بازگشت

نفس مطمئنه


«نفس مطمئنه»، نفسي است که صاحب آن به عقايد حقّه و ثواب و عقاب اطمينان يافته و آرامش دارد. چنانکه در صفت اهل تقوي، اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد:

«فهم والجنة کمن قد رآها وهم فيها منعمون وهم والنار کمن قد رآها وهم فيها معذبون [1] پرهيزکاران، نسبت به بهشت مانند کساني هستند که آن را ديده و به نعمت آن نايل شده باشند و نسبت به آتش، مانند کساني هستند که آن را ديده و در آن معذب شده باشند».

و در روايتي که مربوط به جواني از انصار است (که بر حسب بعضي روايات «حارثة بن مالک انصاري» نام داشت) نيز نظير همين جمله هست.

اين حال اطمينان نفس که از آثار يقين است، از شؤون ممتاز نفس است و درجات سعادت بستگي به درجات اين اطمينان دارد و از شؤون آن رضا و تسليم و توکل و تفويض است که شرح آن در اينجا اطاله کلام و زايد بر مقام شمرده مي شود.

اين مقام است که به موجب قرآن صاحبش به خطاب:

(ياأيتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربک راضية مرضية فادخلي في عبادي وادخلي جنتي) [2] سرافراز مي شود.

چنانکه در کافي است که از حضرت صادق (ع) سؤال شد «هل يکره المؤمن علي قبض روحه: آيا مؤمن بر قبض روحش اکراه مي شود.

فرمود: «لا والله: نه به خدا سوگند» به تحقيق وقتي که ملک الموت براي قبض روح او مي آيد، جزع و بي تابي من کند. ملک الموت به او مي گويد: جزع نکن به خدا سوگند من به تو مهربان تر از پدرت هستم اگر حاضر بود. سپس مي گويد: نگاه کن، نگاه مي کند انوار محمد (ص) و علي و فاطمه زهرا و حسن و حسين و ساير ائمه: را مي بيند. ملک الموت به او مي گويد: اينها هستند، رفقاي تو در بهشت در اين حالت هيچ چيزي براي او از قبض روحش خوش آيندتر نيست.

بديهي است اين نفس مطمئنه نيز مراتب متعددي دارد، چنانکه يقين نيز داراي مراتب و درجاتي است تا برسد به مرتبه بلند سيد الشهداء حسين (ع) که بالاترين مراتب اطمينان نفس را دارا بود و در حرکت تاريخي کربلا از آغاز تا پايان بر سر موضع الهي خود ايستاد و مصائب جانکاه که شجاع ترين و دلاورترين افراد را سست مي نمايد و از انجام تصميم و تعقيب هدف باز مي دارد، او را از انجام تصميم و تعقيب هدف مقدسش باز نداشت. لذا سوره فجر که اين آيه (ياأيتها النفس المطمئنة...) آخرين آيه آن است، به نام آن حضرت نامگذاري شده است و در روايت است:

«اقرؤا سورة الفجر في فرائضکم ونوافلکم فانها سورة الحسين (ع) [3] «بخوانيد سوره فجر را در فريضه ها و نافله هايتان زيرا آن، سوره حسين (ع) است».

و سومين معناي نفس، ذات شيء و خود شيء است مثل اينکه در قرآن مجيد مي فرمايد: (سنريهم آياتنا في الافاق وفي أنفسهم حتي يتبين لهم انه الحق) [4] «ما آيات قدرت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان کاملاً روشن مي گردانيم تا آشکار شود که آن حق است».

و همچنين مي فرمايد:

(وفي أنفسکم أفلا تبصرون) [5] «آيا در خودتان به چشم بصيرت نمي نگريد».

و مثل «نفسک» در همين دعا.

گفته نشود که اين معني با اضافه آن به ضمير مخاطب يا مغايب يا ضمير نفس يا ظاهري که به معني آنها باشد، منافات دارد.

زيرا علتش اين است که در اينجا فايده اضافه اين است که نفس مضاف اليه مقصود است و در واقع اين اضافه، تعيين کننده نفس مي شود و آن را از اطلاقي که دارد خارج مي نمايد و به اين اعتبار دوئيّت بين مضاف و مضاف اليه حاصل است. مثل اينکه مي گوئيم خود شما، و شخص شما.

چهارمين معناي نفس، روح و جان است چنانکه در اين آيه است:

(الله يتوفي الانفس حين موتهاوالتي لم تمت في منامها) [6] «خدا وقت مرگ، ارواح را مي گيرد و آن را که هنوز مرگش فرا نرسيده در خواب روحش را مي گيرد».

و در شعر منسوب به اميرالمؤمنين (ع) است:



نفسي علي زفراتها محبوسة

ياليتها خرجت مع الزفرات



و شايد از اين قسم باشد قول کسي که مي گويد: «والذي نفسي بيده: قسم به خدائي که جانم در دست او است».


پاورقي

[1] نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه 193.

[2] «اي نفس قدسي و دل آرام (به ياد خدا) امروز به حضور پروردگارت باز آي که تو خشنود (به نعمتهاي ابدي او) و او راضي از (اعمال نيک) تو است باز آي و در وصف بندگان خاص من در آي و در بهشت (رضوان) من داخل شو». (سوره فجر، آيه27 ـ 30).

[3] ثواب الاعمال وعقاب الاعمال شيخ صدوق (ثواب قراءة السور).

[4] سوره فصلت، آيه53.

[5] سوره ذاريات، آيه21.

[6] سوره زمر، آيه42.