بازگشت

سخنان آية الله بني فضل


حضور جناب مستطاب حجه الاسلام آقاي حاج سيد جعفر مير عظيمي دامت افاضاته

با اهداء سلام و ابراز علاقه طبق اظهارات جنابعالي در نظر داريد راجع به مسجد مقدس جمکران کتابي تاليف نمائيد و کراماتي که براي مومنين و شيعيان از مسجد مزبور حاصل شده ذکر کنيد، از باب يادآوري در پيوست همين نامه حاجتي که در سي و دو سال قبل از آن مسجد گرفته ام متذکر مي شوم، از خداوند سبحان توفيقات روز افزون جنابعالي را خواهانم.

و السلام عليکم و رحمه الله - مرتضي بني فضل

20 جمادي الثانيه 1415

در سال 1340 شمسي يک حاجت مهم شرعي داشتم که يکي از علماء محترم تبريز رابط بود بين من و شخصي که برآورده شدن حاجتم در ظاهر به دست او بود چندين بار آن عالم بزرگوار اصرار و تاکيد نمود تا آن شخص در آن مطلب مهم اقدام نمايد، بالاخره بعد للتي و التي دست رد به سينه آن عالم جليل القدر زده شد و من در صد درصد از او قطع اميد نمودم و متوجه شدم که در رسيدن به مقصد راه را اشتباه رفته ام، تا اينکه يک شب بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله عليها با يکي از دوستان در انتهاي صفائيه از کنار خط راه آهن پياده به طرف مسجد جمکران رهسپار شدم و توجه نداشتم که از حرم تا مسجد جمکران از طريق صفائيه حدود ده کيلومتر راه است، بعد از آنکه حدود سه کيلومتر



[ صفحه 65]



راه رفته بوديم خسته شديم، چند دقيقه اي نشستيم و رفع خستگي نموديم، تازه راه افتاده بوديم از پشت سر ما صداي ماشين آمد، در کنار جاده خاکي ايستاديم ماشين رد شد، بلافاصله ترمز کرد، راننده ماشين مرا با نامم صدا کرد، جلو رفتم ديدم صاحب عکاسي مهتاب (واقع در خيابان آيت الله نجفي مرعشي «ارم سابق» به من گفت کجا مي رويد، گفتم: به مسجد جمکران، گفت بفرمائيد، سوار شويم، جالب اينجا است که عکاس به من گفت آقاي بني فضل من و رفيقم از اراک داشتيم مي آمديم، سر اين جاده که رسيديم به رفيقم گفتم برويم به جمکران سري بزنيم، رفيقم در جواب گفت اولا ما کاري در جمکران نداريم، و ثانيا امشب شب جمکران نيست (البته شبهاي متداول جمکران شبهاي چهارشنبه و جمعه است) خلاصه بعد از کشمکش ‍ ماشين را وارد اين جاده کردم و معلوم مي شود که ما ماموريت داريم تا شما را برسانيم به مسجد جمکران، بالاخره ما را رساندند و در جلو مسجد پياده کردند و خودشان برگشتند، آن شب مسجد جمکران خيلي خلوت بود،

غير از ما، دو نفر ديگري در آنجا بودند، يکي از آن دو نفر را خيلي با حال ديدم، بعد از اقامه نماز مسجد و استغاثه از حضرت نصف شب گذشته بود رفتم پسش آن شخص با حال، سلام کردم، جواب سلام گفت، بعد از احوالپرسي سوال کردم اهل کجا هستيد؟ خود را معرفي ننمود، گفت من به اينجا و کوه خضر مي آيم، او تا صبح مشغول نماز و ذکر بود، و اول صبح با صداي بسيار دلنشين اذان گفت، خلاصه اينکه ما آن شب را بيتوته نموديم، بعد از نماز صبح راهي قم شديم و منتظر برآورده شدن حاجت بودم که سه روز بعد همان شخص که حل مشکل ما به دست او بود مي رود پيش آن عالم محترم، ابتدا از ايشان عذرخواهي مي کند و بعد با امتنان و اقدام جدي مشکل مهم را حل مي نمايد، و حل آن مشکل عنايت



[ صفحه 66]



خداوند سبحان و توجه حضرت صاحب الامر ارواحنا فداه بود، جعلنا الله من اعوانه و انصاره بحق محمد و آله الطاهرين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين و لعنه الله علي اعدائهم و منکري فضائلهم الي يوم الدين. [1] .


پاورقي

[1] دستخط معظم له در کتابخانه عمومي حضرت ابوالفضل (ع) موجود است.