بازگشت

حجت


حجت آن چيزي است که بر صحت يکي از دو طرف نقيض، مثل وجود و عدم چيزي به آن استدلال و احتجاج مي شود. همچنين دلالتي است که بيانگر راه مستقيم باشد و حجج الهي (حجتهاي خدا) هر چيزي است که خدا به آن بربندگان خود احتجاج نمايد، يا بندگان خود را به وسيله آن به سوي خود هدايت کرده باشد.

بنا بر اين، معجزات انبياء همه حجّت است، کل عالم حجت است، تمام آيات الهي و نعمتهاي غير متناهي، هر پديده و هر مخلوق و اعضاء و اجزاي آنها و نظاماتي که در آنها برقرار است همه حجتند، جنبندگان دريا و صحرا و هوا، گياهان و گلها، درختان و برگها و شکوفه هاي آنها، و آسمان و زمين و آنچه در آنها است، همه حجتهاي خدايند که اگر تمام درختها قلم باشند و هفت دريا مداد گردند و بخواهند کلمات و آيات و حجتهاي حق تعالي را بنويسند کلمات الهي تمام نخواهد شد.

(ولو أن مافي الارض من شجرة أقلام والبحر يمده من بعده سبعة أبحر مانفدت کلمات الله). [1] .



برگ درختان سبز در نظر هوشيار

هر ورقتش دفتري است معرفت کردگار



هر فرد از افراد انسان، خودش و چشم و گوش و زبان و مغز و خون و استخوان و پوست و اعضاي ظاهر و باطنش و سلولها و گلبولهاي سفيد و قرمزش بر خودش و بر ديگران حجت است. عمر و زندگي و تندرستي و خلاصه همه چيز و همه اوضاع و فراز و نشيب هاي آگاهي بخش و مناظر مختلف، همه و همه حجتند که اگر انسان به آگاهي نرسيده و اين همه آيات را نديده و از خط منحرف شده باشد، همه اين حجتها عليه او اقامه شده و او را محکوم مي نمايند و راه عذر را بر او مي بندند، قرآن مجيد کتاب خدا و معجزه باقي حضرت خاتم الانبيا (ص) و احکام و هدايتهايش بر همه بشريّت حجت است و آيات آن نيز هر کدام حجت است. علاوه بر آنکه در خود آيات احتجاج و اقامه حجت بر معارف و عقايد ديني شده باشد، بزرگترين حجتهاي الهي يکي عقل است و ديگر نعمت وحي و نبوت انبياء و امامت اوصياء است که استمرار هدايت پيغمبران مي باشد.

عقل، نورافکن نيرومند و پر تابشي است که درون جان انسان را روشن مي سازد و خير و شر و نيک و بد را تميز مي دهد و به وسيله آن خدا انسان را بر ساير موجودات زنده اين کره خاکي برتري داده است.

«نبوت» و «امامت» نيز ظهور اسم «الهادي»، و راهنماي عقل و ميزان، و معيار و نگهبان اعتدال، و رساننده و مبيّن برنامه هاي الهي و نسخه هاي سعادت فکري و عملي انسانند.

بشر از طريق نبوت انبياء و امامت اوصياء، به برنامه هاي سعادت روح و جسم، و دنيا و آخرت، و معارف يقيني هدايت مي شود و از چشمه زلال علوم و آگاهيهاي آن مي نوشد.

اگر انبياء نبودند و خدا آنها را نفرستاده بود، هيچ را قطعي و يقيني در اختيار بشر قرار نمي گرفت. فلاسفه و حکماء با آن همه فرياد و طمطراق، نتوانسته اند در مسائلي که فکر بشر را به خود مشغول نموده به يک زبان حرف بزنند و بطور قطع نظر بدهند، حتي بسا يک فيلسوف در دوره زندگيش، در اين مسائل نظرات مختلف اظهار نموده و سرگرداني خود را در اين مسائل آشکار مي کند.

اما اين انبياء و اوصياء بودند که همه يک زبان و با کمال قاطعيت و سرشار از ايمان و يقين اين مسائل را براي بشر بازگو کردند و تاريکيها و تحيّرها و ضلالت ها را از ميان بردند.

هيچ صنفي از اصناف بشر بقدر اين صنف بر بشريّت حق ندارد. لذا اينها حجج الهي هستند و اعظم و اتّم آنها، شخص مقدّس خاتم الانبياء محمد بن عبدالله (ص) و خلفاء و جانشينان آن حضرت، علي بن ابي طالب (ع) و يازده فرزند آن بزرگوار: مي باشند.

و اگر چه آن طور که گفته شد حجتهاي الهي بيشمار است و همه و هر چه هست حجتند اما ظهور حجيت اين چهارده تن چنان است که همه حجج، تحت الشعاع آنها قرار گرفته و هر وقته حجت و حجج گفته شود از آن اين ذوات مقدسه فهميده مي شود.

و امروز حجت مطلق، وليّ الله اعظم، حضرت صاحب الزمان مهدي منتظر (ع) مي باشد و چنان اسم حجت به اين ذوات شريفه اختصاص يافته که بسياري از کتابهاي مربوط به امامت و حالات شريف آنها را کتاب حجت يا «الامامه» نام نهاده اند مانند کتاب «الحجه» از ابواب کتاب شريف کافي، تأليف شيخ اجل اقدم کليني بلکه از حديث شريف مروي از اميرالمؤمنين (ع) در نهج البلاغه (ح147) و کتابهاي ديگر از سني و شيعه استفاده مي شود که زمين اگر بدون حجت باقي بماند، حجتهاي خدا و بيّنات او باطل مي گردد. به اين معني که حجيت ساير حجج نيز به وجود امام و حجت، تمام مي گردد و اگر امام و حجت نباشد، احتجاج به حجتهاي ديگر بر مردم موجب قطع عذر آنها نمي گردد و از معاني لطيف و اميد بخش در اين باب کلام حضرت مولي (ع) است که مي فرمايد: «أما شاهد لکم وحجيج يوم القيامة عنکم [2] من شاهدم براي شما و در روز قيامت اقامه کننده حجت از شمايم (و مدافع از شمايم به حجت)».


پاورقي

[1] سوره لقمان، آيه26.

[2] نهج البلاغه، خطبه174.