بازگشت

نتيجه


از آنچه گفته شد اين نتيجه به دست مي آيد که درخواست و مسئلت معرفت از خدا در اين دعاي شريف يا طلب ثبات و استقامت و بقاي معرفت و عدم زيغ و انحراف از حق است که بيان مفاد (ربنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هديتنا) [1] «پروردگارا بعد از آنکه ما را هدايت کردي قلوب ما را به باطل منحرف نکن». و طلب ثباتي است که خدا در آيه:

(يثّبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت في الحياة الدنيا وفي الاخرة) [2] «خدا اهل ايمان را با عقيده ثابت در دنيا و آخرت پايدار مي دارد». به مؤمنين وعده داده است با مسئلت معرفت کامل تر و درجات بالاتر است که هموار بايد عارف سالک در مقام آن باشد و از ينکه روزي بر او بگذرد و در معرفت ترقي نکند و گرفتار حال خطرناک وقوف شود بپرهيزد و با درخواست عنايت خاص و تجليات [3] است که در اثر شدّت خلوص و کثرت توجّه و عبادت و دعا و توسل به ذوات مقدس پيغمبر (ص) و اهل بيت معصومين آن حضرت: حاصل مي شود.

چنانکه از حديث «من أخلص لله أربعين يوماً فجّر الله ينابيع الحکمة من قلبه علي لسانه [4] هر کس چهل روز عملش را براي خدا خالص کند، خداوند چشمه هاي حکمت را از قلبش بر زبانش جاري مي کند». استفاده مي شود اخلاص تا چهل روز موجب مي شود که چشمه هاي حکمت از دل شخص مخلص بر زبانش جاري شود.

بديهي است حفظ اخلاص در ظرف چهل روز، به خصوص به اين نحو که اعمال و رفتار انسان به دواعي الهي و ممدوح صادر شود، کار همه کس نبوده و بسيار دشوار است ولي اگر کسي به آن موفق شود، حصول اين درجه براي او به هيچ وجه مورد استبعاد و استعجاب نخواهد بود.

و مخفي نماند که معرفت الله با معرفت پيغمبر و ائمه ـ صلوات الله عليهم أجمعين ـ و ثبات بر آن و افزايش و کمال آن ارتباط دارد بديهي است که معرفت پيغمبر بدون معرفت خدا حاصل نمي شود و شناخت او که واسطه بين خدا و خلق است بدون معرفت خدا امکان حصول ندارد و از سوي ديگر هر چه معرفت خدا افزايش يابد و شخص عارف در عظمت الهي مستغرق گردد، عظمت مقام نبوت و سفارت از جانب مقام الوهيت و خلافت الهي را بيشتر درک مي کند و در برابر مقام خلافت «الله» بيشتر احساس حقارت نموده، متواضعانه تر رفتار مي نمايد. لذا بطور قطع مي توان گفت که چناکه ولي الله اعظم علي (ع) عظمت حضرت رسول اکرم (ص) را ادراک مي نمود و در برابر آن حضرت متواضع و تسليم و فرمانبر بود، احدي از صحابه ادراک نمي کرد.

آري علي در جنب رسول الله خود را فاني مي ديد و بي چون و چرا هر فرماني را که رسول خدا مي داد اجرا مي کرد لذا پيغمبر (ص) بر حسب روايتي فرمود: اگر آسمان و زمين در کفه اي از ترازو گذاشته شود و ايمان علي در کفه ديگر، ايمان علي رجحان خواهد داشت.

اما ديگران بالخصوص آنها که پيراهن خلافت را به غير حق در بر کردند در قبول احکام الهي مثل حج تمتع خودسري اظهار مي نمودند و با تصميمات و اقدامات رسول خدا (ص) که همه به امر خدا انجام مي شد، در جريان صلح حُديبيه و موارد ديگر مخالفت مي کردند و خود رأيي نشان مي دادند و تا آنجا نفاق خود را بر ملا ساختند که در مرض موت پيامبر اعظم خدا وقتي آن حضرت خواست کتباً وصيّت فرمايد، مانع شدند و بي شرمانه به رسول خدا (ص) جسارت کرده و نسبت هذيان گوئي به آن حضرت دادند.

به عکس در زندگي علي (ع) هر چه بررسي مي نمائيم و هر چه مطالعه مي کنيم غير از تسليم کامل و فاني بودن در انوار نبوت محمدي، چيزي نمي بينيم و زبان حال آن حضرت با رسول خدا (ص) اين بود:

با وجودت ز من آواز نيايد که منم.

يکي از مظاهر برجسته اين احترام و تسليم و تواضع در جنب وجود رسول الله (ص) که بسياري از آن غفلت دارند اين است که با اينکه وجود علي (ع) سرشار از معارف الهي و علوم حقيقي بود و پس از پيغمبر (ص) چشمه هاي علوم و معارف از او فوران يافت و در الهيات و عرفان و فقه و اخلاق و تعاليم سياسي و حکومتي عالي ترين و کامل ترين مبادي و برنامه ها را بيان فرمود، علم تمام اصحاب در برابر علم او مثل قطره اي در مقابل دريا بود، از چنين شخصيتي که نمونه برجسته کمال علمي و معرفت بشر بود و پس از پيغمبر (ص) بياناتش در رشته هاي مختلف معارف و حکمت، الحق اعجاز بود، در عصر پيغمبر سخن و کلامي در اين رشته ها يا شنيده نشده و يا کمتر شنيده مي شد او سزاوار نمي ديد و شايد دور از ادب مي دانست که با وجود پيغمبر اکرم که مدينه علم است، علمي اظهار کند و نقد معارف بلند و غير متناهي خود را عرضه نمايد.

در آن محيط که زبان وحي يعني زبان رسول خدا باز است، همه بايد به گفتار او گوش فرا دهند، او از هر کس به معارف حقيقي داناتر و به مبادي غيب متصل تر است آنجا که او باشد بايد او سخن بگويد و آنجا که او سخن گويد بايد همه گوش و خاموش باشند.

در حديث است که پيغمبر (ص) به علي فرمود: «نشناخت خدا را مگر من و تو و نشناخت مرا مگر خدا و تو و نشناخت تو را مگر خدا و من».


پاورقي

[1] سوره آل عمران، آيه8.

[2] سوره ابراهيم، آيه33.

[3] راغب مي گويد: تجلي، گاه به ذات است مثل (والنهار اذا جليها) (سوره شمس، آيه32) و گاه به امر و فعل است مثل (فلما تجلي ربه للجبل) (سوره اعراف،آيه140) بنا بر اين تجلي به ذات نسبت به خدا به اين نحو که ذات او منکشف و جلّي شود محال است اما به امر و فعل که فعل و امر او جلي و ظاهر شود صحيح است.

[4] سفينة البحار، ج1، ص408.