بازگشت

سخنان آيت الله بدلا درباره مسجد جمکران


روزي با اتوبوس عازم مسجد جمکران شدم، عده زيادي از جوانها در ماشين بودند، با هم به مسجد جمکران مي رفتيم، بعد از نماز و دعا موقع برگشتن باز هم بوديم، يکي از جوانها که از نظر اخلاق و ادب و لباس خوب نبود به جوان ديگر گفت: من چهل شب چهارشنبه آمدم چيزي نديدم.

من خيلي ناراحت شده، گريه ام گرفت، گفتم: يا صاحب الزمان، به من کمک کن يک حرفي بزنم که به دل اين جوان اثر کند، يک مرتبه اين شعر به دلم افتاد و به آن جوان گفتم:



پاک کن ديده و آنگاه سوي آن پاک نگر

چشم ناپاک کجا ديدن آن پاک کجا



بعد از مدتي آن جوان آمد و گفت: چشمم را پاک کردم و آن عادت را ترک نمودم، باز به مسجد جمکران چهل شب چهارشنبه رفتم و نتيجه نگرفتم.

سوال کردم.



[ صفحه 81]



براي رفتن مسجد يک حاجت مبتذلي ذکر کرد، گفتم: دلت را پاک کن و اخلاص داشته باش تا نتيجه بگيري.

بعد از مدتي دوباره آمد و گفت: چهل شب ديگر رفتم، همانطور که فرموده بوديد عمل کردم، با قلب پاک و اخلاص عمل، الحمدلله از مسجد مقدس ‍ جمکران و عنايت آقا امام زمان (ع) حاجتم را گرفتم. [1] .


پاورقي

[1] اين داستان را معظم له در منزلشان براي حقير نقل کردند.