برو به مسجد جمکران
آيت الله ديباجي فرمودند: يکي از دوستان از اصفهان به منزل ما آمده بود، گرفتاري داشت، وقتي به بنده گفتند حقير عرض کردم: از دست من خارج است، من نمي توانم براي رفع مشکل شما قدم بردارم، ايشان به من گفتند: پس من چه کنم؟ کجا بروم، يک مرتبه عرض کردم: برو به مسجد جمکران، ايشان گفتند: حضرتعالي هم تشريف بياوريد با هم برويم، من هم قبول کردم با هم به مسجد جمکران رفتيم نماز امام زمان عليه السلام را خوانديم، بعد از نماز بنده به حضرت عرض کردم آقا جان ايشان مهمان من است از راه دور آمده و به جز در خانه خدا و شما پناه ندارد بحق مادرت حضرت زهراء سلام الله عليها در حق او احسان بفرمائيد، آن دوست ما رفت اصفهان، بعد از چند روز تلفن کرد و گفت حاج آقا از کرامت امام زمان و مسجد جمکران و دعاي شما در آن مسجد الحمدلله گرفتاري ما حل شد. [1] .
پاورقي
[1] اين داستان را معظم له در مدرسه باقريه به حقير نقل کردند.