بازگشت

مسيحا


«مسيح» يا به بيان عبري «ماشيح»، به معناي تدهين شده با روغن ـ و در نتيجه تأييد شده بوسيله ي خدا ـ است. باورمندي به نجات بخشيِ مسيحا در دو دين يهوديّت و مسيحيّت، بر سرتاسر کتاب مقدّس (= عهدين) تأثيري سترگ نهاده است. يهوديان در سراسر زندگاني پر محنت خود با اميدورزي به ظهور مسيحا، روزگار مي گذراندند و در روندي رو به تزايد، به ادبيات پيش گويانه راجع به هنگامه ي ظهور او بها مي دادند. مسيحيان نيز باور دارند که عاقبت عيسي بر زمين بازخواهد گشت و نجات و آسايش و بهره مندي را به ارمغان خواهد آورد.

يهوديان او را انساني همانند انسان هاي ديگر مي شمردند که البته برخوردار از جلوه و جبروت خدايي گشته و با نور خود جهان را روشنايي مي بخشد:

، و بار ديگر آفتاب در روز نور تو نخواهد بود و ماه با درخشندگي براي تو نخواهد تابيد زيرا که يهوه نور جاوداني تو و خدايت زيبايي تو خواهد بود. (اشعياء 60، 19)

بر خلاف سوشيانت، هنگامه ي ظهور مسيحا دانسته نيست و جز خدا کسي از ساعت آن آگاهي ندارد:

، اما از آن روز و ساعت هيچ کس اطلاع ندارد حتي ملائکه ي آسمان جز پدر من و بس. (متي 24، 36)

به مانند آن چه پيشتر ديديم، پيش از ظهور مسيحا، جهان مالامال از بي نظمي و رنج و تباهي و گناه است، آن چنان که همه ي دست ها به شرارت آلوده گشته و زبان ها به بدي و لب ها به دروغ گويا مي شوند (اشعياء 59، 3 تا 5). بيدادگري چنان رواجي مي يابد که که احدي به عدالت فرانمي خواند و انديشه ها جز بر طريق بدي و زشتي نمي پيمايند (اشعيا 59، 4 و 8).

عيسي نيز ضمن تأييد موارد فوق پيروانش را از خطر مسيحاي دورغين برحذر مي دارد (متي 6 و 7) و نيز اين که:

، «و زلزله ها حادث خواهد شد و قحطي ها و اغتشاش ها پديد مي آيد...» (مرقس 13،8)

البته نشانه هايي هم بر هنگامه ي ظهور مسيحا نقل شده است که از جمله ي مهمّ ترين آن ها، خرابي اورشليم (متي 15) و فرارسيدن جنگ هاي بزرگ بين دولت ها است (متي 6). در روز موعود آفتاب تاريک خواهد شد و ماه نور خويش را از دست خواهد داد و ستارگان از آسمان فرو خواهند ريخت (متي 29) آن گاه است که پسر انسان در آسمان و بر ابرها با قوت و جلال بزرگ خواهد آمد (متي 30) و اين دقيقاً همان روزي است که نوح بر کشتي نشسته بود (لوقا27).

امّا جهان پس از ظهور مسيحا، جهاني ديگرگونه و البته بس شگفت خواهد بود که زنانش هر روز خواهند زاييد و درختانش هر روز ميوه خواهند داد و بزرگي دانه هاي گندمش به اندازه ي قلوه ي گاو خواهد بود و:

، آب ها در بيابان ها و نهرها در صحراها خواهد جوشيد و سراب به برکه و مکان هاي خشک به چشمه هاي آب مبدل خواهد گرديد، در مسکني که شغال ها مي خوابند علف و بوريا و ني خواهد بود و در آن جا شاه راهي و طريقي خواهد بود که به طريق مقدس ناميده خواهد شد و نجسان از آن عبور نخواهند کرد... شيري در آن نخواهد بود و حيوان درنده اي بر آن نخواهد شد و در آن جا يافت نخواهد شد بلکه ناجيان بر آن سالک خواهند گشت. (اشعياء 35، 7 تا 10)

، و زمين ايشان از نقره و طلا پر شده و خزاين ايشان را انتهايي نيست و زمين ايشان از اسبان پر است و ارابه هاي ايشان را انتهايي نيست. (اشعياء 2، 7)

، در آن هنگام جهان، جهان يکسره نوراني خواهد شد، آن چنان که روشنايي ماه به خورشيد مانند خواهد شد. (اشعياء 30، 26)

شهرهاي ويران شده، از نو آبادان خواهند شد و بالاخره اين که اورشليم، اين شهر مقدّس نيز به تمامي با لعل و جواهر، دوباره سر برخواهد آورد:

، اي رنجانيده و مضطرب شده که تسلي نيافته اي، اينک من سنگ هاي تو را در سنگ سرمه نصب خواهم کرد و بنياد را در ياقوت زرد خواهم نهاد و مناره هاي تو را از لعل و دروازه هايت را از سنگ هاي بهرمان و تمامي حدود تو را از سنگ هاي گران قيمت خواهم ساخت. (اشعياء 54، 11و12)

و چنان آسايشي در جهان خواهد بود که گرگ و بره با هم سکونت خواهند داشت و گاو با خرس خواهد چريد و طفل شيرخواره بر سوراخ مار بازي خواهد کرد (اشعياء 11، 7 تا 10) و هم اين که:

، در تمامي کوه مقدس من ضرر و فسادي نخواهند کرد، زيرا جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود. (اشعياء 11، 11)

امّا سرنوشت نهايي شيطان در اين هنگامه، عذاب ابدي خواهد بود:

، و در آسمان جنگ شد ميکاييل و فرشتگان جنگ کردند ولي غلبه نيافتند بلکه جاي ايشان ديگر در آسمان يافت نشد و اژدهاي بزرگ انداخته شد، يعني آن مار قديمي که به ابليس و شيطان مسمي است که تمام ربع مسکون را مي فريبد. او بر زمين انداخته شد و فرشتگان با وي انداخته شدند. (مکاشفه يوحنا 12، 7 تا 10)

، و ديدم فرشته اي که از آسمان نازل مي شود و کليد هاويه را دارد و زنجيري بزرگ بر دست وي است و اژدها، يعني مار قديم، را که ابليس و شيطان مي باشد گرفتار کرده او را تا مدت هزار سال در بند نهاد و او را به هاويه انداخت و در را بر او بسته، مهر کرد تا امت ها را ديگر گمراه نکند تا مدت هزار سال به انجام رسد و بعد از آن مي بايد اندکي خلاصي يابد. (مکاشفه يوحنا 20، 1 تا 3)

، و چون هزار سال به انجام رسد، شيطان از زندان خلاصي خواهد يافت تا بيرون رود و امت هايي را که در چهار زاويه جهان اند، يعني يأجوج و مأجوج را گمراه کند... پس آتش از جانب خدا از آسمان فرو ريخته ايشان را بلعيد و ابليس را که ايشان را گمراه مي کند به درياچه آتش و کبريت انداخته شد جايي که وحش و نبي کاذب هستند و ايشان تا ابدالاباد شبانه روز عذاب خواهند کشيد. (مکاشفه يوحنا 20، 7 تا 11)

اين گونه که هست، مفهوم مسيحاي موعود در سنّت يهودي ـ مسيحي، باوري بسيار سترگ و داراي اهميّت است. با اين همه، هم چنان که در بحث سوشيانت گذشت، مي توان در متن هاي ادبيات پيش گويانه راجع به مسيحا، شواهدي يافت که نشان مي دهد ريشه هاي اين باور به اسطوره هاي کهن قوم يهود هم راهي مي برد و به عبارت صريح تر، مسيحا نيز موعودي به تمامي يا يکسره «دين مدار» نيست. شواهدي که مي توان بر اين مدّعا آورد، از اين قرارند:

1 ـ در سنّت يهودي ـ مسيحي، موعود را از ذريّه ي داوود يا حتي خود او وانمود کرده اند [1] اين امر از آن رو جالب توجه است که يهوديان داوود را پيامبر نمي دانند بلکه او و سليمان را نخستين پادشاهان و نماد قدرت و شوکت خويش مي شمرند. در دربار آنان ناتان نبي حاضر بود که واسطه ي ارتباطشان با يهوه محسوب مي شد. [2] اين گونه اسطوره ي داوود در باورهاي ديرينه ي يهودي با انديشه ي اسلامي که او را پيام آوري از جانب خدا مي داند، سخت متباين است. [3] .

بهرحال، در باورمندي به ظهور مسيحا، قوم يهود چشم به بازگشت دوران طلايي حکم فرمايي داوود دارد و از اين رو در نگاه آنان مسيحا در درجه ي نخست شاه جنگاوري هم چون داوود خواهد بود که به يک آرزوي صددرصد قومي، يعني برتري و سروري يهود ـ بعنوان قوم برگزيده ي خدا ـ بر سراسر جهان، صورت امکان خواهد بخشيد. اين انديشه، بي ترديد نمونه اي واضح از «موعود اسطوره اي» و منطبق بر بازگشت به عهد زرّين است. و اتفاقاً از همين رو بوده که يهوديان در مواجهه با عيسي و منش صوفيانه اي که بر آن اصرار ميورزيد، انکارش کردند و با تمسخر از پادشاهي اش پرسيدند، تا بدان جا که او به پيلاطس حاکم رومي گفت:

، آري، من پادشاه هستم، اما پادشاهي من از اين جهان نيست. (يوحنا 18، 36)

عيسي از همين رو به پيروانش اجازه نمي داد لقب «مسيح» را براي او به کار ببرند. چون او برخلاف انتظار ديرينه ي يهوديان يک فرمانده نظامي نبود که قصد تأسيس حکومتي زميني براي رهايي قوم يهود داشته باشد. [4] .

2 ـ دقّت در ادبيات پيش گويانه راجع به هنگامه ي ظهور مسيح، بيش از پيش نشان گر اين موضوع است که ريشه هاي باور به موعود در سنّت يهودي ـ مسيحي، به اسطوره هاي کهن قومي بازمي گردد. از جمله مي توان به محوريّت تام نوسازيِ معبد اورشليم اشاره کرد که همواره در کانون مطالبات يهوديان و تجلّي گاه آرمان هاي آنان بود و نيز اين که بازسازي آن با گران بهاترين جواهرات در مرکز پيش گويي هاي مربوط به دوران پس از مسيحا قرار دارد. اهميّت اين معبد براي يهوديان و پيامبران آنان چنان سترگ بوده که وقتي اطمينان يافتند کوروش پارسي، رخصت بازسازي آن را خواهد داد، [5] چنان در تمجيد از او غلوّ کردند که به ناگهان او را همان مسيحاي موعود هم ناميدند(!) [6] و اين البته به قول عزراي نبي نيست مگر اين که:

، «ما بندگانيم... خداي ما، ما را منظور پادشاهان فارس گردانيده حيات تازه به ما بخشيده است تا خانه خداي خود را بنا نماييم و خرابي هاي آن را تعمير کنيم و ما را در يهودا و اورشليم قلعه بخشيده است.» (عزرا 9، 9)

3 ـ اشاره ي مندرج در کتاب اشعيا (باب 30، آيه ي 26) مبني بر اين که پس از ظهور مسيح، روشنايي ماه به اندازه ي خورشيد خواهد شد، آشکارا بيم و هراس انسان بدوي از تاريکي شب را مي رساند، يا آن چه که در ترسيم ابليس در هيأت يک اژدهاي سهمگين آورده شده (مکاشفات يوحنا)، جملگي نشان گر آنند که انديشه ي مسيحاي موعود ـ هم چون سوشيانت ـ در تعامل با آموزه هاي مربوط به معاد، از يک اسطوره ي کهن قومي، به مرتبه ي يک باور ديني تبديل يافته است (و البته کماکان مي توان ديد که مفهوم مسيحاي يهوديان، به مراتب بيشتر از سوشيانت، صبغه ي قومي دارد).


پاورقي

[1] «...اي خداوند ترا در ميان امت ها حمد خواهم گفت و به نام تو سرود خواهم خواند که نجات عظيمي به پادشاه خود داده و به مسيح خويش رحمت نموده است، يعني به داوود و به ذريت او تا ابدالاباد». (مزامير 18، 48 تا 50) و نيز: «... و بعد از آن بني اسراييل بازگشت نموده يهوه خداي خويش و پادشاه خود

داوود را خواهند طلبيد.» (هوشع 3، 5) و نيز: «...و بنده من داوود پادشاه ايشان خواهد بود و يک شبان براي جميع ايشان خواهد بود... و بنده من داوود تا ابدالاباد رييس ايشان خواهد بود.» (حزقيال نبي 37، 16 ـ 25).

[2] شهبازي، عبدالله، زرسالاران يهودي و پارسي، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1377 ش، ج 1، ص 311.

[3] در تورات، داوود پادشاهي بي رحم و کينه توز و فاسد است. کتاب دوّم سموئيل، بويژه: 21، 4 تا 9 و 15، 16 و 12، 18 و 20، 3.

[4] ميشل، توماس، کلام مسيحي، (ترجمه ي حسين توفيقي)، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، قم، 1377 ش، ص 70.

[5] کوروش پادشاه پارسي چنين فرمايد: يهوه خداي آسمان ها، جميع ممالک زمين را به من داده است و مرا امر فرموده که خانه اي براي وي، در اورشليم که در يهودا است، بنا نمايم. پس کيست از شما از تمامي قوم او که خدايش با وي باشد، او به اورشليم که در يهوداست برود و خانه ي يهوه را که خداي اسراييل و خداي حقيقي است در اورشليم بنا نمايد.

[6] خداوند به مسيح خويش يعني به کوروش که دست راست او را گرفتم تا به حضور وي امت ها را مغلوب سازم و کمرهاي پادشاهان را بگشايم... (اشعياء 11، 1 تا 10).