بازگشت

مهدي


در باورهاي اسلامي ـ شيعي، در فرجامين روز گيتي، اثري از شر و شقاوت و بدبختي برجاي نخواهد ماند و حتّي اگر يک روز از عمر جهان باقي مانده باشد، مردي از سلاله ي پيامبر اسلام در قيامي خونين و انقلابي پر دامنه، غلبه ي نهايي نيکي ها را به ارمغان خواهد آورد. اين موعود در فرهنگ اسلامي ـ شيعي، مهدي نام دارد:

، «دنيا تمام نخواهد شد تا اين که مردي از اهل بيت من که مهدي ناميده مي شود بر مردم حکومت کند.» [1] .

، «بشارت باد شما را به مهدي. در هنگام پراکندگي مردم و وقوع گرفتاري هاي سخت، ظاهر مي شود و زمين را از عدل و داد پر مي کند، دل هاي پيروانش را سرشار از عبادت نموده، عدلش همه را فرا مي گيرد.» [2] .

مهدي، آخرين نفر از سلسله ي دوازده گانه ي اماماني است که حتّي از روزگار خود پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) نيز نام بردار بودند:

، «رسول خدا فرمود: هنگامي که عروج کردم به سوي پروردگارم جل جلاله، ندايي آمد که: يا محمد!... آيا از آدميان وزير و برادر گرفته اي؟... اي محمد براي تو از آدميان علي بن ابيطالب را اختيار کردم و به تو ارزاني داشتم که از پشت او يازده راهنما بيايد که همه از خاندانت باشند، از دخترت، و آخرين از آن ها مردي است که عيسي بن مريم پشت سرش نماز گزارد و زمين را از عدل پر مي کند چنان که به ستم و نابرابري آکنده است و بوسيله او نجات مي يابند از هلاکت و هدايت مي شوند از گمراهي...» [3] .

ناگفته نماند که باورمندي به مهدي، ويژه ي شيعيان نيست و در روايت هاي اهل تسنّن نيز از او به عنوان منجي و موعود آخرالزّمان ياد شده است [4] با اين اوصاف، التزام تشيّع به ائمه و برائت جويي تاريخي آنان از حکومت هايي که غاصبانه شان مي دانستند، سبب شده تا مباحث مربوط به موعود در کتاب هاي آنان انعکاسي به مراتب وسيع تر داشته باشد.

باري، ولادت و نشو و نماي موعود شيعي، بشدّت از ديدگان عموم مخفي مي گشت، چرا که در نتيجه ي سياست سخت گيرانه ي دولت عباسي، هر آينه بيم آن مي رفت که او نيز به سرنوشت اجدادش دچار شود و از تيغ دشمني آل عباس در امان نماند. شدّت اين پنهان کاري چنان بود که بسياري از خواصّ شيعيان نيز از تولّد او آگاهي نيافتند و حتّي امام يازدهم در وصيّت نامه شان هم، نامي از اين يگانه پسرشان نبردند. [5] .

امامت آخرين امام شيعه، رسماً از سال 260 هجري قمري آغاز شد. از اين هنگام تا سال 329 ارتباط ايشان با عامّه ي مردم، به ترتيب توسط چهار تن که «نواّب اربعه» ناميده شدند، برقرار مي بود. اين دوران را غيبت صغري نام نهاده اند. سپس به امر خدا، دوران غيبت کبري آغاز شد که تا به امروز هم ادامه دارد.

در باورهاي شيعي چنان رفته است که دوران غيبت کبري، موعود در يک زندگاني مخفي به سر مي برد و هر چند که در جامعه با مردمان مي زيد و با آنان سخن مي گويد و حتّي ارشادشان مي کند، امّا ناشناخته باقي مي ماند. البته راست کرداران و پاک دلان، از هدايت هاي او بهره مي گيرند و براي مؤمنان او از خورشيد هم تابنده تر و روشن تر است. [6] .

در تشيّع اعتقاد به غيبت و ظهور مجدد او از ضروريات مذهب و محتومات قطعي محسوب شده است. رسول خدا فرمود: «هر کس منکر قائم از فرزندان من شود، مرا منکر شده است.» [7] .

علاوه بر اين ها ادبيات پيش گويانه درباره ي مهدي، شماري از رخ دادهاي محتوم در آستانه ي ظهور را مطرح مي سازد. از جمله اين که خسوف و کسوف هاي متعدد در ماه هاي رمضان و شعبان رخ خواهد داد و زلزله ها و خرابي ها، شهرهاي زيادي را ويران خواهد کرد. بلاهاي طبيعي چون ملخ و سيل و طوفان هاي سهمگين رخ خواهد داد. نيز پيش از قيام مهدي، پاره اي حوادث جزو محتومات شمرده شده است. از جمله قيام سفياني و يماني و صيحه اي از آسمان که قيام مهدي را بشارت خواهد داد و... و بالاخره قيام از کنار کعبه آغاز مي شود و هم زمان جبرييل ندا در مي دهد که: «اينک حجت خداي در کعبه ظهور کرده است بشتابيد و از او پيروي کنيد.» [8] .

امام مهدي مردمان را به پيروي از قرآن و سنّت رسولش فرا مي خواند. او به سيماي مردي چهل ساله و کشيده بالا و گشاده جبين و بلند پيشاني است. او به کوفه در خواهد آمد و اين تازه ابتداي کار است. امام علي مي فرمايد: «زمين پاره هاي جگر خود را از معادن و خيرات و برکات براي او بيرون خواهد آورد و کليدهاي خود را با تمکين به او تسليم خواهد کرد، آن وقت به شما نشان خواهد داد که عدالت واقعي چيست و کتاب و سنّت پيامبر را احيا خواهد کرد». [9] پيروزي حضرت مهدي در طي نبردهايي خونين به دست خواهد آمد و بي کم و کاست يک انقلاب بزرگ براي برپايي حکومتي جهاني با هدف برقراري کامل حقّ و عدل و قسط خواهد بود حکومتي که جز دين خالص برجاي نمي گذارد. [10] .

امّا آيا باور شيعي به موعود، هم چون مواردي که پيش از اين بررسي کرديم، ريشه اي در اسطوره هاي قومي اعراب دارد؟ و آيا مهدي هم شکل دين مدار شده ي يک يل افسانه اي است که در پايان جهان، ظهور خواهد کرد؟ پاسخ آري به اين پرسش، با چالشي مهمّ مواجه خواهد بود و آن اين که در پيشينه و باورهاي کهن مردم عرب، هرگز چنان اسطوره اي که بن مايه ي موعود آخرالزمان قرار گيرد، وجود ندارد. نقل است، عرب اساساً معاد و رستاخيز را باور نداشت تا جويا و چشم به راه موعود باشد و اين از آن جا پيداست که بيشتر بحث آنان با پيامبر اسلام بر سر همين موضوع بود که بس باورنکردني اش مي يافتند. اين نکته بويژه در مورد عرب باديه نشين صادق است که به تعبيري «اساساً ديني نداشت و اگر داشت آن را در روح و قلب او تأثيري نبود». [11] او تنها به غنيمت و آزادي مي انديشد و فقط از اجل و تقدير بيم داشت. عرب حتّي احتمال حشر و رستاخيز را با بردن استخوان پاره اي به نزد پيامبر اسلام به سخره مي گرفت و مرگ را آخر همه چيز مي شمرد. [12] از چنين بستري، درآمدنِ انديشه ي موعود در هر شکلش، البته ناممکن بوده است.

پس انديشه و باور به موعود شيعي از چه چيزي نشأت گرفته است؟ که انديشه ي موعود شيعي خاستگاهي کاملاً متفاوت و يگانه اي در ميان تمام اديان دارد و آن نيست مگر مفهوم «حجت الهي» که به تعبير شيعه، هميشه بر زمين برقرار بوده است و خواهد بود.

امام سجّاد فرمود: «از روزي که خدا آدم را آفريده تا حال هيچ گاه زمين از حجتي خالي نبوده است، ولي آن حجت گاهي ظاهر و مشهور و گاهي غايب و مستور بوده است، تا قيامت نيز از حجت خالي نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمي شود». [13] .

حضرت علي فرمود: «الهي، بي هيچ ترديد زمين از حجتي که برپادارنده ي دين خداست تهي و خالي نمي ماند، چنين کسان يا رخ مي نمايند و آشکار مي شوند و يا بيم دارند و پنهان مي گردند، تا اين که حجت و دلايل روشن پروردگار، ضايع و نابود نشود». [14] .

اين گونه، باورمندي به موعود شيعي، به نحو يگانه اي تنها باورمنديِ مبتني بر آموزه اي صددرصد ديني (= حجت الهي) در ميان تمام موعودهاي مطرح در گيتي است، زيرا در پس زمينه ي آن هيچ نشاني از گمانه هاي اسطوره اي ـ قومي به دست نمي آيد. اين امر صفت مميزه ي مهمّي است که بايد به آن عميقاً توجّه کرد، زيرا تفاوت بي چون و چراي موعود شيعي با ديگران، از همين جا خودنمايي مي کند.

امّا ويژگي هاي مهدي، به همين نکته ختم نمي شود و در سويي ديگر بايد به نقش و مفهوم «انتظار فرج» توجّه کرد که در ادبيات شيعي مقامي شامخ دارد. حضرت رضا با واسطه ي پدرانش روايت کرد که رسول خدا فرمود: «بهترين اعمال امّت من انتظار فرج است». [15] .

اين امر در دوران انتظار البته کار آساني نيست. ادبيات شيعي پر از توصيف اوضاع دشوار جهان در عصر غيبت است. دوراني که اگرچه حق از ميان نمي رود، ليکن به شدّت تضعيف مي شود دوراني که اقليّتي معدود پاسدار و خواهان حقّ و عدالتند و اکثريتي بي شمار غرق در روزمرگي و انحطاط، تنها به دنياپرستي مي پردازند.

بنا بر ادبيات پيش گويانه ي شيعي، جهان در عصر انتظار در هرج و مرج بسر خواهد برد. زورمندان بر جان و مال بي کسان دست تطاول مي گشايند، صفات مستحسن انساني به سخره گرفته مي شود و بدعت هاي بي شمار آدمي را از حق و حقيقت دور ساخته اند. در اين دوران دشوار، بدان هرچه بخواهند شرارت مي کنند و معدود نيک نفسان چاره اي جز تقيه ندارند قماربازي و شراب خواري رواجي به تمام يافته و نماز خوار شمرده مي شود دنيافروشان براي لقمه ناني تملّق هامي گويند و آفت ريا و دورويي بر ارکان دين سايه مي افکند قرآن ها زيور فراوان مي يابند، زيارت خانه ي خدا به تمامي رنگ و بوي تظاهر برخود مي گيرد حلال خدا حرام و حرام خدا حلال مي گردد. نادانان، عابد شمرده مي شوند و عالمان دين به ورطه ي فساد درمي غلتند... در دوران انتظار، بنيادهاي عرفي و اخلاقي سستي مي پذيرند و پاک دامني محلي از اعراب نمي يابد امر به معروف و نهي از منکر بر زمين گذاشته شده و احترام پدرومادر فراموش مي شود قاضيان رشوه مي گيرند و حکم به ناحق مي دهند حکومت ها سخت فاسد و منحط مي شوند و زمام داران رياست را براي تفاخر و نه خدمت مي خواهند. در اين دوران جنگ ها و ستيزه ها اوج گرفته و خون بي گناهان برزمين ريخته مي شود و.... [16] .

قيام و ظهور موعود شيعي به هنگامي موکول شده است که تعداد پاکان و منتظران راستين او، به عدد اصحاب جنگ بدر (= 313) برسد. آشکار است که اين نکته اي ارجمند و متفاوت را مي رساند: شيعه ي راستين خود در تسريع فرج مهدي نقشي به سزا دارد و هموست که با تزکيه و انتظار عملي فرج، زمينه ساز قيام نهايي خواهد شد که اين هم وجه تمايزي در خور اهميّت است و از رابطه اي متقابل و دايمي ميان منتَظِر و منتَظَر در باور شيعي خبر مي دهد.

در اين شرايط بس دشوار و مرد افکن، شيعه ي منتظر، دين خود را از هجوم ها مي پايد و در هر لحظه چنان مي کوشد که باري لياقت ورود به آن جمع فرهيختگان 313 نفري را داشته باشد... و اين گونه که هست، مفهوم موعود در انديشه ي شيعي، مايه هاي قدرت مندي از انگيزه براي تعالي روحي و علوّ نفس بهوجود مي آورد. در باورهاي اسطوره اي چنين نتيجه اي مطلقاً وجود ندارد و انتظار موعود، هرگز سبب ساز کنش هاي روح بخش نمي گردد. باور به سوشيانت و حتّي ماشيح يهوديان نيز به چنين رخ دادي نمي انجامد که اوّلي در کمند هزاره هاي کيهاني، خود نوبتش فرا خواهد رسيد و ظهور دوّمي منوط به اراده ي يهوه اي خشمناک گشته است. تنها موعودي که مي توان درباره ي آن واژه ي «انتظار» را معنا کرد، عيساي مسيحيان است که البته اين يکي هم در بلنداي آسمان ها ـ برخلاف مهدي ـ کمترين تعاملي با فرد فردِ دوست دارانش ندارد. بلي، در باور شيعي، اين برجستگي مهمّ و منحصر به فرد وجود دارد که امام غايب يا همان موعود، حجّت الهي بر زمين است، حجّتي که با يک يک انسان ها رابطه اي عاطفي و هدايت گر دارد. امام مهدي فرمود: «ما در رسيدگي به شما کوتاهي نمي کنيم و شما را از خاطر نمي بريم».

او مردمان را مي پايد و کارنامه ي اعمالشان را مي سنجد. از کج روي آنان اندوهگين مي شود و از رشد معارف شان خوشنود مي گردد. او فارغ از آدميان در آسمان ها به سر نمي برد، يا هنوز تخمه اش در درياچه اي مهجور به انتظار ساعت انعقاد بسر نمي برد، او واسطه ي عالم غيب است و هم چون خورشيدي از پس ابرها گرمابخش جان هاست. سليمان مي گويد عرض کردم: مردم چگونه از وجود امام غايب فيض مي برند؟ [امام سجاد] فرمود: «همان طور که از خورشيد پشت ابر انتفاع مي بريد». [17] .


پاورقي

[1] المجلسي، [العلامة] محمد باقر، بحارالانوار، ج 51، ص 75، (چاپ بيروت).

[2] همان، ج 51، ص 74.

[3] صافي گلپايگاني، [آيت الله] لطف الله، منتخب الاثر في الامام الثاني عشر، مرکز نشر الکتاب، قم، ص 424، ح 1.

[4] اميني، [آيت الله] ابراهيم، دادگستر جهاني، شفق، قم، چاپ دوم، ص ص 25 ـ 48.

[5] همان، ص 109.

[6] الکليني، [ثقة الاسلام] محمدبن يعقوب، اصول الکافي، ج 1، ص 336.

[7] الشيباني، احمد بن محمد، مسند احمدبن حنبل، ج 1، ص 99.

[8] صافي گلپايگاني، [آيت الله] لطف الله،منتخب الاثر في الامام الثاني عشر، ص 448، ح 7.

[9] المجلسي، [العلامة] محمد باقر، بحارالانوار، ج 13، ص ص 649 و 883 (چاپ سنگي).

[10] همان، ص ص 79، 59، 105، 61، 578، 480 و 596.

[11] زرين کوب، عبدالحسين، تاريخ ايران بعد از اسلام، اميرکبير، تهران، ص 216.

[12] همان.

[13] اميني، [آيت الله] ابراهيم، دادگستر جهاني، ص 155 و القندوزي الحنفي، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، ج 2، ص 217.

[14] الکليني، [ثقة الاسلام] محمد بن يعقوب، اصول الکافي، ج 1، ص 355.

[15] اميني، [آيت الله] ابراهيم، دادگستر جهاني، ص 248 و الصدوق، [الشيخ] محمد بن علي بن بابويه القمي، اکمال الدين و اتمام النعمة، ج 2، ص 357.

[16] اين ويژگي ها عمدتاً از جلد سيزدهم بحار الانوار (چاپ سنگي) برگرفته شده است.

[17] اميني، [آيت الله] ابراهيم، دادگستر جهاني، ص 155.