بازگشت

سوشيانت


«منجي يا موعود آخرالزّمان»، در جهان بيني و معادشناسيِ زرتشتي، جايگاهي ارجمند دارد. او را «سوشيانت» يا «سَئوشيَنْتَ» [1] نام کرده اند. اين واژه، اسم فاعل مضارع از ريشه ي «su» و «sav»، به معني «سود» بوده، [2] که به «آن کسي که سود خواهد رساند» و نيز «رهاننده» ترجمه شده است. [3] .

در متون دينيِ زرتشتي، هنگامي که از اوستا تا کتبِ متأخّر، به پيش برويم، متوجّه مي شويم که مفهومِ «سوشيانت» يا همان منجي، از لحاظ کمّي و کيفي، بسطِ رو به تزايدي پيدا کرده است. نظر به اهميّت موضوع، جايگاه و تعريف «سوشيانت» را در اوستا و نيز ساير منابع زرتشتي وارسي مي کنيم تا به اين وسيله کشف صحّت نظريّات پيشين ممکن گردد.

1 ـ 1 ـ «سوشيانت» درگاثاها [4] .

درگاثاها ـ که آن ها را سروده هاي خود زرتشت مي شمارند ـ واژه ي «سوشيانت» چند باري در شکلِ «مفرد» استعمال شده و به عقيده ي غالبِ پژوهندگان، مراد از آن، خودِ زرتشت بوده است: [5] .

، اي مزدا!

چگونه دريابيم که تو در پرتوِ «اَشَهْ» [6] .

فرمان مي راني؟

مرا به درستي از هنجارِ «مَنِشِ نيک» [7] وي چه سان خواهد بود. (يسناي 48، بند9)

،...«کي گشتاسپ» [8] [9] [10] راهِ راستِ ديني را برگزيده اند که «اهوره» به «سوشيانت» فرو فرستاد».

(يسناي 53، بند2)

علاوه بر اين ها، درگاثاها، سوشيانت در شکل «جمع»، به آيندگاني اشاره دارد که با بهره مندي از «منِش نيک»، راهِ زرتشت را پي خواهند گرفت: [11] .

، اي مزدا!

چنين خواهد بود «رهانندگان سرزمين ها» (= سوشيانت ها)، که با «منش نيک» خويشکاري ميورزند و کردارشان بر پايه ي «اَشَهْ» و آموزش هاي تُست. براستي آنان به درهم شکستنِ خشم [12] (يسنه هاي 48، بند12)

به اين ترتيب، در گاثاها هنوز سوشيانت چهره اي مرتبط با پايان گيتي، «فْرَشْگِرْد» [13] و داوريِ انجامين نيست، بلکه چون اصطلاحي عامّ و آشنا، براي آن نيک نفسانِ منتظَري به کار رفته است که زرتشت، خود را در شمار آنان معرفي کرده است. [14] .

کاربردِ مفهوم سوشيانت در گاثاها، کاملاً با آن چه بعدها و در متون دينيِ زرتشتي شاهد آن خواهيم بود، متفاوت است زيرا در اين سرودها به هيچوجه از نقش آفرينيِ او در فرجام جهان ياد نشده است و حتّي مي توان گفت که در گاثاها، سوشيانت بيشتر نمودي اين دنيايي و خاکي دارد. براي مقايسه به اين سرودهاي زرتشت، راجع به آخر گيتي نگاه کنيد که در آن ها هيچ اشاره اي به سوشيانت نشده است:

، اي هوشمندان!

بشنويد با گوش ها [ي خويش] بهترين [سخنان] را و ببينيد با منشِ روشن و هر يک از شما ـ چه مرد و چه زن ـ پيش از آن که روي دادِ بزرگ به کام ما پايان گيرد، از ميان دو راه، [يکي را] براي خويش برگزينيد و اين [پيام] را [به ديگران] بياموزيد. (يسنه هات30،بند2)

، آن گاه شکست و تباهي بر «دُروج» [15] شناخته شده اند،به آرزوهاي خويش خواهند رسيد و به سرايِ خوشِ «منش نيک» و «مَزْدا» [16] (يسنه هات 30، بند 10)

، اي اهوره!

اين [همه] را از تو مي پرسم: بدرستي [بازگوي] که چگونه گذشته است و چگونه خواهد گذشت؟ اَشَوَنان و پيروانِ «دُروج» را چه پاداش و پادافره اي در دفترِ زندگاني نوشته خواهد شد؟

اي مزدا!

اين [همه] در شمار پسين چگونه خواهد بود؟ (يسنه هات 31، بند14)

،... من چنين کساني را به نيايش تو رهنمون خواهم شد و همه ي آنان را از «گذرگاهِ داوري» [17] (يسنه هات 46،10)

، اي مزدا اهوره!

اينک ترا و «اشه» و «بهترين منش» و «شهرياري مينُوي» را مي ستايم و نيايش مي گزارم.

من خواهانم که رهروِ راه [راست] باشم [و] در «گَرْزْمان» [18] .

رادمردان [تو] گوش فرا دهم. (يسنه هات 50، بند4)

، مزدي که «زرتشت» به «مَگَوَنانْ» [19] که از آغاز سراي «مزدااهوره» بوده است. (يسنه هات 51،بند 15)

سرودهاي فوق، به وضوح نشان از بشارت آمدنِ روز قيامت و غلبه ي نيکي بر بدي، پُل داوري (= پل چينوت يا صراط) و بهشتِ برين دارد امّا در هيچ کدام از اين سروده هاي مربوط به آخرت، کارکردي براي سوشيانت پيش بيني نشده است.

براين اساس مي توان نتيجه گرفت که کاربردِ سوشيانت در گاثاها به گونه اي کاملاً مشهود، عامّ و غيرمبتکرانه بوده و چنان مي نمايد که زرتشت در اين سروده ها، از واژه ي مذکور به مثابه ي مفهومي آشنا يا قابل درک براي مردمانش بهره جسته است. اين نکته را با مروري برگاثاها، بي دشواري مي توان دريافت. زيرا جنبه هاي انقلابيِ آموزه هاي زرتشت ـ چون طردِ همه جانبه ي دَئْوِه ها (= ديوان) و نفيِ شراب خواري، ممنوع کردنِ قرباني هاي خونين و ارادتِ يکپارچه ي او به اهوره مزدا ـ همواره تمايزي قابل شناخت داشته اند. در گاثاها، نه فقط مفهوم «منجي» در مقايسه با آن چه گذشت، دقيقاً تبيين نشده، بلکه زرتشت با سوشيانت ناميدنِ خود ـ و آنان که خواهند آمد ـ از اين واژه به شکلي غيراختصاصي بهره گرفته است. به عبارت ديگر، با توجّه به شيوه و کاربرد واژه ي سوشيانت در گاثاها، مي توان گفت که مفهوم موعود، دستاورد ابتکار يا رسالت زرتشت نبوده است.

2 ـ 1 ـ «سوشيانت» در «يشت ها» [20] .

برخلاف گاثاها، سوشيانت در يشت ها تعريفي کاملاً اختصاصي دارد که شناخت موجزي از او به دست مي دهد:

1 ـ در فروردين يشت (بند 128)، فْرَوَشيِ [21] سه تن که براساس متون متأخّر زرتشتي، سوشيانت دانسته شده اند، به نيکي ستوده شده اند:

، فروشي پاکدين «اوخشيَت اِرِتَ» [22] .

فروشي پاکدين «اوخشيَت نِمَ» [23] .

فروشي پاکدين «اَسْتَوَتْ اِرِتَ» [24] .

درباره ي زمان و ترتيب ظهور اين موعودها، درين يشت و ساير قسمت هاي اوستا، هيچ گونه اشاره اي وجود ندارد. ليکن خواهيم ديد که اين موضوع، در کانون ادبيات رمزي و پيش گويانه ي زرتشتي گري متأخّر قرار دارد.

2 ـ در زامياديشت (بند 92)، سخن از ظهور سوشيانت از درياچه اي به نام «کيانسيه» [25] رفته است:

، بدان هنگام که «اَسْتَوَتْ اِرِتَ»، پيکِ مزدااهوره ـ پسرِويسْپَ تئورويري [26] آب درياچه کيانسيه برآيد...

3 ـ سوشيانت داراي فِرّکياني [27] ، و لذا شايسته ي فرمان روايي است:

، بدان هنگام که «اَسْتَوَتْ اِرِتَ»، پيکِ مزدااهوره... برآيد، گرزي پيروزي بخش برآورد، [همان گرزي] که فريدونِ دلير [28] [29] داشت.

[همان گرزي] که افراسياب توراني [30] [31] که کِيْ خسرو [32] سپاهش داشت.

او بدين [گرز]، دروج را ازين جا ـ از جهان اَشَهْ ـ بيرون خواهد راند. (زامياديشت، بندهاي 92 و 93)

4 ـ سوشيانت و يارانش، نيک نفساني هستند که سعادت مادّي و معنوي را براي جهانيان به ارمغان خواهند آورد:

، ياران «اَسْتَوَتْ اِرِتَ» پيروزمند بدرآيند: آنان نيک انديش، نيک گفتار، نيک کردار و نيک دين اند و هرگز سخن دروغ بر زبان نياورند. (زامياديشت، بند 95)

، منش بد شکست يابد و منش نيک برآن چيره شود.

[سخن] دروغ گفته، شکست بايد در سخن راست گفته، برآن چيره شود.

خرداد و اَمرداد [33] .

اَهريمنِ ناتوانِ بَدْکُنِش، رو در گريز نهد. (زامياديشت، بند 96)

به اين ترتيب و مجموعاً، در «يشت ها» مفهومِ سوشيانت با فرجام محتوي گيتي ـ و هنگام غلبه ي نهايي نيکي بر بدي ـ پيوندي آشکار يافته است هر چند که هنوز از هنگام ظهور او و چگونگي کنش هايش، صحبتي در کار نيست.

در زامياديشت، سخن از سه موعود رفته است. درين يشت، نکاتي وجود دارد که نشان مي دهد، مباحث مربوط به سوشيانت به راستي قدمتي وراي انتظار دارند. از جمله بايد به توصيفي که از «افراسياب» در آن ـ و در کنار سوشيانت ـ شده است، توجّه کرد زيرا در يشتِ مذکور اين دشمن مشهور توراني، چندان بَدْسِگال و اهريمني، تصوير نشده، بلکه حتّي او با کشتنِ «زِين گاوِدُرْوَنْد»، هم چون ديگر فرّه مندان ذکر شده، بواقع ناجي ايران زمين گشته است. اين امر مي رساند که ترسيم چهره اي مخوف از افراسياب، تحوّلي است که بايستي حداکثر در آغاز زرتشتي گري انجام شده باشد [34] و درست به همين خاطر است که جنگ افزار پيروزي بخشي را که سوشيانت با آن دروغ را سرکوب مي کند، در کف او هم مي بينيم. هم چنين بايد از سرنوشتِ «اَژْي دَهاکَ» در زامياديشت ياد شود که برخلاف آن چه بعدها رايج شد، اين جا توسط فريدون کشته شده است [35] (مي دانيم در اساطير ايراني سخن از به زنجير کشيده شدن او در البرزکوه و سپس خروجش در پايان دنيا، رفته است). بنابراين، مي توان باور داشت که اين بند از زامياديشت، از لحاظ مضمون بسيار قديمي است [36] و لاجرم باور به سوشيانت در آن، نشان از جهان شناختِ آرياييان اوّليه اي دارد که باري، منتظر ظهور قهرماني از نسل پهلوانان اساطيري شان مي بوده اند تا بدي ها را از ميان بردارد.

موضوع قابل ذکر ديگر، اشاره ي اين يشت به از ميان رفتن گرسنگي و تشنگي، خود حکايت از دغدغه هاي مردمان اوّليه اي دارد که با پديده ي کشاورزي و آبياري ناآشنا بوده و شايد به اندازه ي بدي هاي اخلاقي، از غلبه ي آن ها نگراني داشته اند... و نکته ي آخر اين که در اوستا اشارات فراواني مبني بر ظهور سوشيانت از آب کيانسيه، وجود دارد [37] ليکن بايد دانست که در هيچ جاي اوستا، اشاره اي براين که سوشيانت از تخمه ي «زرتشت» است، يافت نمي شود هم چنان که در بند 128 فروردين يشت، تصريح نشده که اوخشيت ارت و اوخشيت نم و استوت ارت، همان سوشيانت هاي موعود هستند. در واقع، با تطبيق دادن مطالب متون متأخّر زرتشتي با اين بخش هاي اوستاست که معلوم مي شود از تخمه ي زرتشت که در آب کيانسيه نگهداري مي شود، سه سوشيانت از پي هم برخواهند خاست. بنابراين مي توان پرسيد که چرا سرايندگان يشت ها، از تصريح دقيق و کامل بر اين که سوشيانت از نسل زرتشت است، طفره رفته اند؟ آيا باور به برخاستن «رهاننده ها» از درياچه ي کيانسيه، مقدّم بر زرتشتي گري است؟ و چرا اين سوشيانت ها به نام مادرانشان ناميده مي شدند، نه پدر نام آورشان زرتشت پيامبر؟

در يشت ها سوشيانت را در امتداد سلسله ي قهرمانان اساطيري و حتي بقية السيف آنان مي بينيم. او در عين آن که آرمان هاي زرتشتي ـ چون غلبه بر منش بد و اهريمن ـ را به انجام مي رساند، نقطه ي اوج پهلوانان و حماسه آفرينان هم هست. اين همه با روح کلّي يشت ها هماهنگي کاملي دارد زيرا درين سروده ها، همواره کوشش قابل تشخيصي براي آشتي دادن باورهاي کهن و آموزه هاي زرتشت، ديده مي شود. [38] بندهاي ذکر شده از زامياديشت، تلاقي باورهاي کهن آريايي راجع به سوشيانتِ پهلوان، با دين مداري پس از زرتشت را نشان مي دهد.

3 ـ 1 ـ سوشيانت در متون زرتشتي پس از اوستا

برخلاف اوستا،انديشه ي سه موعوديکه از پيهم خواهند آمد، در متون ديني زرتشتي چون:«بُندَهِشْن» [39] ، «دينکِرْت» [40] ، «زَنْدِوُهومَن يَسْنْ» [41] و«جاماسب نامه» [42] و غيره... با گسترش فوق العاده اي مطرح شده و شاخ و برگ فراواني يافته است. [43] براي آگاهي از روايت هاي اين منابع و بطور بسيار خلاصه مواردي ذکر مي شود: [44] .

در جهان بيني زرتشتي، عمر جهان دوازده هزار سال يا چهار دوره ي سه ساله دانسته شده است. سه هزاره ي نخست گيتي روحاني و مينوي بود و اهريمن در ژرفاي تاريک خود از آفرينش نيکي ها خبري نداشت. در سه هزاره ي دوّم، اهريمن بر جهان يورش آورد و همه جا را به ويراني کشيد. در پايان اين سه هزاره، غلبه با اهوره مزدا شد و اهريمن و ديوان به دوزخ خود انداخته شدند، ليکن اينان پيش تر گيتي را آلوده کرده بودند و از اين رو سه هزاره ي سوم و چهارم به حالت «آميخته» بود، آميختگي ميان نيکي ها و بدي ها. سراسر سه هزاره ي سوّم به خيزش شاهان پيشدادي، سلطه ي هزار ساله ي اژي دهاک و شهرياري کيانيان گذشت تا عاقبت در ابتداي آخرين سه هزاره (: چهارم)، زرتشت پا به عرصه ي وجود نهاد. باور زرتشتي چنان است که در اين دوره، عاقبت بدي ها شکست قطعي مي خورند و گيتي از ريم آن ها پالوده مي شود. در پايان هر هزاره از اين دوره، سوشيانتي از تخمه ي زرتشت، براي ياري دين بِهي [45] و مسلّم گردانيدن شکست دشمنان، ظهور مي کند.

در پايان هزاره ي دهمِ خلقت (= اولين هزاره از سه هزاره ي چهارم)، «پَشوتَنْ»، [46] پسر شاه گشتاسپ کياني ظهور مي کند و رهبري مؤمنان را به دست مي گيرد. وي با ياري 150 مرد پرهيزگار و شماري ايزد، نيروهاي اهريمن را خواهد شکست و جهان را از آلودگي پاک خواهد کرد. به اين ترتيب، راه براي زاده شدن «اوخشيَت اِرِتَ» (= اوشيدَر يا هوشيدَر)، نخستين تن از سه پسر رهايي بخش زرتشت هموار مي شود. [47] هوشيدر سپاهي نيرومند بر گرد خود فراز مي آورد و در نبردي سهمگين تبهکاران را درهم مي شکند و دين زرتشت را دوباره زنده مي کند. هزاره ي يازدهم، دوره ي «اوخشيَت نِمَهْ) دوّمين رهايي بخش است. در اين هزاره، ديو مَلْکوش در اوستا: مَهْرکوسَ [48] ظاهر مي شود و طوفان سهمگيني از تگرگ و برف پديد مي آورد که همه ي آفريدگان را نابود مي سازد. مردم و جانوراني که به دژ (=وَر) جمشيد [49] پناه جسته بودند از گزندِ ملکوش در امان مي مانند و بار ديگر جهان را از آدمي و جانور پُر مي سازند. امّا به واسطه ي گسترش تبهکاري و کژآييني ها، باز اهريمن نيرو مي گيرد و اژي دهاک را که فريدون در کوه دماوند در بندش کرده بود، برمي انگيزد تا از جهانيان کين خواهي کند. اهوره مزدا نيز به ياري ايزدان، گرشاسپِ دلاور [50] ـ و شماري از پهلوانان از جمله کيخسرو وتوس و گيو ـ را از خواب و بي خودي بيدار مي کند. در نبردي که اين چنين در مي گيرد، گرشاسپ با گرز معروفش، اژي دهاک را به قتل مي آورد... اکنون زمان ظهور آخرين و بزرگ ترين سوشيانت فرارسيده که آخرين نبرد را رهبري کند. او «اَسْتَوَت اِرِتْ در» نام دارد و طي 57 سال مردگان را از کيومرث تا آخرين انسان از گور بر مي انگيزاند. همه ي انسان ها در يک جا بر هم فراز مي آيند و هر کسي به چشم خويش کرده هاي نيک و بدش را به چشم مي بيند. «اَسْتَوَتْ اِرِتَ»، راست کاران را به بهشت برين باز مي فرستد و بدکاران را به دوزخ فرو مي افکند. پس از سه روز، رودي از فلز گداخته مهيّا مي شود که همه ي روآن ها از آن عبور مي کنند. با اين آزمون، گناهان دوزخيان خواهد سوخت و تبه کاران ـ هم چون پاکان ـ از آلودگي هر گناهي پاک خواهند شد. [51] آن گاه سوشيانت در نقش يک مُوبَدْ، [52] گاوي را قرباني مي کند و از پيه آن شربت جاودانگي را آماده مي کند.

هر يک از مردمان با نوشيدن آن، جاودانه مي شوند. [53] سپس سوشيانت هرکسي را به مقتضاي اعمالش، پاداش نيک خواهد داد... اهريمن و ديوان شکسته خواهند شد و به ژرفاي تاريکي خود باز خواهند گشت. [54] اين گونه، زندگي سراسر خوشي آغاز مي شود و اهورامزدا رستاخيز جهان را با بازآفريني زرتشت و ساير نيکان به پايان مي برد.

به اين ترتيب و براساس آن چه گذشت، مي توان انديشيد که پيش از رسالت زرتشت، مردم هندو ايراني، چشم به راه سوشيانت هايي (در معناي سودرسان و رهاننده) مي بوده اند تا هر از گاهي ظهور کنند و زندگي را سامان بخشند يا بدي ها را ريشه کن کنند. [55] اين «موعودهاي اوّليه»، به مقتضاي نحوه ي زندگي قبيله اي آن دوران، لابد سيمايي پهلواني و اسطوره اي داشته اند. شايد زرتشت با سوشيانت خواندن خود، مخاطره اي عظيم را به جان خريده باشد، زيرا بنا به سنّت او يک «زوئتر» [56] يا روحاني بود و نه حتّي لااقل يک «نر Nar» وشايد [57] بخشي از مخالفت هايي که او را ـ درگاثاها ـ به گلايه واداشته، ناشي از همين نکته بوده که توده ي مردم توقّع ظهور يک پهلوان در مقام سوشيانت را داشتند و نه يک زوئتر... [58] .

بهرحال، چنان معلوم است که پيروان زرتشت، بعدها در تلاش براي آشتي دادن مباني کيش جديد با آيين کهن، به آن سوشيانتِ منتظَر، سيمايي ديني هم بخشيدند. اين گونه در زامياديشت، «سوشيانت» علاوه بر بهره مندي از فرّکياني و نقطه ي اوج قهرمانان اسطوره اي بودن سيمايي کاملاً ديني و روحاني هم دارد.

امّا جاي گرفتن مفهوم موعود در طرح کيهاني هزاره ها و رواج ادبيات رمزي و پيش گويانه راجع به زمان و علايم ظهور سوشيانت، احتمالاً دستاورد دوران محنت بارِ سلوکيان (= جانشينان اسکندر مقدوني) است [59] دوراني که مؤمنان زرتشتي ناراضي از سلطه ي کافران يوناني ـ و فرهنگ يوناني مآبي ـ به خود دل داري مي دادند که دوام بدي ها فقط تا پايان هزاره ي زرتشت خواهد بود و بزودي پهلوانان اسطوره اي کهن ـ در هيأت ياوران سوشيانت ـ رهايي را به ارمغان خواهند آورد.

کار که بر «ساسانيان» مسلّم شد، انديشه ي موعود، در چارچوب آرمان هاي ملّي (= ايرانشهر) و مذهبي (= زرتشتي گري ثنوي) آنان، تجلّي تازه اي يافت: اينان، در بازبيني مفهوم سوشيانت، برخلاف آن چه در يشت ها ديديم، کارکردهاي پهلواني و ديني او را تا حدّي از هم گسستند ديگر سوشيانت قهرماني از سُلاله ي يَلان اساطيري نبود، بلکه «موبدي» ـ از تخمه ي زرتشت پيامبر ـ وانمود مي شد که دست در کار امور رستاخيز دارد. او مردگان را برمي انگيخت آخرين قرباني گاو را پيش کش اهوره مزدا مي کرد و از پيه آن شربت جاودانگي فراهم مي ساخت و نيکان را پاداش مي داد... از آن سو پهلوانان اسطوره اي از خواب و بي خودي برمي خاستند و اهريمنان را نابود مي کردند تا زمينه براي ظهور سوشيانت نهايي مهيا شود. به اين ترتيب، مي توان ديد که انديشه هاي نوآورانه ي زرتشت راجع به معاد و رستاخيز، در فرآيندي طولاني، بر پيکره ي موعود(هاي) اسطوره اي هندوايراني تنيده شده و در داد و ستدي شگرف با آن، تکامل يافته است.

مفهوم سوشيانت هم چنان که از گاثاها آشکار است، ريشه در باورهاي بسيار کهن ايرانيان باستاني داشته است و بهره گيري زرتشت ازين مفهوم نيز در همان چارچوب کهن بود، ليکن با آموزه هاي اصيل زرتشت راجع به معاد و در هم ترازي با اعتقاد به سال کيهاني بزرگ و فرجام جهان، آخرين سوشيانت اسطوره اي، ديگر نمي توانست فارغ از رخ دادهاي معادِ زرتشتي قلمداد شود و به نظر نگارنده هرچند باور به سوشيانتِ آخرين قدمتي فراتر از زرتشت دارد، ليکن تجسّم کارکردهاي ديني براي او، محصول دوران پس از زرتشت است. [60] .


پاورقي

[1] atnayيoaS اي.tnâyيoS.

[2] ويدن گرن، گئو، دينهاي ايراني، (ترجمه ي منوچهر فرهنگ)، آگاهان ايده، 1377 ش، ص 129.

[3] اين معنا از نصّ اوستا مستفاد مي شود: اوستا، فروردين يشت، بند 129 نيز: پورداوود، ابراهيم، سوشيانت موعود مزديسنا، ص 8.

[4] گاثاها يا گاهان، عنوان کلّي هفده سرود از هفتاد و دو سرود ابتداي اوستا فعلي، موسوم به «يَسنَه» است که به اعتقاد محققّان، توسط زرتشت خلق شده اند. اين سرودها، در پنج گروه موسوم به «گاه» ترتيب يافته و عبارتند از:«اَهونَودَگاه»، «اُشْتَوَدگاه»، «سِپَنتْمَدْگاه»، «وُهوخشْتَرگاه» و «وَهيشتوايشت گاه».

[5] درباره ي اين اعتقاد و دلايل آن، ر. ک: بويس، مري، تاريخ کيش زرتشت، (ترجمه ي همايون صنعتي زاده)، توس، 1377 ش، ج 1، ص 325 نيز: پورداوود، ابراهيم، سوشيانت موعود مزديسنا، ص 9.

[6] درباره ي معناي اَشَه Aيa، اجماع قاطعي وجود ندارد ولي معمولاً آن را راستي، حقيقت، نظم و ترتيب کامل، قانون ابديِ آفرينش مقرّر مزدايي دانسته اند. از همين رو بيشتر مترجمان اوستا، ترجيح داده اند که اين واژه را به همان صورت اصلي نقل کنند.

[7] مَنِشِ نيک، برگردانِ وُهومَنَ يا بهمن است که در آموزه هاي زرتشتي يکي از اَمشاسپَنْدان Amaيaspanta به شمار مي آيد. اين امشاسپندان که نزديک ترين مينويان به اهوره مزدايند عبارتند از: بهمن، ارديبهشت، شهريور، سپندارمذ، خرداد، امرداد و سپندمينو. درباره ي چند و چون اين مينويان و کارکرد آن ها ر. ک: زينر، آر. سي، طلوع و غروب زرتشتي گري، (ترجمه ي تيمور قادري)، ص ص 56 ـ 63.

[8] کِيْ گشتاسب يا کِيْ ويْشتاسْپَ Vistâspa، آخرين فرمان روا از سلسله ي کيانيان است که با گرويدن به زرتشت، درگير نبردهاي زيادي با همسايگانِ کافر خود شد. او در ادبيات زرتشتي مقامي شامخ و ستايش شده دارد.

[9] سْپيتْمان Spitmân (در اوستا: سْپيتامَ Spitâma)، نام خاندان زرتشت است، ظاهراً سپيتمه به معناي از نژاد سفيد يا از خاندان سفيد است. در کتاب بندهشن، سپيتمان نياي نهم زرتشت شمرده شده است.

[10] فرشوشتر Fraيuيtar (به معني دارنده ي شترِ کارآمد وراهوار)، نام پدر زنِ زرتشت و يکي از نخستين پيروان اوست.

[11] بويس، مري،تاريخ کيش زرتشت،(ترجمه ي همايون صنعتي زاده)،ج 1،ص 326 ونيز: پورداوود، ابراهيم، سوشيانت موعود مزديسنا، ص 10.

[12] احتمالاً مقصود ديوِ «خشم» (= ائِشْمَ Aeيma) است از او شريرتر نداريم. معمولاً از او با صفتِ «خونين درفش» ياد مي شود و از جمله ي اسپاهبدان اهريمن در شمار است. بدکرداران به او روي مي آورند و پرهيزگاران در نابودي اش مي کوشند.

[13] در ادبيات ديني زرتشتي، فرشگرد Fraيgird (در اوستا: فْرِشوکِرِتي Fraيuk r ti) به جهان نوساخته ي دوره ي دوازده هزار ساله ي گيتي و برقراري جاودانه ي پرهيزگاري مي گويند که خود به مدد خيزش سوشيانت ها و پاک کردن جهان از اهريمنان پديدار مي شود.

[14] تاريخ ايران کمبريج، (گرد آوري: احسان ريشاطر)، [ترجمه ي انوشه]، ج 3، ص 466.

[15] دروج يا دروگ Drug، نام مادّه ديوِ دروغ و نادرستي و پيمان شکني است، که گاه در معناي دين ديوپرستي به کار رفته است.

[16] مزدا Mazdâ به معني هوشيار و دانا و آگاه است و «اهوره مزدا» را مي توان سرور دانا يا خداوندگارِ آگاه ترجمه کرد. در اوستاگاه خدا را فقط با لفظ مزدا خطاب کرده اند.

[17] مقصود پلِ چْينْوَت Chinvat (يا چْينوَدْ) است که به اعتقاد زرتشتيان، روان هر يک از مردمان، در چهارمين روز پس از مرگ بايد از آن بگذرد تا بعد از آشکار شدن کردارهاي نيک و بد، روانه ي بهشت يا دوزخ شود.

[18] گَرْزْمان يا گَرودِمانَ Garo demana به معني خانه ي سرود يا سراي نيايش و به عبارت ديگر بهشت و بارگاه اهوره مزدا است.

[19] درمعناي واژه مگونان اختلاف است. برخي آن را از ريشه ي «مغ» و به معني «انجمن برادري مغان» دانسته اند. نگارنده با کساني که مگونان را به «انجمن پذيرندگان و پيروان پيام و آموزش زرتشت» ترجمه کرده اند، موافق است.

[20] يشت Yaيt به هر يک از 21 سرودي مي گويند که مجموعاً سوّمين و بلندترين بخش اوستاي کنوني را تشکيل مي دهند. اين يشت ها در ستايش ايزدان کهن ايراني هستند که روزهاي هر ماه به با آنان نام گذاري مي شد. بيشتر انديشه مندان براين باورند که مضامين اصلي يشت ها، برگرفته از اعتقادات کهن آرياييان است و الحاق آن ها به اوستا، نشانه ي تلاش براي آشتي دادن آموزه هاي زرتشت با کيش کهن است. واژه ي «يَشْتَرْ Yastar» به معني نمازگزار و پرستنده و هم چنين واژه هاي «جشن» و «يزد» از ريشه ي «يشت» به يادگار مانده اند.

[21] فروشي Fravيi يا فْرَوَهرْ Fravahr يا فُروهَر، به قالب مثالي آفريدگان نيک ـ و ندرتاً پليد ـ مي گويند که روح و تن بر اساس آن خلق شده اند. در مزداپرستي، اصرار از فروشي ها براي برکت زندگي و دفاع در مقابل دشمنان، جايگاه خاصّي دارد و «فروردين يشت» در ستايش آنان است.

[22] اوخشيت ارت Uxيyat r ta، در زبان پهلوي «اوشيدَر» و در فارسي «هوشيدَر» خوانده مي شود و به معني «پروراننده ي پرهيزگاري» است.

[23] اوخشيت نم Uxيyat nemah،درزبان پهلوي «اوشيدرماه» ودر فارسي «هوشيدرماه» خوانده ميشود وبه معني«پروراننده ي نماز» است.

[24] استوت ارت Astavat r ta، به معني کسي است که مظهر و پيکر قانون مقدس باشد.

[25] به تصريح مرحوم پورداوود و نيز بيشتر پژوهندگان، مقصود از کيانسيه همان درياچه ي هامون کنوني است. ر. ک: پور داوود، ابراهيم، سوشيانت موعود مزديسنا، ص ص 19 ـ 23.

[26] ويسپ تئورويري Vispa-taurvairi، نام مادر سوشيانت است. آن را به «برهمگان پيروز» معني کرده اند. نام ديگر او، «اِرِدَت فِذْري» (= کسي که آبروي پدر باشد) است.

[27] فرّ يا خوِرنه يا فَرّه يا خُرّ، فروغ يا موهبتي ايزدي است که هر کس از آن بهره مند بشود، برازنده ي سروري و سالاري گردد، به شهرياري رسد و آسايش گستر و دادگر بشود. در اوستا معمولاً از دو فرّ، ياد مي شود:«اَيريَنِمْ خَورنُ» (= فرّايراني) و «کَوئِنِمْ خَوِرنُ» (= فرّکياني). فرّايراني، خِرَد و دارايي نيک مي بخشد و دشمنان ايران و اهريمنان را درهم مي شکند و فرّکياني، بهره ي ناموران و شهرياران و اَشَوَنان مي شود تا از پرتو آن به رستگاري و کامرايي برسند. افتخار بهره مندي از فرّکياني، پس از گشتاسپ شاه کياني، نصيب هيچ کس نشده ولي اهوره مزدا آن را براي ايرانيان ذخيره کرده است تا در آخرت آن را به سوشيانت عطا کند. اوستا زرتشت را فرّهمندترين کس دانسته است.

[28] فريدون در اوستا، «ثْرَئِتونَ Thraetâona» پسرِ «اَثْويَهْ» Athwya نام دارد. او در زمره ي اساطير هند و ايراني است. مشابه و دايي اوتريت Trita نام دارد که هم چون فريدون، اژدهايي ـ به نام وريسوَروپَ Vrisvarupa ـ را مي کشد. در واقع قهرماني که مار يا اژدهايي را به قتل مي آورد، بن مايه اي است که در اساطير بسياري از ملل يافت مي شود. در متون زرتشتي، به جز اوستا آمده است که فريدون جهان را ميان سه پسرش: سلم و تور و ايرج تقسيم کرد.

[29] اَژي دَهاکَ Azi Dahâka يا همان ضحّاک، در اوستا (= هات 9 يا هَوم يشت، بند 8 نيز زامياديشت بند 37)، نام اژدهايي سه کلّه و سه پوزه و شش چشم است که مي خواهد جهان را از مردمان نهي کند. تحوّل او - که در اوستا خطرناک ترين مخلوق اهريمن دانسته شده است - به مردي تازي و ديوسيرت که دو مار بردوش داشت و هر روز مغز دو جوان را خوراک آنان مي کرد، در ادبيات متأخّر زرتشتي رخ داده و خود موضوع تحقيقي جذّاب و پرکشش است.

[30] افراسياب در اوستا «فْرنگْرَسْيَن Frangrasyan» نام دارد که به معني هراس انگيز است. گذشته از شخصيت شاه ـ پهلوان او در برخي از بخش هاي اوستاي نو و نيز کتاب هاي دوره ي اسلامي، چنان معلوم است که او در دوران کهن، منشي اساطيري داشته که خود يادگاري از فرهنگ هندواروپايي است. او در اين کالبد ديرينه، نه يک شاه ـ پهلوان، که در شمار اژدهايان و ديوان است و دخيل در نبردهاي کيهاني ميان ايزدان و اهريمنان. از طرف ديگر، کارنامه ي او به تمامي سياه و تاريک نيست، زيرا او به خواهش ايرانيان، زين گاوِ دُرْوَنْد را در هم شکست و ايران را از شرّ وي رهانيد.

[31] زين گاو يا زَينيگو zainigav، نام يکي از دشمنان ايران است که افراسياب او را به درخواست بزرگان ايران از پاي درآورد. به نوشته ي بندهشن، «زِين گاو» از تازيان بود که شاهي ايرانشهر را از آن خود ساخت. اين نام را «دارنده ي گاو زنده» معني کرده اند و «دُروند» را دروغ پرست و گمراه و ناپاک، گفته اند.

[32] کي خسرو، پسر سياوش است که انتقام قتل ناجوانمردانه ي پدر محبوبش را از افراسياب ستاند. او در فرجام کارش از ديده ها ناپديد شد و در سلک «باشندگان» درآمد.

[33] خرداد يا هَورْوَتاتَ Haurvatâta، يکي از جلوه هاي مينوي اهوره مزدا و به معني «رسايي و کمال» است. امرداد يا اَمْرِتاتَ Ameretâta، جلوه اي ديگر از مزدا و مظهر «جاودانگي و بي مرگي» است.

[34] بويس، مري، تاريخ کيش زرتشت، (ترجمه ي همايون صنعتي زاده)، ج 3، ص 388.

[35] در «هَوم يشت» (بند 7 و 8)، نيز سخن از کشته شدن اژي دهاک رفته است: «فريدون از خاندان توانا...آن که [اژي دهاک] را فرو کوفت اژي دهاک سه پوزه ي سه کلّه شش چشم را، آن دارنده ي هزار [گونه]...» هم چنين ر. ک: زامياديشت، بند 37.

[36] درباره ي ديگر شواهدي که زامياديشت را در زمره ي کهن ترين يشت ها قرار مي دهند، ر. ک: سن، کريستن، مزداپرستي در ايران قديم، ص ص 78 ـ 82.

[37] ويديو، فرگرد 19، بند 5.

[38] زينر، آر.سي، طلوع و غروب زرتشتي گري، (ترجمه ي تيمور قادري)، ص ص 109 ـ 112.

[39] بندهشن را مي توان به «آفرينش آغازين» معنا کرد و کتابي است که در قرن سوّم هجري توسط «فَرن بغ دادَگي» گردآوري شده است. اين کتاب علاوه بر مباحثي در چگونگي خلقت، اشارات مفصّلي به نجوم دارد.

[40] دينکرت يا دينکرد، بزرگ ترين و مهم ترين کتاب زرتشتي است که در اصل مشتمل بر 9 دفتر بوده است. امروزه دو بخش نخستين آن در دست نيست. مؤلفان آن يکي «آذر فرنبغ» بوده و ديگري «آذرباد» نام داشته است که اين دوّمي کتاب را از نو تحرير و تکميل و تصحيح کرده، و نيز دفتر نهم را برآن افزوده است. تاريخ انشاي آن را قرن سوّم هجري دانسته اند.

[41] اين کتاب در اصل براساس «بهمن يشت»، تأليف شده و مشتمل بر پيش گويي هايي از دوره ي آخرالزّمان است. به اعتقاد برخي محققان، زمان نگارش نسخه ي اصلي آن را بايد در دوران پيش از اشکانيان، جستجو کرد در اين باره ر. ک: تاريخ ايران کمبريج، (گردآوري: احسان ريشاطر)، [ترجمه ي انوشه]، ج 3، ص 27.

[42] موضوع اين کتاب پيش گويي هاي جاماسپ، وزير زرتشتي گشتاسپ شاه کياني، درباره ي رخ دادهاي آخرالزّمان است.

[43] بايد دانست که اين منابع در شرح پاره اي جزئيات با هم اختلاف هايي دارند ولي در کليات يکي هستند.

[44] منابعي که در نوشتن اين يادآوري از آن ها بهره جسته ام عبارتند از: تاريخ ايران کمبريج، (گردآوري: احسان ريشاطر)، [ترجمه ي انوشه]، ج 3 زندِ وهومن يسن و کارنامه اردشير پايکان (گزارش صادق هدايت) اساطير ايراني (جان هينلز).

[45] مقصود دين زرتشتي است.

[46] .natuيaP.

[47] زايِش هر سه سوشيانت از يک الگو تبعيت مي کند: مادران آن ها در آب درياي کيانسيه به هنگام تن شويي، از نطفه ي زرتشت ـ که در آن آب و توسط فروشي 99999 انسان درست کار محفوظ مانده بود ـ باردار مي شوند.

[48] asukrhaM.

[49] وَرِ جمشيد يا وَرِ جَمکَرد، نام قلعه اي زيرزميني است که جمشيد آن را به فرمان اهوره مزدا ساخت تا در زمستاني که ديوِ مَهرکوسَ پديد خواهد آورد، پناهگاه مردمان و جانداران باشد. (ر. ک: ويديو داد، فرگرد2).

[50] گرشاسپ يا کِرِساسْپَ، به معني دارنده ي اسب لاغر، پهلوان اصلي اوستا است که شمارِ زيادي از ديوان و اژدهايان را از پا درآورده آورده است. در واقع در اوستا نشاني از رستم به دست نمي آيد و همه ي پهلواني ها توسط گرشاسپ انجام مي گردد. اين امر، موضوع تحقيقي پردامنه است و به چگونگي افتراق ميان تاريخ ملّي و ديني ايرانيان بازمي گردد.

[51] نکته ي جالب توجّه اين که روان پاکان نيز بايد از اين رود عبور کنند امّا آنان احساس مي کنند که در شير گرم هستند و سختي نمي بينند.

[52] موبد (در اوستا: مُغوپَيتي)، عنوان پيشوايان ديني کيش زرتشت است. در اوستا گاه واژه ي «رتَو» يا «رَد»، نيز به همين معني است.

[53] در معادشناسي و جهان بيني زرتشتي، اصولاً بدي ها بي دوام و فرجام پذيرند، از اين رو حتّي عذاب دوزخيان نيز پاياني دارد و جاودانه نيست بطوري که گذشته از معدودي که مستحق اعدام (= مرگ ارزان) و نابودي هستند، بقيه پس از پاک شدن از گناهان، بخشوده مي شوند.

[54] درباره ي سرنوشت نهايي اهريمن، منابع زرتشتي قطعيتي ندارد.از قرار او از همان سوراخي که وارد گيتي شده بود، به ژرفاي تاريکي خود پرتاپ مي شود و در آن جا بي هوش مي ماند (و البته مخلوقاتش يکديگر را از ميان برمي دارند)، و به روايت «دادستان دينيک» اين بي هوشي چنان خواهد بود که تمام تحرکاتش متوقف مي شود.

[55] باور به «آوتار»هاي ده گانه در ميان آرياييان هند، نشانه ي محکمي در وجود سنّت ديرپاي باور به «منجي» است.

[56] .ratoaZ.

[57] جامعه ي کهن هندو ايراني در دوره ي شباني، به اين سه گروه تقسيم مي شد: 1ـ «واستر Vastar» يا گلّه بان، 2ـ «زوئتر Zaotar» يا روحاني و مأمور اجراي مراسم نذر و قرباني، 3ـ «نر Nar» يا مردان جنگنده و سپاهي. بويس، مري، تاريخ کيش زرتشت، (ترجمه ي همايون صنعتي زاده)، ج 1، ص 19.

[58] در اين گمانه، الگوي مسيح بن مريم و يهوديان را مي توان شاهد آورد. کتاب عتيق مملو از پيش گويي ها راجع به موعودي است که زمين و زمان را دگرگونه مي کند، در حالي که شخصيّت مسيح با آن افسانه پردازي ها، تطابقي نداشت.

[59] تاريخ ايران کمبريج، (گرد آوري: احسان ريشاطر)، [ترجمه ي انوشه]، ج 3، ص 27.

[60] در هر صورت بايد توجّه داشت که مقصد نهايي موعود زرتشتي، بازآرايي جهان به همان شکلي آغازين خلقت است (= فرشگرد) و اين، جلوه ي عيني آرزوي بازگشت به اسطوره ي عصر زرين است.