بازگشت

از وفات امام حسن تا پايان غيبت صغري


برهه دوم زندگي امام عصر عليه السلام، از زماني شروع شد که سايه پدر را از دست داد و خود عهده دار منصب امامت گرديد.

اين دوران، که مي توان آن را دوران حيرت و محنت [1] شيعيان ناميد، بر دوستداران اهل بيت عليه السلام بسيار سخت گذشت و آنان، آزمون سرنوشت سازي را پشت سر گذاشتند. از يک سو، فرقه ها و نحله هاي گوناگوني پيدا شدند که در رابطه با امامت، افکار و انديشه هاي متضادي داشتند و مردم را به شبهه و ترديد مي انداختند و شيعيان، به دنبال ملجاء و مرجعي مي گشتند [2] ، تا بتوانند در اين عرصه خطرناک، در پناه او بمانند و از افکار انديشه خود به دفاع برخيزند.

اين مسأله، به اندازه اي شدت يافته بود که مسعودي مي نويسد:

«مردم، پس از امام حسن عليه السلام بيست طايفه شدند و هر يک، بر باور و عقيده اي بودند.» [3] .

از سوي ديگر، دشمن احساس کرده بود که امام يازدهم عليه السلام فرزندي دارد، از اين روي در صدد دستگيري و نابودي وي برآمده بود.

مجموعه اين حوادث، فضاي حيرت و سرگرداني را دو چندان مي ساخت و به فرموده امام رضا عليه السلام:

«... و لابد من فتنة صماء صيلم يسقط فيها کل وليجة و بطانه و ذلک بعد فقدان الشيعة الثالث من ولدي.» [4] .

بعد از درگذشت سومين فرزندم (امام حسن) فتنه فراگير و طاقت فرسايي فرا مي رسد که بسياري از خوبان و نخبگان در آن فرو مي افتند.

در اين برهه از زندگاني مهدي موعود عليه السلام، مسائل و حوادثي پيش ‍ آمد که جاي بحث و بررسي دارد:


پاورقي

[1] «کتاب الغيبة»، نعماني: 185.

[2] «بحار الأنوار»، ج 51: 11 و 12.

[3] «مروج الذهب»، مسعودي ج 4: 199.

[4] «کتاب الغيبة»، نعماني: 180؛ «کمال الدين»: 370؛ «سفينة البحار»، ج 2: 703.