امانتهاي مردم بوده است).
36. هنر پيشه هاي آوازه خوان تربيت مي شوند.
37. مردم گذشتگان را لعنت مي کنند.
38. زنها سوار بر زينها مي شوند (اسب سواري، رانندگي و امثال اينها).
39. مردان از نظر لباس و قيافه شباهت به زنها پيدا مي کنند و نيز زنان شبيه به مردها مي شوند (بطوريکه انسان گاه دچار ترديد مي شود که اين زن است يا مرد - بکرات اتفاق افتاده است -.)
40. بي آنکه از افراد شهادت بخواهند براي خوشايند اهل دنيا خود را به عنوان شاهد معرفي مي کنند.
41. احکام و علوم دين را براي دنيا مي آموزند و اعمال دنيوي را بر کارهاي مربوط به آخرت ترجيح مي دهند. بر دلهاي گرگ صفتشان جامه ميش مي پوشند، قلبهاي آنها آکنده از کثافت است بطوريکه از هر مرداري گنديده تر است.
عمر بن الخطاب از حضرت اميرالمؤ منين سلام اللّه عليه سؤ ال مي کند:
اخبرني عن المهدي ما اسمه فقال اما اسمه فان حبيبي عهد الي ان لا احدث باسمه حتي يبعثه الله. قال اخبرني عن صفته فقال هو شاب مربوع حسن الوجه حسن الشعر يسيل شعره علي منکبيه و نور وجهه يعلو سواد لحيته وراءسه، بابي ابن خيرة الاماء. [2] .
نام حضرت مهدي چيست؟ امام فرمودند: اما اسمش را نمي گويم، زيرا حبيبم رسول خدا از من عهد گرفته است که تا ظهورش نامش را نگويم. عرض کرد: اوصافش را براي من بيان کن. آقا فرمودند: او جواني است متوسط القامه، خوشرو و خوش موي که موهايش بر شانه اش ريخته است و نور صورتش بر سياهي محاسن و سر مبارک آن حضرت احاطه نموده است. پدرم به قربان فرزند با شخصيت ترين کنيزان باد. [3] .
اصبغ بن نباته مي گويد: از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام شنيدم که مي فرمودند:
ان بين يدي القائم سنين خداعة يکذب فيها الصادق و يصدق فيها الکاذب و يقرب فيها الماحل و ينطق فيها الرويبضة قلت و ما الرويبضة و ما الماحل؟ قال: او ما تقرؤ ون القرآن قوله «و هو شديد المحال» قال: يريد المکر فقلت و ما الماحل؟ قال: يريد المکار. [4] .
قبل از قيام قائم سالهاي پر از خدعه اي است. در اين سالها (پيش از قيام) راستگويان به نام دروغگو معرفي مي شوند و دروغگويان به عنوان راستگو. در اين سالها «ماحل»تقرب پيدا مي کند و «رويبضه» سخن مي گويد. اصبغ مي گويد: عرض کردم «ماحل»و «رويبضه» چيست؟ فرمودند: مگر قرآن را نخوانده اي که مي فرمايد:«و هو شديد المحال»؟ قال يريد المکر - فرمودند: منظور از «ماحل» آدم مکاري است که به وسيله مکر زياد مردم را به خود متوجه مي کند.
و اما معني «رويبضه». اگر چه در اين حديث پاسخ معناي آن افتاده ولي در جاي ديگر از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نقل شده است که «الرويبضة الرجل التافه ينطق في امر العامة» يعني مرد حقير و بي شخصيتي که در امر عامه مردم دخالت مي کند و سخن مي گويد.
عبيد بن کرب مي گويد:
سمعت عليا يقول ان لنا اهل البيت راية من تقدمها مرق تاءخر عنها محق و من تبعها لحق. [5] .
از امام اميرالمؤ منين عليه السّلام شنيدم که فرمودند: از براي ما اهل بيت پرچمي هست. هر کسي که جلو بيفتد و يا عقب بماند نابود است، اما هر کسي که همراه اين پرچم گام بردارد و از آن متابعت کند، نجات مي يابد و با ما خواهد بود.
خواننده عزيز!
جلو افتادن يا عقب ماندن از اين پرچم معنايش اين است که ايمان به ولايت ما نداشته باشد و معني متابعت اين است که دستورها و اوامر ما را اطاعت کند.
درباره نداي آسماني در روزهاي اول ظهور در اين حديث از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام نقل شده که آن حضرت فرمودند:
اذا نادي مناد من السماء ان الحق في آل محمد صلي الله عليه و آله فعند ذلک يظهر المهدي علي افواه الناس و يسرون فلا يکون لهم ذکر غيره. [6] .
هرگاه منادي از آسمان فرياد زند که حق با آل محمد صلي الله عليه و آله است در اين موقع مهدي ما ظاهر مي شود و مردم او را مي بينند و مي شناسند و خوشحال و مسرورند و ديگر نام غير از حضرت بقية الله را نمي برند.
ابي مروان از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام درباره حوادث پيش از قيام حضرت مهدي روحي له الفداء روايت مي کند که فرمودند:
اذا راءيتم الريات السود فالزموا الارض و لاتحرکوا ايديکم و لا ارجلکم ثم يظهر قوم صغار لايوبه لهم قلوبهم کزبر الحديد اصحاب الدولة لايفون بعهد و لا ميثاق يدعوا الي الحق وليسوا من اهله اسمائهم الکني و نسبهم الغري شعورهم مرقاة کشعور النساء حتي يختلفوا فيما بينهم ثم يؤ تي الله الحق من يشاء. [7] .
1. پرچمهايي پيدا مي شوند و رنگ آنها سياه است. در اين موقع در خانه هاي خود بنشينيد و هيچ حرکت نکنيد.
2. سپس مردمي کوچک (يا از نظر سن يعني جوان يا از لحاظ شخصيت تهيدست) پديد مي آيند که به آنها اعتنا نمي شود. آنان داراي قلبهايي همچون پاره هاي آهن اند. اين افراد دولتمرداني هستند با چنين ويژگيهايي:
الف. به عهد و ميثاق خود وفا نمي کنند (پاي بند وفاي به عهد نيستند).
ب. مردم را به سوي حق مي خوانند اما خود از حق پيروي نمي کنند و از لحاظ واقع اهل حق نيستند.
آنها به جاي اسم از کنيه خود استفاده مي کنند و نسبشان پوشيده و نامعلوم و موها آنها دراز و افتاده مانند موي زنان است. سپس در ميانشان ايجاد اختلاف مي شود. آنوقت خداوند به هر کسي که بخواهد حق را واگذار مي کند.
خواننده عزيز!
در آيات زيادي از قرآن مجيد خداوند وعده فرموده است که بايد به وسيله قيام حضرت بقية الله روحي له الفداء حق را به آل محمد برساند و حکومت حقه آنان سراسر جهان را فرا بگيرد.
حضرت علي عليه السّلام در خطبه اي معروف به «خطبة البيان» آنگاه که خود را معرفي مي فرمايد، مي رسد به اين قسمت که «اءنا اءبو الاءئمة اءلاطهار اءنا ابوالمهدي عليه السّلام القائم في آخرالزمان» يعني: منم پدر امامان پاک، منم پدر مهدي عليه السّلام که در آخرالزمان قيام مي کند.
در اين حال مالک اشتر که پايين منبر مولا بود به پا خاسته، از حضرت مي پرسد که اين قيام کننده از فرزندان شما کي قيام مي فرمايد؟ حضرت چنين فرمود: [8] .
اذا زهق الزاهق «1» و خفت الحقايق «2» و لحق اللاحق «3» و ثقلت الظهور «4» و تقاربت الامور «5» و حجب النشور «6» و اءرغم المالک «7» و سلک السالک «8» و دهش العدد «9» و هاجت الوساوس «10» و غيطل العساعس (الفسارس) «11»و ماجت الامواج «12» و ضعف الحاج «13» و اشتد الغرام «14» و ازدلف الحضام «15» و اختلفت العرب «16» و اشتد الطلب «17» و نکص الهرب «18» و طلبت الديون «19» و ذرفت العيون «20» و اءغبن المغبون «21» و شاط النشاط«22» و حاط الهباط «23» و عجز المطاع «24» و اءظلم الشعاع «25» و صمت الاسماع «26» و ذهب العفاف «27» و سجسج الانصاف «28» واستحوذ الشيطان «29» و عظم العصيان «30» و حکمت النسوان «31» و فدحت الحوادث «32» و نفثت النوافت «33» و اختلفت الاهواء «34» و عظمت البلوي «35» و اشتدت الشکوي «36» و استمرت الدعوي «37» و قرض القارض «38» و لمض اللامض «39»و تلاحم الشداد «40» و نقل الملحاد «41» و عجت الفلاة «42» و خجعج الولاة «43»و نضل البارخ «44» و عمل الناسخ «45»و زلزلت الارض «46» و عطل الفرض «47» و کبتت الامانة «48» و بدت الخيانة «49» و خشيت الصيانة «50» و اشتد الغيض «51» و اءراع الفيض «52» و قاموا الادعياء «53» و قعدوا الاولياء «54» و خبثت الاغنياء «55» و نالوا الاشقياء «56» و مالت الجبال «57» و اءشکل الاشکال «58» و شيع الکربال «59» و منع الکمال «60»
... فيکدحون الجرائر - و يملکون الجزائر - و يحدثون کيسان - و يخربون خراسان - و يصرفون الحلسان - و يهدمون الحصون - و يظهرون المصون - و يقتطفون الغصون - و يفتحون العراق - و يحجمون الشقاق بدم يراق - فعند ذلک ترقبوا خروج صاحب الزمان عليه السّلام. [9] .
1. هنگامي که نابود شونده نابود شود.
2. و حقايق مخفي شود (حقايقي که سياستمداران و زمامداران آن را با زبان ديپلماسي و غيره کتمان مي کنند)، يا حقايق سبک شمرده شود (در صورتي که جمله مزبور از «خف» باشد نه از «خفي»).
3. و ملحق شونده ملحق شود (وقتي که حکومت به سمتي رفت مردمان نيز به آن ملحق شوند، چون «الناس علي دين ملوکهم»).
4. و پشتها سنگين شود (از مشکلات، از گناهان و...)
5. و کارها و اشياء نزديک به هم شوند (مکانها نزديک به هم شوند و دنيا يک خانواده شود يا اينکه همه جا مثل هم است و نيرنگ و دروغ همگاني است).
6. و از انتشار جلوگيري به عمل آيد (از انتشار حق جلوگيري شود، يا از انتشار در زمين منع گردد و محدوده هاي قانوني و مرزها مطرح شود).
7. و دماغ مالک به خاک ماليده شود (دنگ و فنگهايي که براي مالک مثل گرفتن زمين و ماليات و... مطرح مي شود).
8. و بپيمايد پيماينده.
9. و به شگفتي وادارد عدد از کثرت و زيادتي (يا مبهوت و شگفت زده شود عدد).
10. و وسوسه ها به هيجان در آيد (مثل شکوک اعتقادي و غيره مثل اينکه اين کار چون به مصلحت من است، پس چرا انجام ندهم؟).
11. و گرگها به صدا (زوزه) در آيند (مراد، مردمان گرگ صفت است).
12. و امواج به خروش در آيند (شايد اشاره به امواج گناه و مادي گرايي باشد که به خروش آمده و هر گروهي را به سمتي کشانده و افراد زيادي را روانه ديار نيستي و هلاکت مي کند. لذا بايد در اين ميان سوار کشتي حق شد که سبب نجات انسان است و در اخبار آمده که پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: مثل اهل بيت من مثل کشتي نوح است که هر کس سوارش شود نجات يافته و هر کس از آن تخلف کند نابود شده است).
13. و حج گزارنده ضعيف شود (رفتن به حج ممنوع شود يا مشکلات زيادي سر راهش قرار گيرد و يا نفقه و مخارج حج بالا رود که حاجي در مقابلش ناتوان گردد).
14. و مطالبه شديد شود (يا اشاره به ماليات دولتي است که به زور ستانده شود، يا به خاطر ضعف افراد، افراد بدهکار نتوانند بدهي خود را بدهند و در شدت و تنگنا واقع شوند يا به معناي هلاکتها و عذابها است که عذابهاي شديد بر سر مردمان بيايد).
15. و نزاع و خصومت و جدال پيشرفت کند (فراگير باشد و به هر جايي برسد يا دعواها و درگيريها پشت سرهم واقع شوند).
16. و عربها با هم اختلاف کنند.
17. و خواهشها و خواسته ها شديد شود (هر کس پا را فرا گذارد و درخواست بالاتر و سخت تري بکند).
18. و درخواست فرار شود (هر کس مي کوشد به جايي فرار کند و خود را برهاند).
19. و وامها درخواست شود (اکثر مردم مديون باشند، لذا مورد مطالبه واقع شوند.)
20. و اشکها روان شود (گرفتاريها زياد شود و مادر نمي داند که فرزندش زنده است يا نه و يا فرزندان و خانواده اش را در پيش چشمش مي کشند و...).
21. و فريفته شود فريفته شده (نيرنگها زياد شود).
22. تحرکها و فعاليتها زياد شود (براي به دست آوردن مختصر چيزي بايستي سخت کار کند و به اصطلاح جان بکند).
23. افراد بر حق محاصره و پايين نگهداشته شوند (خاموششان نگه دارند).
24. و زمامدار مطاع ناتوان شود (چه رسد به زمامدار غير مطاع با توجه به شدت مشکلات).
25. و تاريک شود شعاع (آفتاب) (شعاع حق تاريک شود و کسي به آن توجه نکند).
26. و گوشها کر شود (صداي حق را نشنوند).
27. و پاکدامني رخت بر بندد.
28. و انصاف از بين برود.
29. و شيطان چيره گردد.
30. و نافرماني بزرگ شود (مردم گناهان بزرگ انجام دهند).
31. و زنان زمامداري کنند و حکم برانند.
32. و رويدادها بزرگ به وقوع پيوندد (قحطيها، زلزله ها و نابودي انسانها بر اثر سلاحهاي مخرب و نابودکننده مثل سلاحهاي اتمي و شيميايي).
33. و دمنده ها بدمند (با سمپاشيها افکار را مسموم کنند).
34. و خواهشها مختلف و گوناگون شود (هر کس سازي مي زند و به سازي مي رقصد).
35. و بلاها و سختيها بزرگ شود.
36. و شکوائيه ها و گلايه ها سخت شود.
37. و دعوا پيوسته باشد.
38. و متجاوز تجاوز کند.
39. و به خشم آينده به خشم آيد (در نتيجه، مردم شورش کنند).
40. و سخت گيرندگان خونريزي و جنگ کنند.
41. و ملحد و طعنه زنندگان در دين سخن گويند.
42. و بيابان به زوزه و فرياد در آيد (يا بيابانها خشک شوند و طراوت خود را بر اثر جنگ و خونريزي از دست بدهند).
43. و فرياد برآورند زمامداران.
44. و به هدف زننده چيره شد.
45. و عمل کرد زايل کننده.
46. و زمين لرزيد.
47. و واجب الهي تعطيل شد.
48. و امانت گرفته شد و پرداخت نشد.
49. و خيانت آشکار شد.
50. و از محافظت و مراقبت ترسيده شد (افرادي که خود را از گناه باز مي دارند و خود را در برابر گناه و امور مشتبه کنار مي کشند کارشان مورد قبول نباشد).
51. کمبود شدت گيرد (کمبود باران و نعمتها).
52. و فزوني و بسياري به هراس اندازد (بسياري قحطي و گرسنگي).
53. و حرامزادگان به پا خاستند.
54. و نيکان و اولياء نشستند و ايستادند (دست کشيدند يا اينکه نتوانستند کاري انجام دهند).
55. و ثروتمندان پليد شوند.
56. و شقاوتمندان به آرزوهاي خود دست يافتند.
57. و کوهها انحراف پيدا کردند (يا اشاره به علما است که همانند کوه اند و دچار انحراف مي شوند و يا اينکه عبارت «مالت الاجيال» است و جمع «جيل» يا «ياء» يعني گروهها و طوايف و دسته ها منحرف شدند).
58. و امور شبيه به هم، همشکل شوند (و تشخيصشان مشکل شود).
59. و سوزانده و نابود شوند غربال (ملاک تشخيص حق از باطل از بين برود).
60. و از کمال منع شود (کسي که مي خواهد به کمال برسد برايش مانع تراشي مي شود).
... پس، در زماني که اين علائم واقع شد مردماني خروج مي کنند که گناه و جناياتي را مرتکب مي شوند (و اگر عبارت «الحرائر» با «حاء» مهمله باشد يعني تجاوز به زنان و دوشيزگان مي کنند) و مالک مي شوند «جزائر» را (جزيره ها را) و نيرنگها به کار مي برند و خراسان را خراب مي کنند و دگرگون مي سازند حلسان را (يا اسم جايي است يا جمع «حلس» به معناي اينکه باز مي گردانند خانه نشينان را از خانه نشيني) و دژها و مواضع دفاعي مستحکم را ويران مي کنند و آشکار مي سازند آنچه را که مصون و محفوظ مانده بود و مي چينند (و قطع مي کنند) شاخه ها را و فتح مي کنند عراق را و باز مي دارند از شکاف و دو دستگي با (ايجاد ترس و) خونريزي (يعني هر صداي مخالف را به سرعت در نطفه خفه مي کنند يا مراد اين است که مي مکند و سوء استفاده مي کنند از شکاف و ايجاد اختلاف بين گروهها با خوني که ريخته مي شود). [10] پس، در آن هنگام انتظار بکشيد ظاهر شدن صاحب الزمان را؛ يعني مراقب باشيد و چشم و حواستان را متوجه امام زمان کنيد که بزودي ظهور خواهد فرمود.
اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه و ارفع موانع الظهور يا من اليه تصير الامور بحق محمد و آله عليهم السلام.
پاورقي
[1] بحارالانوار، ج 52 / ص 193.
[2] اثباة الهداة، ج 7 / ص 414.
[3] اشاره به شخصيت مادر مکرمه حضرت بقية الله، حضرت نرجس خاتون سلام الله عليها، فرموده اند.
[4] غيبت نعماني، ص 278.
[5] کمال الدين، ج 2، ص 654.
[6] الملاحم و الفتن، ص 59.
[7] همان ماءخذ، ص 35.
[8] قابل توجه اينکه خطبه مزبور با تفاوتهايي نقل شده است، از جمله در خود الزم الناصب (ج 2 / ص 213 و سپس در ص 232). ضمنا در مورد ترجمه، آنچه که به ذهن نزديکتر مي آمد ذکر شد و ممکن است معاني ديگري هم از آن بتوان استفاده کرد، که حتما نيز چنين است و ما به خاطر عدم اطاله کلام آنها را ذکر نکرده، اين کار را به خود خوانندگان پژوهشگر واگذار نموديم. همچنين، بايد متذکر اين نکته شد که خطبه مورد بحث داراي مضامين بسيار عالي است و گويا اصلا طوري القاء شده که احتمالات مختلف در آن مطرح و ملحوظ گردد، و به اصطلاح، استعمال لفظ در اکثر از معني که نزد محققان صحيح است در اينها انجام شده، يعني هر فقره چندين معني دارد.
[9] الزم الناصب، ج 2 / ص 181.
[10] شايد هم کلمه مزبور «شقاق» به ضم «شين» باشد به معناي مرضي که در پاي چارپا پيدا مي شود و او را از رفتن و دويدن باز مي دارد، که کنايه از اين است که اگر در جايي به مانعي برخورد کردند، با خونريزي هم که شده است خود را از آن مانع عبور مي دهند و هيچ ابايي از هيچ کاري ندارند.