بازگشت

بحث کلي پيرامون دعاء


(وقال ربکم ادعوني أستجب لکم ان الذين يستکبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين) [1] «و خداي شما فرمود که مرا بخوانيد تا دعاي شما را مستجاب کنم، و آنان که از دعا و عبادت من اعراض و سرکشي کنند بزودي با خواري و ذلت وارد دوزخ شوند».

يکي از بخشهاي مهم که با عقيده و تربيت و اخلاق، کمال ارتباط را دارد دعاء است.

«دعا» چنانکه بعضي از محققين فرموده اند: بر حسب لغت به معني «ندا» است و بر حسب عرف و اصطلاح توجه به سوي خدا و طلب رحمت از او بطور فقر و مسکنت و خضوع است و بر سپاس و ستايش و تسبيح و تنزيه باري تعالي نيز اطلاق مي شود، زيرا سپاس و ستايش نيز نوعي درخواست و مسئلت عطا و موهبت است، چنانکه از يکي از اهل ادب و نظر، از تفسير اين خبر که از رسول خدا روايت شده است سؤال شد که فرمود:

«خير الدعاء دعائي ودعاء الانبياء من قبلي وهو لا اله الله وحده لا شريک له له الملک وله الحمد يحيي ويميت وهو حي لا يموت بيده الخير وهو علي کل شيء قدير [2] بهترين دعا، دعاي من و دعاي پيامبران پيش از من است و آن دعا لا اله الا الله تا آخر جمله هائي که نقل شد مي باشد».

مقصود سؤال کننده اين بود که در اين جمله اگر چه تهليل و تسبيح و تمجيد و تقديس ذات مقدس الوهيت است، اما درخواست و مسئلتي نيست و حاجتي در آن عرض نشده است پس چگونه رسول اکرم (ص) بر آن بر حسب اين حديث شريف، اطلاق دعا فرموده است؟

پاسخ داد: امية بن صلت در مورد ابن جذعان مي گويد: «اذا أثني عليک المرء يوماً کفاه من تعرضه الثناء: وقتي که مردي بر تو ثنا گفت، مدح و ثناي او، او را از بيان حاجت کفايت مي نمايد». آيا ابن جذعان مي داند که از ثناء و مدح او ثنا خوان و مداح چه مي خواهد و رب العالمين پروردگار جهانيان نمي داند که از ثنا و مدح و حمد و سپاس و ستايش چه خواسته شده است؟!، يعني به طريق اولي، خدا به مقصود بنده اش از تهليل و تحميد و تسبيح و دعاء آگاه است.

نياز به دعاء و توجه به عالم غيب و قدرت لا يزال و غير مرئي و ماوراي اسباب و مسبّبات ظاهري و مادّي و نيايش و ستايش و تقديس و تمجيد او و مسئلت حاجات از او، يک نياز اصيل فطري است که در انسان وجود دارد و بايد اين نياز برآورده شود.

مسلّم است که در استفاده از اين ميل فطري مثل ساير ميل هاي فطري، چنانکه مي توان راه درست و صحيح را که منتهي به کمال و سير صعودي و قوت روح و نشاط و اعتماد به نفس گردد، انتخاب نمود، ممکن است در اثر جهل و اغوائات شيطاني، سقوط در درکات مهلکي را براي انسان پيش آورد همانطور که غريزه ميل به غذا اگر بطور صحيح اعمال نشود، در اثر سوء تغذيه نه فقط فايده اين غريزه حاصل نمي شود بلکه موجب زيان و ضرر و تلف جسم خواهد شد.

دعا، روح را زنده و اميدواري و نشاط به کار و عمل را تازه مي سازد و شخص را در برابر فشارها و سختيهاي روزگار نيرومند نموده و مانع از شکست او مي شود.

دعا، با تسليم و رضا به قضاي پروردگار منافات ندارد، بلکه عين تسليم به حکم او و منبعث از ايمان به قضا و قدر و وسايل و اسباب و مسبّبات ظاهري و غير ظاهريي است که او به حکمت خود مقرر فرموده و با کل اين امور، بندگان را به سوي صلاح و سداد سوق داده و آنها را بين خوف و رجاء قرار داده است.

استعانت و کمک خواستن و دعاء و توجه به خدا در هنگام ورود مصائب و نزول بليات، از انسان بيشتر ظاهر مي شود و بسا اشخاصي که در حال آسايش و ناز و نعمت خدا را به ياد آورند بلکه از اقرار به او خود داري مي نمايند، ولي وقتي مبتلا شدند و دستشان از همه جا کوتاه شد رو به درگاه خدا مي آورند.

چنانکه در قرآن مجيد مي فرمايد:

(واذا أنعمنا علي الانسان أعرض و نآبجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عريض) [3] «ما هر گاه به انسان نعمتي عطا کرديم روي گردانيد و دوري جست و هر گاه شر وبلائي به او روي آورد زباه به دعا گشود و اظهار عجز کرد».

دعا، سلاح پيامبران است، آنان نيز هنگام سختي ها و روبرو شدن با جهالتها و آزارهاي قوم، دعا مي کردند و خدا را مي خواندند.

يکي از دعاهاي مشهور از رسول خدا (ص) دعائي است که اهل تاريخ و حديث در ضمن نقل خارج شدن آن حضرت از مکه به طايف و برخورد با سفاهت و آزار اهل طائف روايت کرده اند.

اجمال اين حکايت به اين صورت است که پس از رحلت حضرت ابوطالب، قريش بر رسول خدا (ص) گستاخ [4] شدند و آن حضرت را مورد اذيتهائي که در حيات ابوطالب سابقه نداشت قرار دادند لذا پيغمبر (ص) از مکه به طائف رفت. در آنجا نيز از رسول خدا با اذيّت و آزار و بدرفتاري استقبال نمودند. در اين موقع پيغمبر (ص) خدا را به اين دعاي نويد بخش که حاکي از روح سرشار و از ايمان و اميد آن حضرت بود خواند:

«اللهم اليک أشکو ضعف قوتي وقلّة حيلتي وهواني علي الناس ياأرحم الراحمين أنت رب المستضعفين وأنت ربي الي من تکلني الي بعيد يتجهمني أم الي عدو ملّکته أمري ان لم يکن بک عليّ غضب فلا اُبالي ولکن عافيتک هي أوسع لي أعوذ بنور وجهک الذي أشرقت به الظلمات، وصلح عليها أمر الدنيا والاخرة من أن تنزل بي غضبک أو تحل عليّ سخطک لک العتبي حتي ترضي ولا حول ولا قوة الا بک [5] خدايا به سوي تو شکايت مي نمايم ضعف نيرويم و کمي چاره ام و آسان بودنم را بر مردم اي رحم کننده ترين رحم کنندگان تو پروردگار مستضعفاني و تو پروردگار مني به کي مرا وا مي گذاري؟ آيا به دوري که با من به درشتي روبرو شود؟ يا به دشمني که او را مالک امر من گرداني؟ اگر به من خشم نداشته باشي پس باک ندارم و ليکن عافيت تو وسعت دارنده تر است از براي من، پناه مي برم به نور وجه تو که تاريکيها به نور آن روشني يافت و بر آن امر دنيا و آخرت صالح گرديد. از اينکه غضبت را بر من نازل کني يا خشمت را بر من وارد نمائي به سوي تو است عذر خواهي و توبه تا راضي شوي و حول و قوه اي نيست مگر براي تو».

همچنين حضرت سيدالشهداء حسين (ع) روز عاشوراء را که در آن با کمال ثبات و استقامت بلکه شور و شوق به شهادت، از بزرگترين مصائب جانکاه و شدائدي که هر يک از آنها براي اينکه تهمتنان تاريخ را به تسليم و خضوع در برابر دشمن وادار سازد، استقبال کرد با دعا، افتتاح فرمود و بامداد آن روز خدا را به اين دعا خواند:

«اللهم أنت ثقتي في کل کرب وأنت رجائي في کل شدة کم من هم يضعف فيه الفؤاد وتقل فيه الحيلة ويخذل فيه الصديق ويشمت فيه العدو أنزلته بک وشکوته اليک رغبة مني اليک عمن سواک ففرجته عني وکشفته وکفيتنيه فأنت ولي کل نعمة وصاحب کل حسنة ومنتهي کل رغبة [6] خدايا، تو در هر اندوه مورد وثوق و اطمينان مني، و در هر شدت اميد مني، بسا، همّ و اندوهي که دل از آن ضعيف مي گردد و چاره در آن اندک مي شود و دوست در آن شخص را وا مي گذارد و دشمن در آن شماتت مي نمايد که عرض کردم آن را به تو و شکايت کردم آن را به سوي تو، براي رغبت من به سوي تو و صرف ميل و توجه من از ما سواي تو، پس آن را از من برطرف کردي و کفايت نمودي، پس تو ولي هر نعمت و صاحب هر حسنه و نيکي و منتهاي هر رغبتي».

مزيت ديگر دعا اين است که عين شعور و التفات و توجه به خداي يگانه و صفات جلال و جمال او و التفات دعا کننده به فقر و هويت امکاني و ضعف و نقص ذاتي خود، مي باشد و اين خود يکي از شريف ترين حالات انسان است که خداي خود را که واجب الوجود و خالق و بي نياز و توانا و داناي مطلق است بشناسد و هويت خودش را که فقر و نياز و نداشتن و ناتواني و احتياج است، نيز بشناسد و زبان حال و مقالش اين باشد:

«سيدي أنا الصغير الذي ربيته وأنا الجاهل الذي علمته وأنا الضال الذي هديته وأنا الجائع الذي أشبعته وأنا العارِ الذي کسوته وأنا الفقير الذي أغنيته: آقاي من، من آن صغير و کوچکم که تو او را پروردي، و من آن جاهلم که تو او را تعليم دادي، و من آن گمشده ام که تو او را هدايت و راهنمايي کردي، و من آن گرسنه ام که تو او را سير گرداندي، و من آن برهنه ام که تو او را پوشاندي، و من آن فقيرم که تو او را بي نياز کردي».

که اگر غير از اين دعاها که در قسمت عقايد و اصول دين و اخلاقيات و تعليم و تربيت است، دست ما از منابع ديگر کوتاه بود همين دعاها براي هدايت انسانيّت به سوي خدا و سعادت دنيا و آخرت کافي و کارساز بود.

دعاي کميل، دعاي صباح، دعاي ابوحمزه ثمالي، دعاهاي صحيفه هاي سجاديه صحيفه اولي، صحيفه ثانيه و صحيفه ثالثه، صحيفه رابعه، و صيحفه علويه و ساير ادعيه که در کتابهاي دعا مثل مصباح المتهجد شيخ و مصباح کفعمي و کتابهاي سيد ابن طاووس و کتاب دعاء در کافي و بحار الانوار هر کدام نه فقط کتاب دعا است بلکه کتاب علم و معرفت و اخلاق است.

نمي توان دقايق عرفاني و نکات ارزنده و سازنده و حقايق بلند و تابناکي را که در اين دعاها است تشريح نمود و نمي توان اوج پرواز روح را در هنگام خواندن اين دعاها و توجه به مضمون آنها بيان نمود.

بسياري از مردم گمان مي کنند، دعا در همان خواستن حوائج شخصي دنيوي و مسئلت آب و نان و پول و خانه و شفاي بيمار خلاصه مي شود، غافل از آنند که حيوانات هم به زبان حال يا مقال چنانکه در داستان «استسقاء» سليمان پيغمبر و دعاي مور و انصراف سليمان از استسقاء و اکتفا به دعاي مور نقل شده است، اين خواستها و مسئلتها را دارند و چه بسا که خدا از برکت رفع نياز از آنها، بندگان معصيت کار را نيز مشمول بعضي از الطاف خود فرمايد.

هر چه انسان بينديشد و هر چه تصور کند، لذتي و حالي لذيذتر از دعا نخواهد يافت و هيچ چيزي مانند دعا روح را تازه و زنده نگه نمي دارد.

با دعا و با بردن نام خدا، انسان وارد کارهاي پر مخاطره مي شود و خود را از ترس و بيم پاک مي سازد و از آن پيروز و موفق بيرون مي آيد.

دعا، بر صفحه نا اميدي ها خط بطلان مي کشد و سستي ها و خستگي ها را زايل مي سازد.

در فضيلت دعا همين بس که در حديث است «الدعاء مخ العبادة [7] دعاء مغز عبادت و پرستش خدا است». و يکي از معاني حديث اين است که: عبادت شبيه به بدني است که مرکب از اعضاء و جوارح باشد و دعا به منزله مخ و مغز آن خواهد بود. بنا بر اين بنده در عين اينکه اسباب ظاهري را فراهم مي نمايد و آنها را کنار نمي گذارد بلکه به دقت آنها را جمع آوري مي کند، همه چيز را از خدا مي خواهد و در حصول تمام مراتب و مطالب از خدا ياري مي طلبد.

ثروت اسلامي ما و بالخصوص ثروت شيعي، در دعا غني و سرشار از معارف و اخلاق و موجبات رشد فکري و ترقي و تعالي معنوي است.

اگر عبادتي مثل نماز انجام شود و دعا در آن نباشد مثل پيکر بي مغز و بي مخ مي باشد.

و محتمل است معني اين باشد که هر عبادتي بنمائيد، مغز آن دعا و خواندن خدا و مسئلت از او است و چون پيرامون دعا و شرايط استجابت و موانع آن و اوقات و حالات و فرصتهائي که در آن اميد به استجابت دعا بيشتر است و اينکه به ثنا و حمد خدا افتتاح شود و در آغاز و پايان آن صلوات بر محمد و آل محمد ـ صلوات الله عليهم أجمعين ـ فرستاده شود و دعاهاي ماهها و ايام و ليالي متبرکه و ايام هفته و صبح و شام و براي قضاي حوائج خاص و برنامه هاي ديگر آن دستور العمل هاي آموزنده و معرفت بخش بسيار است و بايد تفصيل آن را در کتابهاي حديث و دعا مطالعه نمود، در اينجا اين بخش از سخن را با تقديم شکر به درگاه خداوند متعال به پايان مي رسانيم، فقط به مناسبت و اشاره اي که در ابتداي اين بيان، به دعاء عالية المضامين شد که شيخ اجل ابو عمرو عثمان بن سعيد نايب اول حضرت صاحب الامر (ع) به ابو علي محمد بن همام املا فرمود و امر کرد آن بخواند و سيد بن طاووس ـ عليه الرحمه ـ در «جمال الاسبوع» بعد از ذکر دعاهاي وارده بعد از نماز عصر جمعه و صلوات کبيره، آن را ذکر کرده و فرموده است: اگر براي تو عذري باشد از جميع آنچه ذکر کرديم، پس حذر کن از آنکه مهمل گذاري خواندن اين دعاء را پس به درستي که ما شناختيم آن را از فضل خداوند ـ جل جلاله ـ که مخصوص فرموده ما را به آن، پس اعتماد کن به آن رساله را به اين دعاء خاتمه مي دهيم، اميد آنکه مؤمنان و منتظران ظهور موفور السرور آن قطب زمان و ولي دوران بر آن مداومت نمايند و اين بنده گنه کار رو سياه و والدينم را از دعا فراموش نفرمايند.

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين

اللهم عرفني نفسک فانک ان لم تعرفني نفسک لم أعرف رسولک.

اللهم عرفني رسولک فانک ان لم تعرفني رسولک لم أعرف حجتک.

اللهم عرفني حجتک فانک ان لم تعرفني حجتک ضللت عن ديني اللهم لا تمتني ميتة جاهلية ولا تزغ قلبي بعد اذ هديتني.

اللهم فکما هديتني لولاته من فرضت عليّ طاعته من ولاته ولاة أمرک بعد رسولک صلواتک عليه وآله حتي واليت ولاة أمرک أمير المؤمنين علي بن أبي طالب والحسن والحسين وعلياً ومحمداً وجعفراً وموس وعلياً ومحمداً وعلياً والحسن والحجة القائم المهدي صلواتک عليهم أجمعين.... [8] .


پاورقي

[1] سوره مؤمن، آيه60.

[2] رياض السالکين (شرح الصحيفه) ص30، (الروضة الاولي).

[3] سوره فصلت، آيه51.

[4] ابوطالب شيخ قريش و بسيار معظم و مورد احترام و تجليل بود، او يگانه حامي پيامبر بود و تا او زنده بود از پيغمبر خدا حمايت مي کرد و مانع از تعرض و اذيّت قريش به آن حضرت بود و بر خلاف آنچه که بعضي وانمود مي کنند که اسلام افرادي مثل ابوبکر و عمر موضع مسلمين را در برابر قريش تقويت بخشيد، براي اين افراد به حساب اسلام، کسي حسابي باز نکرد و يگانه کسي که وجودش سبب خودداري قريش از ايذاي پيغمبر (ص) بود، ابوطالب بود ولذا بعد از وفات ابوطالب با اينکه اين افراد در شمار مسلمين محسوب مي شدند، وجودشان کمترين اثري در وضع اذيّت قريش از آن حضرت نداشت و قريش در اذيّت پيغمبر به جسارتهائي که در حيات ابوطالب طمع نداشتند دست يازيدند حتي اينکه سفيهي از سُفهاي قريش خاک بر سر مبارک آن حضرت پاشيد، ابن اسحاق مي گويد: وقتي اين سفيه خاک بر سر مقدس رسول خدا (ص) ريخت، پيغمبر به خانه بازگشت، يکي از دختران آن حضرت برخاست و خاک از سر مقدس او مي شست و مي گريست، پيغمبر به او مي فرمود: گريه مکن دخترکم، خدا از پدرت حمايت مي کند، مي فرمود: ما نالت مني قريش شيئاً أکرهه حتي مات أبو طالب: قريش به من چيزي را که مکروه و ناخوشم باشد نرساند، تا ابوطالب در گذشت». (سيره ابن هشام، ج2، ص26).

آري ابوطالب اولين حامي و پشتيبان پيغمبر بود که حتي جان او را بر جان فرزند عزيزش علي (ع) ترجيح مي داد و در هنگامي که مسلمين در شعب ابي طالب محصور بودند، شبها خوابگاه پيغمبر را تغيير مي داد و فرزند دلبندش علي را به جاي آن حضرت مي خوابانيد. اين ابوطالب است که قصيده اي در مدح پيغمبر و اعلام حمايت و دفاع از او، دارد که مثل ابن کثير دمشقي در تاريخ خود (ج3، ص57) مي گويد: اين قصيده اي است بزرگ که جداً رسا و بليغ است و غير از کسي که به او نسبت داده شده (يعني ابوطالب) کسي ديگر توانائي گفتن آن را ندارد، اين قصيده از «معلقات سبع» قوي تر و در اداي معني بليغ تر است.

اين حقير اضافه مي نمايم که: پس از ابوطالب تا زماننا هذا نيز نظير اين قصيده گفته نشده است، بر هر کس که مختصري از تاريخ اسلام را بداند، اگر هر چه مخفي بماند، اين مخفي نخواهد ماند که اسلام و تمام مسلمين تا روز قيامت مرهون خدمات و فداکاريهاي اين ابرمرد تاريخ و بزرگ شخصيّت قريش و عرب و فرزند عزيزش بطل اسلام و عالم اسلام و نفس رسول و سيف الله المسلول و خليفة الله و وليه علي ابن ابيطالب (ع) است اما منافقان و ارباب سياست و حزب بني اميه و کساني که پس از پيغمبر بر جهان اسلام مستولي شدند و نويسندگان و گويندگان مزدور آنها، به جاي قدرداني از اين دو تجسم فداکاري و ايمان و آگاهي که در اسلام از آنها سابقه دارتر نيست و عمليّات و طاعاتشان بهتر و با ارج تر از طاعات و عبادات تمام امت است، گفتند: ابوطالب اسلام نپذيرفته از دنيا رفت و فرزندش علي را سالهاي سال بر سر منابري که با فداکاريهاي او بر پا شده بود سبّ و ناسزا گفتند و فضايلش را منکر شدند و تا توانستند رواياتي را که در فضيلت آن حضرت است تضعيف و تأويل نمودند و در مدح ديگران روايات جعل نمودند.

[5] سيره ابن هشام، ج2، ص29.

[6] نفس الهموم، ص127.

[7] سفينة البحار، ج1، ص446.

[8] جمال الاسبوع، ص522.